این انگیزه، ناخواسته، به افراد برای بدتر کردن موضوع، پاداش میده.
اصل داستان به زمان استعمار انگليس در هندوستان برميگرده كه مقامات انگليسي براي كاهش جمعيت مارها ، براي پيدا كردن هر مار مرده پاداش تعيين كردند تا از اين طريق جمعيت مارها كاهش پيدا كنه غاقل از اينكه پاداش انحرافی باعث شد اغلب برای به دست آوردن پاداش دست به پرورش مار بزنند! هر چه مار بیشتر پاداش بیشتر و این به توسعه مزرعه پرورش مارها دامن زد! نتیجه ای کاملا مغایر با هدف.
انتخاب راه حل نادرست برای مسائل در بسياری از مواقع وضع رو فقط بدتر میکنه. سوگيریهای شناختی در تصميمگيری و انتخاب راه حل های دم دست نه تنها راه چاره نيست بلكه مشكلات عديده ای رو به بار میاره.
برای همینه که میگن فهم درست مساله 50 درصد آن را حل میکنه.
از این مثالها در جامعه و محیط کار رو حتی بعضا در خانودهها هم دیده میشه.
بعضي وقت ها بايد به رويه موجود انجام امور در شركت و سازمانها ترديد كرد و هر رويه رو مورد پرسشگری و بازنگری قرار داد.
اگر مثالی شبیه مارگیری به ذهنتان میرسه خوشحال میشم با زیر این پست برام بنویسید.