ویرگول
ورودثبت نام
عطیه عزیزی
عطیه عزیزی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه: جنگ چهره زنانه ندارد

آلن دوباتن در کتاب آرامش از تاثیر خوندن تاریخ بر آرامش و کیفیت زندگی آدمها گفته. در روزهایی که درگیر ویروس منحوس هستیم و داغ دختران افغانستان بر دلمونه، کتابی رو انتخاب کردم که جنگ رو از دید زنان تعریف می‌کنه، کتابی مستند پر از واگویه های سربازان و فرماندهان زنِ روسی در جنگ جهانی دوم.

کتاب جنگ چهره زنانه ندارد، حاصل چهار سال جستجو و تحقیق و مصاحبه نویسنده با زنانی است که با ورود ارتش آلمان به خاک کشورشان، خود را موظف به دفاع از کشور دانسته‌اند....از دختران نوجوانی که درس خود را تمام نکرده‌اند تا زنانی که با بچه‌های خود به میدان آمده و کمک می‌کنند...پیرزن‌هایی که درِ خانه خود را بر روی پارتیزان‌ها باز گذاشته‌اند و زنانی که تمام سهم غذایِ کودکان خردسالِ خود را به سربازان می‌دهند...دخترکانی که در اوج جوانی خود قید زیبایی و تمام کارهای زنانه خود را زده‌اند و زنانی که مجبور به ارضای نیاز فرمانده خود شده‌اند...عاشق و معشوق‌هایی که با هم به جنگ آمده‌اند و عشق خود را در آنجا جا گذاشته‌اند و دخترانی که عشق خود را در جنگ پیدا کرده‌اند...در این کتاب زنان نه تنها در قالب پزشک و پرستار، بلکه به عنوان سرباز، مین روب، فرمانده، آشپز، خلبان، تک تیرانداز، مسلسل چی و... فعالیت داشته‌اند.

سوتلانا الکسیویچ روزنامه‌نگار و نویسنده اهل بلاروس، چند سالی است که در ایران با کتاب زمزمه‌های چربونیل معروف شده است. او که در سال 2015 به دلیل روایت‌های چندصدایی که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست، موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد. زمان دست دوم، آخرین شاهدان، پسرانی از جنس روی و صداهای شوروی از جنگ افغانستان از جمله آثار روایی دیگر الکسیویچ محسوب می‌شوند.

بریده‌هایی از کتاب:

  • من رو به دسته‌م بردن. دستور دادم: «دسته! به جای خود!» اما دسته حتا از جاش تکون هم نخورد. یکی دراز کشیده بود، یکی نشسته بود و سیگار می‌کشید، یکی هم که گردنش رو با صدا می‌چرخوند، گفت: «آخی!». خلاصه، وانمود کردن اصلاً منو ندیدن. براشون سنگین بود؛ اونا مرد بودن، بچه‌های شناسایی، حالا باید از یه دختر بیست‌ساله فرمان ببرن. من این رو خیلی خوب درک می‌کردم ولی مجبور بودم فرمان بدم: «بلند شید ببینم!»
  • در مرکز همه‌ی این خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن، هیچ کس دلش نمی‌خواهد بمیرد. غیر قابل تحمل تر از آن کشتن انسان‌هاست. زیرا زن زندگی می‌بخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل می‌کند. از او مراقبت می‌کند و بدنیایش می‌آورد. من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوارتر است.
  • اولش از مرگ میترسی، در درونت نسبت به مرگ حس شگفتی و کنجکاوی تجربه می‌کنی. بعدش اونقدر خسته میشی که دیگه هیچ حسی به مرگ نداری. همیشه تو حالت ناتوانی قرار می‌گیری. فقط یه ترس تو وجودت می‌مونه، این که بعد از مرگت زیبا نباشی. این هم ترس زنانه…

اثرات جنگ همیشه تا مدت‌ها در ذهن افراد درگیرش موندگار میشه، آدما با توجه به سن و سالشون و اتفاقاتی که پشت سر میزارن مثل از دست دادن عزیزترین افراد جلو چشمشون، جراحت‌های جسمی، فشارهای روحی، دوری از خانواده، اسلحه به دست گرفتن و کشتن آدما و... زندگی‌های متفاوتی رو بعد از جنگ تجربه می‌کنند. برخی با آغوش باز به استقبال زندگی جدید میرن، دوباره پوشیدن کفش زنانه و پیرهن رو امتحان می‌کنند، عاشق میشن و سعی می‌کنن با خاطراتشون کنار بیان. برخی اما سایه جنگ حتی چهل سال بعد از تموم شدنش هم به روی زندگیشون سایه انداخته، حرف‌های دیگران روی شونه هاشون سنگینی می‌کنه، تهمت‌هایی که مردم می‌زنن، قضاوتهاشون، و حتی برخورد مردها با این زنان بسیار متفاوت با زنانی است که در دوران جنگ به مبارزه نرفتن...صدماتی که به جسمشون وارد شده، جدا از جراحات مستقیم، برخی دچار نازایی میشن...این‌ها فقط ذره‌ای از بلاهایی است که بر سر همه‌ی افراد حاضر در جنگ میاد ولی در این کتاب می‌فهمیم که برای زنان چندین برابر بدتره...همین جمله و طرز فکر که مردان مبارز بعد از جنگ قهرمانند و دختران در آرزوی ازدواج با همچین مردهایی هستند ولی زنانی که در جنگ بودن دیگر نمی‌توانند همسر و مادر خوبی باشند کافیه تا نشون بده چقدر اثرات مخربش برای زنان بیشتره

ساعت‌ها میشه حرف زد از این کتاب..برای هر روایت میشه ساعتها گریه کرد و فکر کرد...اگر دلشو دارد حتما این کتاب رو بخونید...با سرعت کم..سرسری نمیشه ازش گذشت

https://taaghche.com/book/38652/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF

نشرچشمه


جنگ چهره زنانه نداردطاقچهنشرچشمه
مهندس صنایع
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید