عاطفه معصومی
عاطفه معصومی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

هدیه به معشوق بعدی

اگر به تاریخ پست اول من و اولین پستم تو امسال نگاه کنید میبینید چقدر اختلاف زمانی داره، دلیلش اینه که هراونچه باید و مونولوگ درونی بود و تو دفتر شخصیم مینوشتم. والبته مدت زیادی ه که تو دفترم نمینویسم، اینکه به واسطه اتفاقات اخیر، دوباره برگشتم به نوشتن و دنیای اون خوشحالم. ولی تا وقتی دوباره راه بیفتم و زبونم برگرده،ممکنه نوشته هام یکمی نمکش کم باشه که شما با نمک خودتون جبرانش کنید.:)

دوسه روز پیش داشتم تو حیاط خونه پدری چرخ میزدم و بوی شکوفه های انگور و سر میکشیدم( همین الانم از پنجره بوی اونها میاد) که با خودم فکر کردم عجب سال پر برکتی، چون پارسال هیچکدومشون انقدری بار ندادن و همه از دم سرمازدن.همینطور که تو فکر بودم رفتم به صد سال بعد که تو این دنیا نیستم، نه من و نه خانواده ام و هیچ از ما و خانواده ما اینجا نیست. احتمالا و چرا تا به حال انقدر عمیق به این فکر نکرده بودم که مالک هیچ نیستم،و هرچیزی که دارم انقدر موقتی دراختیار منه. امروز سه شنبه است، یکماه پیش که میشد روز دوشنبه من یه روز صبح پاشدم و یه تغییر استراتژیکی توی شیوه کارم دادم.

شکوفه های انگور توی حیاط،پنجره روبروی آتلیه ام
شکوفه های انگور توی حیاط،پنجره روبروی آتلیه ام


قبلش بهتره از ذهنم بگم که خیلی تخیل میکنه( و تو زندگی واقعی گاهی واقعا خوب نیست، یعنی ممکنه از شما سوالی نپرسیده باشم ولی فکر کنم پرسیدمو جوابمم گرفتم)

همین خیالپردازی باعث میشه که ایده های زیادی خلق بشه ولی من فرصت اجراشونو نداشته باشم. اینجوری که مثلا میگم برین کنار از سرم،الان کار مشتری دستمه واونا قهر میکنن و میرن ونمیان.ولی دوستاشونو میفرستن تا این چرخه ادامه پیداکنه. یکماه پیش به خودم قول دادم کنار کارهای مشتری ها و سفارش های جدی و زماندار، شروع کنم به ساخت ایده هایی که گوشه کنار ذهنم وول میخورنو میگن مارو به دنیا بیار لطفا.

به این مناسبت میخاستم یه متنی بنویسم ولی چون به الهام گرفتن در موضوع معتقدم صبر کردم دوسه روزی تا خودش بیاد سراغم.

روایت ساده شد. شروع کردم به ساختن چون نمیدونم کی میمیرم و نمیخام این ایده هامو با خودم برگردونم به اون دنیا، میخام دست خالی برم و اونجا چیزهای جدیدتری یاد بگیرم.دی :)

شما دارید نوشته های یه انیماتور جوان و دنبال میکنید که هدفش ساختن مسیری ه که برای بعدی ها هموارتر باشه و بتونه در مسیری که هست خدمتی بکنه، حتی در حد درخشش یک شهاب سنگ کوچولو.

کاری که این پایین میبینید با عینک دودی ها ساختم. چون شکلش خیلی برام جالب بود و البته سعی کردم با شناخت مدل راه رفتن حشرات یکمی به ترسم ازشون غلبه کنم.

نظراتون راجع به کارام خیلی میتونه تو مسیر بهم کمک کنه، لطفا برام بنویسیدشون.





https://www.aparat.com/v/fCxpe





انیماتور و تصویرگر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید