"این یکی از عادات قدیمی و مسخره انسان است : وقتی راهش را گم می کند ، تند تر می دود." _ استیو تولتز
"جیمی کین" (با بازی تارون اجرتون) پس از سرخوشی های حاصل از فروش مواد و روابط متعدد ، دستگیر می شود. اما چیزی که انتظارش را ندارد ، محکوم شدن به 10 سال زندان با حداقل امنیت و بدون درخواست آزادی مشروط است. در همین بازه زمانی و در زندانی با درجه امنیتی پایین تر ، لری هال (پاول والتر هاوزر) که به قتل بیش از 14 دختر جوان متهم شده ، در انتظار جواب آزادی مشروطش به سر می برد. داستان درباره ی سرنوشت جیمی و لری ست. اف بی آی به دلیل نداشتن مدارک کافی علیه لری هال ، به جیمی پیشنهاد می کند که در ازای هم کلام شدن با لری و اعتراف گرفتن از او ، برای سال های محکومیتش تخفیف قائل شود.
در نگاه اول ، سریال های سرراستی مثل "پرنده سیاه" عاری از هر گونه تعلیق و پیچیدگی به نظر می رسند. داستانی که خط مشی مشخصی دارد و پایان قصه حقیقا غیر قابل پیش بینی نیست ، خصوصا اگر از واقعیت پرونده پیش از تماشای سریال آگاه باشید. مسئولیت چنین سریال هایی که بر اساس واقعیت ساخته می شوند ، سنگین است. زیرا با توجه به ژانر جنایی_معمایی آن ، اکثر مخاطبین از شروع و پایان قصه آگاه اند ، اما آنچه لزوم ساخته شدن چنین سریال هایی را توجیه می کند ، شناخت و تحلیل شخصیت های دخیل در پرونده است ، تا شاید با حداکثر همدلی و بدون پیش قضاوت بتوانیم "چرایی" اعمال شان را درک کنیم. امری که کمابیش در این سریال شاهدش هستیم. شخصیت پردازی ها تا حد قابل قبولی باور پذیر و فلاش بک ها نبستا کاربردی اند.
نویسندگی سریال بر عهده "دنیس لهان" ، فیلمنامه نویس مطرح فیلم هایی چون "Mystic river" بوده است. لهان با وجود اثبات تبحرش در نویسندگی ژانر جنایی ، این بار فیلمنامه نسبتا رو راستی پیش روی مان می گذارد. مشخصا داستان گره های واضحی دارد که حتی برای مخاطب عام هم قابل پیش بینی اند. برای مثال درگیری های نه چندان شدید و دلهره آور جیمز با دیگر زندانی ها ، که گویا فقط برای به تعویق انداختن گفتگو های او با لری ایجاد شده اند، چنگی به دل نمی زنند. البته که وجود داستان های فرعی به پیشبرد و شناخت بهتر ما از شخصیت ها کمک می کند ، اما آیا واقعا این اتفاق در "پرنده سیاه" رقم می خورد؟
از نقاط قوت سریال می توان به عامه پسند بودن آن به واسطه داستان نسبتا متعارفش و نقش آفرینی های خوب بازیگرانش اشاره کرد. تسلط هر یک از بازیگران به تنهایی مشهود است. سکوت های به موقع و دیالوگ داشتن تنها به واسطه تغییر چهره ، اتفاق نادری ست که در اکثر فیلم های امروزی شاهدش نیستیم.
و از نکات قابل توجه آن می توان به حضور پر افتخار "سپیده معافی" (در نقش لورن مک کاولی) اشاره کرد. بازیگر و خواننده ایرانی تباری که اکنون ساکن لس آنجلس و مشغول به حرفه بازیگری ست. و لازم به ذکر است که این سریال آخرین شاهد نقش آفرینی های جناب "ریموند لیوتا" بود ، بازیگر دوست داشتنی ای که مدتی پس از بازی در نقش پدر جیمی ، به طور ناگهانی و در خواب درگذشت.
در آخر باید بگویم اگر مخاطب پر و پا قرص ژانر جنایی_معمایی هستید ، احتمالا این سریال راضی تان نمی کند اما در مجموع با توجه به پرونده اصلی آن که قطعات پازل پیچیده و مفصلی ندارد ، نمی توان به فیلمنامه سریال ایراد چندانی گرفت. نهایتا می توان گفت "بلک برد" سریال خوش ریتمی ست که ارزش یک بار تماشا را دارد.