امروز بعد از دو سال اولین روزی هست که سوبر از خواب بیدار میشم. یعنی روز قبلش هیچ مخدری مصرف نکردم. من دوست دارم بهش بگم مخدر. برام مهم نیست چقدر سافت دراگ یا هارد دراگ هست. دوست دارم بهش بگم افیون. حالا شاید خیلی ها دوست نداشته باشند. بگن رو خودت اسم نزار. ولی من اسم گذاشتم. من تقریبا ۵ سال هست که درگیر اعتیاد بودم. خیلی هم اتفاقی و بدون اینکه اصلا تصمیم بگیرم معتاد شم وارد این مسیر شدم :)) . دو سال هم هست که هر روز تصمیم میگیرم ترک کنم ولی نمیتونستم. باز فرداش شروع میکردم. یه جورایی شرطی شده بودم. شاید بدنم بهش نیاز نداشت ولی کل سیستمم میطلبیدش. چرا؟ چون عادت کرده بود که توی فلان ساعت از روز, هر روز, مصرف کن. عادت کرده بودم. دستهام عادت کرده بودن هوا که تاریک میشد برن سراغ مخدر. مغزم مدام بهم آلارم میداد. هر روز. همین باعث میشد هر روز شل شم و با اینکه میخواستم بزارم کنار و میدونستم واسه چیزایی که میخوام باید این کوفتی رو بزارم کنار, بازم نمیکردم. این خیلی عذاب داشت برام. اینکه هر روز به خودت قول بدی فلان کار و نمیکنم یا میکنم ولی فرداش بازم افسارت دست کس یا چیز دیگه ای باشه و بزنی زیر قولت. خیلی درد داشت. یه جورایی خودت نابود میشی جلو خودت. انگار خودت خودت و گرفتی جلو بقیه داری کتکش میزنی. کم کم داشتم به جایی میرسیدم که خودم هم واسه حرف خودم طره خرد نمیکردم. چه برسه به بقیه. با اینکه من جلو بقیه جلوه خوبی دارم و هیچوقت اجازه ندادم توهینی بهم بشه. ولی خودم توی خودم میدونستم که آدم قابل احترامی نیستم. چون نمیتونستم رو حرفم واسیم.
دیشب واقعا سخت خوابیدم. با این حال این روز رو به خودم تبریک میگم. بعد از مدت ها سوبر بیدار شدن مثل حس برنده شدن رو بهم داد. صبحشم رفتم پیاده روی. این مدت خیلی از مسیری که توی ذهنم بود فاصله گرفتم. یه جورایی کاملا فراموشش کردم و رفتم یکی دیگه شدم. ولی من اون نیستم. من اونی هستم که همیشه باید هوش و حواسش جمع باشه. من رو گنج نشستم ولی دارم با خاک بازی میکنم. نمیدونم چرا... نمیدونم چرا این مدت این کار و با خودم کردم. شاید چون خودم رو دوست نداشتم. شاید چون خودم رو لایق موفقیت نمیدیدم. شاید چون فکر میکردم من لایق طلایی که توی وجودم هست نیستم. همه اینا درسته. و به خاطر تمام این مسائل و حقایقی که توی وجود هممون هست, ما حق نداریم افراد رو قضاوت کنیم. چون ما از جنگی که در درون اون ها در جریان هست خبر نداریم. شاید از بیرون یه جوون بی مسئولیت بنظر بیاد در حالی که تمام انرژی که داره رو هر روز صرف جنگ با هیولایی میکن که میخواد اون و از پا دربیاره.
ادامه بدین. دوست شما عطا :)