ویرگول
ورودثبت نام
Atefe Tabatabaei
Atefe Tabatabaei
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

چرا همانند من زندگی نمی‌کنی؟

پرسشی که حداقل یک بار در ذهن همه ما آمده است. تصویری که ما از جریان زندگی انسان های نزدیک به زندگیمان داریم اینگونه است:

که زمانی من در کنار تو احساس آرامش می‌کنم که همانند من تصمیم بگیری. علایقت همانند من باشد. ارزش های فکری ات خیلی دور نباشد و قصه زندگی تو همانند من و تمام گذشتگان من رقم بخورد. اگر این اتفاق توسط تو رقم نخورد به معنای حمله ی تو به من است. آن زمان است که قضاوت های من، سرکوب و سرزنش ها برای کنترلم بر تو آغاز می‌شود. تا زمانی که در مرحله ای از انتخابت دست به عقب نشینی بزنی.

حال تفاوت انسان ها در میزان و شدت این نگاه است. نمیدانم تا چه اندازه با این فرایند در زندگیتان مواجه شده اید.

فقط کافی است در زمان انتخاب هر پروژه در زندگیتان مسیری خلاف باور ها و انتظارات جامعه را پیش بگیرید. آن زمان است که به معنای واقعی، این حمله را به دیگران آغاز کرده اید.

زمانی که تو درس خواندنت را مسیری موفقیت آمیز برای خود ندانی.

زمانی که انتخاب تو در زندگی فردی ات ازدواج نباشد.

زمانی که با گذشت چندین سال از ازدواجت همچنان تصمیمی برای آوردن فرزندی نداشته باشید.

زمانی که با آوردن اولین فرزند تصمیم تو بر تک فرزند بودن قطعی شود.

زمانی که با داشتن پنجمین فرزندت به محیا کردن فضایی برای فرزند بعدی می‌پردازی.

زمانی که نوع پوشش تو با تمام کسانی که در میان آن ها زندگی می‌کنی متفاوت باشد.

زمانی که دیگر نخواهی گوشت حیوانی را در بشقاب خود داشته باشی.

زمانی که...

آن زمان است که این دیگران، انتخاب تو برای زندگیت را حمله ای به خود می‌دانند. اما چرا تعبیر حمله را استفاده می‌کنم؟

زیرا تمام واکنش های دیگران بر تصمیم تو همانند کسی است که به آن ها حمله شده است.

از نظر آنها انتخاب تو یعنی شکستن مرز ها، یعنی پایبند نبودن، پیش بینی پذیر نبودن تو و در آخر عدم تایید تفکرات آنها که تا آخرین نفس از آن حمایت می‌کردند.

برای این افراد این حد از اختیار تو برای انتخاب های متنوع قابل پذیرش نیست. جامعه ای که همیشه از آن ها استاندارد های مشخصی می‌خواست، جامعه ای که برای تایید هویت آن ها مرز های مشخصی ساخته بود حال نباید با تو اینگونه بی قید و شرط پذیرا باشد.

پس من شروع به کنترل تو می‌کنم حتی اگر مقاومت کنی تا آخرین لحظه تو را به رگبار انتقاد و سرزنش خواهم گرفت و برچسب غیرعادی را بر تو می‌زنم.

چون تو حقی برای متفاوت بودن نداری، زمانی که همه ما برای داشته هایمان هزینه دادیم تو نیز باید با مسیری که جامعه برای ما رقم زد همسو شوی و الا طرد خواهی شد.

پس این جمله سارتر خیلی دور از ذهن نیست. «جهنم همان دیگران است.» او معتقد بود آزادی ظرفیت های بنیادین انسان است و این انتخاب است که با آن همراه است.

زندگی بدون آزادی انتخاب دشوار است و تصمیم گیری همانقدر سخت. تصمیم گیری ما در برهه های مختلف زندگیمان هیچگاه با اختیار کامل نبوده است. تمام آن ها را بر اساس ملاحظاتی خودآگاه و ناخودآگاه گرفتیم و خدا نکند اگر بخواهی تصمیمی خلاف جریان جامعه بگیرید آن زمان است که باید خود را برای یک جنگ بزرگ آماده کنید.

ارتباط با دیگرانآزادی انتخابهمرنگ جماعت شدنطرد شدنپذیرش توسط جامعه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید