عطا حشمتی
عطا حشمتی
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

تأملاتی دربارهٔ «روزگار دوزخی آقای ایاز»


طرح از امین اله رضایی، مجله اندیشه آزاد، ش ۴، فروردین ۱۳۵۹
طرح از امین اله رضایی، مجله اندیشه آزاد، ش ۴، فروردین ۱۳۵۹
خلاصهٔ حرفم در این یادداشت این است که داستان #روزگار_دوزخی_آقای_ایاز نوشتهٔ #رضا_براهنی در رستهٔ ادبیات مقاومت قرار دارد، یک نوع تراژدی است و زبانش به قول خود #براهنی، زبانی چندبعدی و نه مسطح است.

(۱) چه شد که سراغ «روزگار دوزخی آقای ایاز» رفتم؟‌
در حال تحقیق روی انقلاب فرهنگی ایران سال ۵۹ بودم که به مقاله‌ای برخوردم از رضا براهنی در دوهفته‌نامهٔ کانون نویسندگان ایران، اندیشه آزاد. این مقاله نسبتا بلند دربارهٔ تحولات اخیر در ایران و اشغال دانشگاه‌ها توسط نیروهای انجمن اسلامی و حزب جمهوری اسلامی نوشته شده بود. اما براهنی در مقاله بسیار فراتر از تحولات ایران می‌رود و به یک مانیفست تحلیلی از وظیفهٔ انقلابیون و هنرمندان متعهد در پهنهٔ جهانی تبدیل می‌شود. در این مقاله، براهنی دو نوع ادبیات را از یکدیگر تفکیک می‌کند: ادبیات پیشاانقلابی (یا ادبیات مقاومت) و ادبیات سلطنتی. ویژگیهای ادبیات مقاومت این است که از لحاظ مضمون دربارهٔ مظلومیت طبقهٔ محروم و ستم‌دیده است و از لحاظ فرم وصفی است؛ توصیف می‌کند: رنج‌ها، تبعیض‌ها، شکست‌ها و تحقیرها را فقط توصیف می‌کند.

براهنی مثال‌های زیادی دربارهٔ مظاهر و قله‌های ادبیات مقاومت در ایران معاصر ذکر می‌کند که با شاعرانی مثل نیما و فروغ شروع می‌شود و با نویسندگانی نظیر بهرام صادقی، گلشیری و گوهر مراد ادامه پیدا می‌کند. برای او، شکل توصیفی این دسته از ادبیات ایران پیوند بسیار مهمی با تاریخ دارد. تاریخ مقاومت در برابر استعمار و استبداد و تاریخ ظلم‌ها و مظلومیت‌ها.

دقیقا در نقطهٔ مقابل، ادبیات طاغوتی قرار دارد که گویی در یک بی‌زمانی به سر می‌برد. نوعی تکرار و بازسازی فرم‌های کهن ادبی و هنری بدون هیچ تغییری در مضمون‌ها. براهنی می‌نویسد اساس ادبیات سلطنتی «بر بی‌زمان کردن روبنای فرهنگی دوران گذشته است» که دربرابر نگاه تاریخی ادبیات مقاومت قرار می‌گیرد. او منظورش از «بی‌زمان کردن» را بیشتر توضیح می‌دهد: «به این معنا که روبنای دوران سلطان محمود، با تمام شکل‌هایش، منتقل می‌شود به دوران معاصر و دقیقاً به کار گرفته می‌شود. انگار هزار سال تاریخ بر این سرزمین نگذشته است.»

به عقیدهٔ براهنی این شکل از باستان‌خواهی و بی‌زمان کردن در داخل با نوعی نگاه شرق‌شناسانه از سوی برخی شرق‌شناسان غربی تشدید هم شده است و این تصور باطل را به وجود آورده است که هنر و ادبیات خوب همان ادبیات عروض و قافیه سنتی است بدون ذره‌ای خلاقیت یا تعهد به واقعیتی که خود را از طریق رنج به تاریخ ما تحمیل کرده است. هنری که در جشن‌های هنر شیراز پرورده می‌شد و سنت‌گرایان و سلطنت‌طلبان حامی‌اش بودند.
کلمات براهنی جلوی چشمانم برق می‌زدند. متنش ترغیب می‌کرد که دست کم تلاش همین نویسنده را از بازسازی ادبیات مقاومت بخوانم. ادبیات تاریخی، وصفی و با محوریت مظلومان. چنین شد که رفتم سراغ «روزگار دوزخی آقای ایاز»: داستانی که تاریخ ما را آن هم به شکلی توصیفی روایت می‌کند.


(۲) داستانِ داستان‌ها
داستان با صحنه‌ای شروع می‌شود که مرا یاد کتاب مراقبت و تنبیه میشل فوکو انداخت. غیر از این اما، از جهات مختلف دیگری نیز شبیه تحلیل‌های تاریخی و فلسفی محققینی نظیر فوکو است. داستان براهنی روی برخی گسل‌های تاریخ چندهزارسالهٔ سرزمین مادری ما روایت می‌شود. این تحلیل تاریخی نه فقط از زبان راوی بلکه از زبان سایر شخصیت‌ها هم بیان می‌شود. با وجود پررنگی، اصالت و اهمیت یک تز تاریخی در تمام شئون کتاب، اما به هیچ وجه نمی‌شود گفت که «روزگار دوزخی» فاقد داستان است. داستان از ابتدا با کشش و تعلیق نسبتا مناسبی به پیش می‌رود و هرچند برخی جاها از ضرباهنگش کاسته می‌شود اما همچنان تعلیق دلچسبی دارد. خواننده می‌خواهد بداند آخر داستان چه می‌شود.

چه داستانی؟ قصد سوزاندنش را ندارم. همین‌قدر بگویم که تنش‌ها و کشمکش‌های چند شخصیت در داستان شما را همواره با این پرسش مواجه می کند که بالاخره کدام یک می‌تواند از تقدیری که برایش نوشته شده است بگریزد؟ تقدیر تاریخی هر کدام از شخصیت‌ها کم‌کم معلوم می‌شود اما دست کاتب داستان هرگز به سادگی رو نمی‌شود.

از این جهت می‌شود گفت روزگار دوزخی همان افسانهٔ ادیپ، این بار در شکلی مدرن و تا حدی وارونه است. هاتفان معبد دلفی پیش‌گویی کرده‌اند که ادیپ پدرش را خواهد کشت و با مادرش خواهد خوابید. ادیپ که این را فهمید همه کار کرد تا از سرنوشت بگریزد... و اینجا تراژدی متولد می‌شود. راوی داستان براهنی هم با علم به تاریخی که بر این سرزمین گذشته، گویی به دنبال گریز از تراژدی منحصر به فرد خود است و گویی تقلا می‌کند که از سرنوشت محتومش بگریزد. موقع خواندن داستان امکان ندارد یک لحظه دست از امید برای شکستن سرنوشت تاریخی دست بردارید. هم‌این امید است که خواندن روزگار دوزخی را لذت‌بخش می‌کند.

(۳) زبان سه بعدی
کاتب داستان روزگار دوزخی یکی از جسورانه‌ترین سبک‌های زبانی را برای روایت داستان انتخاب می‌کند. زبانی که فکر نمی‌کنم بعد از پنجاه سال که از چاپ این داستان می‌گذرد کسی به سراغ تکرار و تقلیدش رفته باشد. براهنی می‌کوشد نه فقط به واژه‌ها و لحن و سبک متن توجه نشان دهد و نمونه‌های مختلفی از نثرهای دوره‌های مختلف فارسی را در داستان بیاورد، بلکه کوشیده است آهنگ و صدای واژه ها را هم به روایت خود بیفزاید. یعنی موقع خواندن داستان فراوان با لحظه‌هایی روبرو می شوید که طنین واژه‌ها و تکرار برخی کلمه‌ها، خود، حاوی صدا و راوی داستان می‌شوند. توضیح بیشتر این ویژگی بدون ارجاع به اشعار براهنی مشکل است: وقتی شعر دف را می‌خوانید، احساس از خلال تکرار دف‌دف ددف ددف ها منتقل می‌شود نه از خلال واژه‌ها و ترکیب‌های آشنای معنادار. از این جهت، در داستان، احساس قدرت و یا تابعیت مردم با بازی‌های زبانی کاتب با «چهارچرخه» روایت می‌شود. یا مثال بهترش، شاید قدرتمندترین صحنه‌های اروتیک زبان فارسی در «روزگار دوزخی» با همین نثر آهنگین و موسیقی منحصر به فردی که با حروف ساخته شده است روایت می‌شود.
با احتیاط تمام، می‌شود ادعا کرد که براهنی در بعضی قسمت‌ها تا حدی به سبک و سیاق جویس در اولیس نزدیک شده است. مخصوصا تغییر دادن مدام سبک روایت و وارد کردن نثرهای تاریخی دوران‌های مختلف در داستان. براهنی چنان با زبان برخورد لاقیدی دارد که حتی در یک جا به جای فارسی جدید، فارسی میانه، و جای دیگر عربی یا ترکی استفاده می‌کند.

براهنیانقلاب فرهنگیادبیات مقاومت
پژوهشگرِ خرده‌پا - اینجا از کتاب‌هایی که خوانده‌ام و پادکست‌هایی که شنیده‌ام می‌نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید