این کتاب، داستان تابستان و پاییز بعد از آن به روایت سه دختر دهه شصتی است که نسیم مرعشی به طرزی هنرمندانه،ساده و البته واقعگرایانه روایت میکند. در این برهه کوتاه، سه دخترِ داستان، کشاکشی را تجربه میکنند که برای اغلب ما آشناست: مهاجرت کردن یا ماندن، عشق یا تنهایی، سکوت کردن یا حرف زدن. در ادامه، کتاب را بیشتر بررسی میکنیم.
مهمترین ویژگی کتاب جزییاتی هستند که به قدری ظریف توصیف شدهاند که میتوانید سر میز شام دست دراز کنید و برای خودتان میرزاقاسمی بکشید. در واقع مزیت داستان ایرانی این است که بخاطر وجود اشتراکات فرهنگی و جغرافیایی حس نزدیکی بیشتری میکنیم. اینگونه است که وقتی میخوانیم میرزاقاسمی میتوانیم بوی بادمجان دودی و سیر را استشمام کنیم و بدمان نمیآید ناخنکی به آن بزنیم.
شخصیتپردازی کتاب باورپذیر است. دخترها نه بدبخت و سیهروز و نه خوشبخت و بینقص هستند. در واقع هریک درگیر گرهی میشوند که چون داستان به شیوهی قهرمانانه روایت نشده است، مشخص نیست جان سالم به در میبرند یا نه! من با خواندن کلمات و جملات این داستان، حس میکردم نفر چهارم این جمع دوستانه هستم که دوستانم پیش من راز دل میکنند.
دوست دارم در مورد اسم کتاب هم با شما صحبت کنم. "پاییز فصل آخر سال است" ممکن است برای ما که سالها از تقویم شمسی استفاده کردهایم حس آخرالزمانی و پایانی تراژیک را القا کند. اما وقتی به تقویم میلادی نگاهی بیندازیم پاییز به راستی فصل آخر سال است و گویی نویسنده خواسته با ما شوخی کوچکی بکند.
در پایان باید بگویم این کتاب نه فقط یک داستان که نوعی درمان است؛ با یک جراحی کوچک میتواند دختر ایرانی را از گوشه انفعال و سرخوردگی خود خارج کند و با جهان واقعیاش روبهرو سازد؛ جهان انتخاب، ساختن و بودن. همچنین شاید شما به عنوان مخاطب (چه مرد چه زن) وقتی کتاب را به پایان رساندید، دوباره روی جلد را بخوانید و با خود بگویید "بله... درست است...". این داستان لحن شما و نگاه شما را نیز تغییر خواهد داد. شاعر میگوید:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان/ هزار بادهی ناخورده در رگ تاک است
بگذارید به جنبه درمانی دیگری از کتاب هم اشاره کوتاهی کنم. شما میتوانید با خواندن این کتاب (ترجیحا صوتی)، گوش دادن بدون قضاوت و همدلی را تمرین کنید (در پستهای بعدی کتابی را در این خصوص معرفی خواهم کرد). چون از طرفی روایتی با جزییات فراوان میشنوید اما نمیتوانید به گوینده توصیه بکنید دوست پسرش را بلاک کند و دیگر جوابش را ندهد!
نقد کردن کتابی که جایزه جلال را برنده شده است و بیش از 50 بار تجدید چاپ شده است، کاری دشوار است. با سر زدن به گودریدز (goodreads) و بررسی امتیازات و نظرات مخاطبان متوجه شدم، آن دسته از خوانندگان که کتاب را دوست نداشتهاند، داستان را بی سر و ته (به سبک اصغر فرهادی) و سطحی دانستهاند و گروهی آن را بسیار سیاه دیدهاند. وقتی یک کتاب، برنده جایزه فلان را یدک میکشد در واقع توقع مخاطب را بالا برده و واکنش معمول این است که موجی از نظرات مخالف و مقایسهها به سمت آن خواهد آمد.
از شما مخاطب کتابخوان سپاسگزارم که مطلب مرا میخوانید. امیدوارم از خواندن کتاب پاییز فصل آخر سال است نیز لذت ببرید و مرا از نظرهایتان آگاه میکنید.
پ ن : چندین سال پیاپی میخواستم این کتاب را بخوانم. چندین بار در نمایشگاه کتاب تا پای خرید رفتم. هر بار خواندم: "پاییز فصل آخر سال است" و ترسیدم نکند واقعا این داستان آخرش باشد و منصرف شدم. چند هفته قبل بالاخره مجبور شدم ماهها و حتی یک سالی کتاب نخواندنم را با کتابی از قضا صوتی (با صدای بهناز جعفری) آغاز کنم و اینطوری پاییز شد فصل آخر کتاب نخواندنم.حال شما بگویید چه کتابی خواندید که انگیزه کتابخوانی را در شما شعلهور کرده است؟