ویرگول
ورودثبت نام
عاطفه معصومی
عاطفه معصومی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

اندر مزایای نه گفتن طراح به خودش

چند وقتی ه که پذیرفتم اگر قرار باشه در کاری که دوست دارم عمیق بشم، باید به هوسم نسبت به کار در فیلدهای مختلف نه بگم، بی تعارف و بی رودربایستی، این چند وقت یعنی ده ماه فیکس.من تو دانشگاه گرافیک خوندم و گرافیک اینجوری ه که هم در هنرستان و هم در دانشگاه (خداروشکر که دکترای گرافیک نداریم) هنرجو در این فیلدها آموزش میبینه: رسم فنی، عکاسی، طراحی، انیمیشن،چاپ دستی،حجم سازی،بسته بندی،تصویرگری،صفحه آرایی،( دیگه والا روشون نشد یا جا نداشتن بگن خیاطی و گلدوزی و مکرومه بافی و بافتنی و آشپزی و...)

جونم بگه که واسه عاشق دلخسته هاش، رشته از این متنوع تر و مفرح تر ؟؟؟ القصه من تا به اینجا که اومدم واسه پدر اون کسی که سر فصل های گرافیک و تدوین کرد خیلی هم دعا کردم . چونکه تقریبا همه چیزهایی که تو دانشگاه یاد گرفتم ، کم کم داره تو انیمیشن بدردم میخوره.

چند روزه که درگیر ساخت یه ماکتم که دارم روش های مختلف و براش تست میکنم، و هربار که به خط میکشم یه خیر ببینین هم برای استاد رسم فنی و استاد بسته بندیم میفرستم که نکاتی که ازشون یاد گرفتم چقدر بدردم داره میخوره.

عکس ماکتی که دارم می سازم
عکس ماکتی که دارم می سازم


یا مثلا وقتی تو کارم دارم نورپردازی میکنم یاد استادهای عکاسیم بابک فروتنی و افسانه کامران میکنم که عمیقا سخت گیر بودند و باعث پیشرفتم.

اما از بعد از دانشگاه اتفاقی که برام افتاد سردرگمی بین این همه دانش و توانایی بود که داشتم واقعا ولی انتخاب بینشون سخت ترین کار عالم بود ، پیش از دانشگاه و تو دوره هنرستان، بخاطر فعالیت هایی که با ارگانهای دولتی داشتم وارد حوزه پوستر شده بودم، وقتی چند تا جایزه گرفتم ، هوایی شدمو گفتم این کار منه، ولی بعد ورود به دانشگاه و مشغله هاش اون تب خوابید، بعد از ورود به دانشگاه، دنیای عکاسی منو مجذوب خودش کرد ، اونجور که تو مراسمهای بزرگ تو تهران دوربین به دست دنبال کشف قابهای متناسب با نگاه خودم بودم . ولی بعد دیدم نه بابا، این راه من نیست. تو کلاس بسته بندی وقتی ، یه بسته بندی خلاق پسته طراحی کردم ، کلی ذوق کردم که تو بازار ایران که در بسته بندی ضعیفه و نیازش وجود داره میتونم کار کنم و یه حرفه ای تمام عیار شم، ولی بعد فهمیدم که هی... یه نفر که یه بسته بزنه و برای تولید بره، تیغ برشش میتونه بین چاپچی ها بچرخه و راحت کپی بشه و داستان کپی رایت هم تو ایران خیلی معنی نداره.دیگه از طراحی آرم و تصویرسازی و تست هایی که تو اون بخش زدم هیچ نگم، القصه... رفتم و رفتم و رفتم ... تا رسیدم به دنیایی که هرچی جلوتر برم بازم برام جذابیت داره، و جای همه نداشته هام رو پر میکنه و اون انیمیشنه...

حالا وقتی سفارشهای مختلف سمتم میاد، بدون ذره ای تردید میگم نه. چون مطمعنم اونها دیگه راه من نیستن و کار کردن در اون میشه وقت تلف کردن . گرچه زمانی این نه گفتن سخت ترین کار دنیا بود ، ولی الان خوب میدونم تو هرکاری زمانش که برسه ، دیگه نه گفتن سخت که نیست هیچ، راحت ترین کار ممکنه.

https://www.aparat.com/v/HTXMo

ویدیو بالا یکی از کارهام هست از پشت صحنه تا به اجراش. اگه نظری داشتین راجع بهش برام بنویسین، من با اشتیاق میخونم.



انیماتور و تصویرگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید