من قمرم . تک دختر غلامحسین خان. پدربزرگم حاج بشیر طالقانی لقب درویش خان را روی پدرم گذاشت . وقتی پدرم کوچک بود همراه پدربزرگم به مراسم درویشان در باغ ظهیرالدوله می رفتند و ساز می نواختند. همان باغی که حالا آرامگاه ابدی او شده.
مادرم بدرالسادات دختر سورچی شعاع السلطنه ، شازده قجری بود. پدرم در مجلسی به همراه عارف قزوینی ساز می زد که شعاع السلطنه خوشش آمد و دستور داد پدرم مطرب خاصه در باغ او در شیراز باشد. این شد که پدرم از تهران به شیراز آمد و در باغ شعاع السلطنه در اتاق انتهای باغ ساکن شد. گرچه به دستور شازده قجری حق نداشت برای کسی غیر او ساز بزند ولی گاهی که یواشکی برای خدمه ساز می نواخت نوای سازش همه را جادو می کرد و همینگونه دل مادرم بدرالسادات را هم برد. البته که پیش از آن خودش به جادوی چشمان بدرالسادات گرفتار شده بود.
زندگی پدرو مادر به سختی و در تنگدستی می گذشت و برای همین درویش خان تصمیم گرفت خارج از باغ شغلی پیدا کند. ابتدا به خاطر علاقه اش به گیاهان در چند خانه به باغبانی مشغول شد ولی بعد که صاحبان آن خانه ها او را شناختند به اصرار از او خواستند که به فرزندانشان ساز بیاموزد . همه چیز خوب پیش می رفت که شازده قجری خبردار شد و از خشم دستور به قطع انگشتان دست پدر داد که کمال الملک یکی از دوستان شازده و از عاشقان موسیقی وساطت کرد و درویش خان بخشیده شد. پسر همین کمال الملک ، ابوالحسن صبا ، بعدها شاگرد پدر شد.
سالها بعد هم که به دلیل تغییراتی در اوضاع مملکت شازده قجری پس از خلع از مقام دوباره به جایگاه خود بازگشت و دستور به همراهی دوباره پدر داد ، درویش خان از بیچارگی به سفارت انگلیس پناهنده شد و از شر شعاع السطنه خلاصی یافت.
گرچه درویش خان در تمام عمر با فقر و تنگدستی دست به گریبان بود و به دلیل مخالفت زهاد با موسیقی و ساز بارها سازش را زمین زده و شکستند اما هیچگاه علاقه اش به موسیقی و نواختن ساز کاستی نگرفت.درهمان اوضاع دوبار به فرنگ رفت و صفحه موسیقی ضبط کرد.
و اما یک شب بارانی که از استودیو ضبط موسیقی برمی گشت و از برخورد صاحب استودیو که دو نوازنده پیانو را بدون اجازه و بدون قید در قرارداد به پروژه اضافه کرده بود و باعث شده بود صدای تار درویش خان به وضوح شنیده نشود ، خشمگین بود درشکه حامل او با اتوموبیلی تصادف کرد و درویش خان از داخل درشکه به بیرون پرتاب شد و نوای جادویی سازش برای همیشه خاموش شد.
آری این خلاصه کوتاهی بود از زندگی پربار درویش خان نوازنده چیره دست تار وسه تار که ترنم موسیقی زیبایش با ترانه های عارف و ملک الشعرای بهار هنوز هم در گوشمان طنین انداز است.
اگر خواستین از درویش خان بیشتر بدونین دو تا کتاب بهتون معرفی می کنم. یکی جلد اول از کتاب "سرگذشت موسیقی ایران" تالیف روح الله خالقی و یکی هم کتابی که اخیرا خوندم از حسن هدایت به نام درویش خان با زیر عنوان "یک رمان عاشقانه درباره موسیقی" که بهانه ای شد برای نوشتن این چند خط.
حسن هدایت در واقع زندگی درویش خان رو به صورت داستانی که راوی اون قمر دختر درویش خان هست نوشته . البته که من جاهای دیگه چیزای متفاوتی در مورد درویش خان خوندم ولی متن بالا اقتباسی آزاد از کتاب حسن هدایت هست.
حالا بیاین تصنیف" ز من نگارم "نوشتهی بهار با آهنگسازی درویش خان رو که حتما با صدای استاد شجریان شنیدین با هم زمزمه کنیم . . .