مطالعه، فقط خواندن کتاب نیست. محتوا که ارزشمند باشد خواندن یک مطلب روی اینترنت، گوش دادن به یک پادکست، تماشای یک مستند تلویزیونی، دیدن یک فیلم، یا شرکت در یک گفتوگو هم میتواند در دایرهی مطالعه قرار گیرد. اما محتوای ارزشمند چیست؟ چطور آن را پیدا کنیم؟ و چطور به مطالعه عادت کنیم؟
وقتی گرسنه میشویم بدن ما نیاز به غذا دارد. خوردن یک تکه شکلات یا یک بستنی هم میتواند حس گرسنگی را برطرف کند. اما اگر به این کار ادامه دهیم مواد غذایی مورد نیاز بدن تأمین نمیشود؛ بیمار میشویم و آسیب میبینیم. گرسنگی هشدار بدن ماست برای اعلام نیاز به موادی که برای ادامهی حیات به آن احتیاج داریم.
بدن به مواد گوناگونی برای ادامهی فعالیت خود احتیاج دارد اما به صورت تفکیک شده کمبود هر ماده را اعلام نمیکند. همهی کمبودها به صورت حس گرسنگی بروز پیدا میکنند. علاوه بر این، حس گرسنگی نتیجهی اندازهگیری موجودی تمام مواد مغذی مورد نیاز بدن نیست. وقتی گرسنه میشویم که میزان قند خون کاهش پیدا کند یا معده خالی باشد یا مواردی از این دست. اینها پوشش کاملی از نیازهای غذایی بدن نیست. در نتیجه وقتی بعد از خوردن، میزان قند خون افزایش پیدا کند یا معده پر شود حس گرسنگی هم از بین خواهد رفت. این لزوماً به معنی برآورده شدن نیازهای غذایی بدن نیست.
اگر نیاز واقعی برآورده نشود به شکل بیماری بروز پیدا میکند. بیماری نه تنها هشدار دردآورتری نسبت به حس گرسنگی است بلکه درمان آن هم از برطرف کردن حس گرسنگی سختتر و پر هزینهتر است. گاهی حتی درمانپذیر نیست و باید با پیامدهای آن زندگی را ادامه داد (یا ادامه نداد!). بنابراین باید مراقب خوراکمان باشیم و به محتویات آن دقت کنیم.
مطالعه برای ذهن، حکم خوراک برای بدن را دارد. گرسنگی ذهن به شکل احساس حوصله سر رفتن، کسالت، و نیاز به سرگرمی بروز پیدا میکند. خوراک آن هم میتواند هر چیزی باشد که سلولهای عصبی آن را مشغول نگهدارد؛ خواندن کتاب، تماشای تلویزیون، بازی کردن و ... اگر خوراک مناسبی به ذهن ندهیم نه تنها رشد نمیکند بلکه ممکن است آسیب ببیند. نوع خطرناکتری از پاسخ به این نیاز این است که به جای مشغول نگهداشتن سلولها آنها را خاموش کنیم یا حتی بکشیم؛ این کاری است که مخدرها و روانگردانها انجام میدهند. بنابراین باید خوراک مناسب ذهن را شناخت، ورودی ذهن را کنترل کرد و در طول زمان از آن مراقبت کرد. اما خوراک کامل چیست؟
خوراک ناکامل یا خرده خوراک هر چیزی است که هشدارهای گرسنگی ذهن را به شکلی کاذب خاموش کند. تماشای طولانی مدت تلویزیون، خواندن صفحهی حوادث روزنامه، خواندن خبر، دنبال کردن افراد معروف (به هر شکلی از روزنامه و مجله و فضای مجازی گرفته تا دنبال کردن فیزیکی :)) )، عضو شدن در کانالهای جوک، افراط در بازیهای کامپیوتری و ... مثالهایی از خرده خوراک هستند. البته هیچکدام از این موارد به خودی خود بد نیستند. دنبال کردن خبر، تماشای تلویزیون، خنده و تفریح همه مواردی هستند که به آن نیاز داریم. نکته این است که این موارد پاسخ کاملی به نیاز گرسنگی ذهن نیستند. اینها با مشغول نگه داشتن ذهن، هشدارها را خاموش کرده ولی نیاز واقعی را برطرف نمیکنند.
خوراک کامل، محتوایی است که ما را رشد میدهد، کمک میکند بهتر درک کنیم، بهتر رفتار کنیم، و بهتر زندگی کنیم. گفته میشود فیلم خوب مثل یک قطار است. قطاری که در یک نقطه سوار آن میشوی و وقتی از آن پیاده میشوی جای دیگری هستی. محتوای خوب هم چنین خاصیتی دارد، تغییرمان میدهد. بعد از مطالعهی آن دیگر آدم سابق نیستیم. دانشی کسب کردهایم که ما را بهتر میکند. احساس خوشبختی بیشتری میکنیم. بیشتر درک میکنیم. بیشتر همدردی میکنیم. برای خودمان و دیگران مفیدتر خواهیم بود و بهتر زندگی خواهیم کرد.
یکی از ویژگیهای مهم مطالعه این است که دستآوردهای آن در گذر زمان مشخص میشوند و عموماً بلافاصله قابل تشخیص نیستند. اثر مطالعه بر ذهن مثل رشد دادن یک درخت است. مثل اثر سایشی جریان یک رود بر سنگ است. کند هست ولی قدرتمند است. نتیجهاش ماندگار است و ارزشمند.
وقتی کتابی چند صد صفحهای میخوانیم یعنی مدت زیادی با آن همراه هستیم. گاهی ممکن است بتوانیم مطلبی که یک کتاب منتقل میکند را در چند صفحه خلاصه کنیم. اما این چند صفحه آن اثرگذاری را نخواهد داشت. شانه زدن موهایتان را در نظر بگیرید. برای اینکه به حالت دلخواهتان در بیاید چند بار آن را شانه میکنید؟ با هر بار کشیدن شانه موهای شما کمی به حالت دلخواه نزدیکتر میشود. اثر مطالعه هم همینطور است؛ آهسته ولی ماندگار. منظور در اینجا این نیست که مطلب هر چه طولانیتر باشد اثرگذار تر است؛ اینطور نیست. منظور این است که انتقال مطالب ارزشمند و مهم به شکلی اثرگذار، عموماْ به صورت خلاصه و سریع امکانپذیر نیست.
بنابراین از مطالعهی یک کتاب بزرگ، یک بلاگ طولانی، یا گوش دادن به یک پادکست یک ساعته دوری نکنید. برعکس جملات قصار، پارگرافهای قشنگ، کلیپهای کوتاه و ... را کمتر بخوانید، گوش دهید و ببینید. در پس یک جملهی قصار داستانی است که نخواندهایم و شرایطی هست که نمیدانیم. عادت کردن به این خرده خوراکها، حتی اگر اثرگذار باشند، باعث میشود طوطیوار کاری را انجام دهیم در حالی که آن را عمیق درک نکردهایم. در واقع بیشتر اوقات اثر این جملات یک احساس رضایت لحظهای و فراموشی/بیعملی است.
اثر منفی دیگر عادت کردن به این خرده خوراکها این است ما را برای مدت کوتاهی سیر میکنند. پس از خواندن یک جملهی قصار چه میکنیم؟ احتمالاً جملهی دیگری میخوانیم، سراغ اخبار میرویم، یک کلیپ طنز میبینیم. به هر حال سراغ چیز دیگری میرویم. یعنی نیاز ما به درستی و در حد کافی برطرف نشد. علاوه بر این وقتی مدام در موضوعهای متفاوت پرسه میزنیم ذهن ما پر از اطلاعات پراکندهی پردازش نشده میشود. ذهن ما توانایی پردازش همهی این موارد را در کوتاه مدت ندارد. بنابراین بخش زیادی از آن دور ریخته میشود که منجر به همان فراموشی یا بیعملی میشود. یعنی اثرگذاری اگر صفر نباشد ناچیز است. این اثرگذاری کم گاهی باعث سرخوردگی، کاهش اعتماد به نفس و سستی اراده هم میشود. اطلاعات مفید، قشنگ و کاربردی زیادی را در زمان کوتاهی به دست آوردهایم اما نتوانستهایم از آنها در عمل استفاده کنیم و بهتر زندگی کنیم.
یادگیری و تغییر نیاز به اراده، تمرکز و زمان دارد. زندگی خود را مرور کنید. روی نقاطی که در آن رشد کردهاید تمرکز کنید. با چه سرعتی رشد کردهاید؟ چقدر زمان صرف کردید؟ از زمانی که با ایده آشنا شدید تا زمانی که اثربخشی آن در زندگی شما آشکار شد چقدر طول کشید؟ روی چند موضوع تمرکز داشتهاید؟ تحت تأثیر چند نفر بودهاید؟ استمرار و پشتکار تا چه حد در رشد و اثرگذاری تعیین کننده بود؟
تا اینجا اهمیت مطالعه را مرور کردیم و فرق خوراک کامل و خرده خوراک را دانستیم. قدم بعدی این است که بدانیم چطور اثربخشی مطالعه را بهبود دهیم و آن به یک عادت تبدیل کنیم.
کمی در مورد عوامل بازدارنده و بهبود دهندهی اثرگذاری مطالعه گفتیم. بخشی از این مسأله به نوع محتوا بر میگشت. بخش دیگری از آن مربوط به استمرار، پشتکار و عادتسازی است. گاهی محتوا طوری است که ادامهی راه را نشان نمیدهد. گاهی ادامهی راه را نشان میدهد اما فقط خوشیها را میگوید و از چاله چولههای مسیر حرفی نمیزند. گاهی اغراق میکند و گاهی حتی دروغ میگوید. هر مطلبی، از هر نوعی، در هر رسانهای که باشد و نوشتهی هر کسی باشد تا حدی این ایرادها را دارد. هیچ چیز و هیچ کس کامل نیست. بنابراین وقتی بعد از خواندن مطلبی بخواهید آن را در زندگی خود به کار بگیرید با موانعی روبرو خواهید شد. برای گذشتن از این موانع و بهبود اثرگذاری مطالعه چه کنیم؟ واضح است که تغییر مسیر و ایجاد بهبود در زندگی کار سخت و پیچیدهای است. عوامل زیادی مثل شانس، اراده، اعتماد به نفس و ... در کسب موفقیت و بهبود مؤثرند. بعضیها در کنترل ما و بعضیها خارج از کنترل ما. یکی از مواردی که روی آن کنترل داریم مطالعه است. بنابراین تلاش میکنیم به این سوال پاسخ دهیم که چطور مطالعه را به یک عادت تبدیل کنیم؟
اولین مانع در تبدیل مطالعه به یک عادت این است که اصلاً مطالعه نمیکنیم. حتی نمیدانیم از کجا شروع کنیم. کدام کتاب را بخوانیم؟ چه چیزی گوش دهیم؟ کدام فیلم را ببینیم؟ پاسخ این سوالها برای هر فرد متفاوت و شخصی است اما مسیری که برای پیدا کردن پاسخ طی میکنیم مشابه است.
کنجکاویهایتان را دنبال کنید. همهی ما با حس کنجکاوی نسبت خودمان، دیگران و دنیای اطراف به دنیا میآییم. به مرور زمان ممکن است این حس در ما سرکوب شده و یا کمرنگ شده باشد. با مطالعه این حس در ما تقویت میشود؛ کنجکاویهای جدیدی پیدا میکنیم و احساس رضایت پیدا میکنیم.
ذهن ما مثل مجموعهای از اتاقهای به هم متصل است. بعضی اتاقها با در به هم وصل هستند و به هم راه دارند. برخی درها باز و برخی بستهاند. بعضی اتاقها پنجره دارند و از طریق آن میتوان منظرهی بیرون را دید. اثر مطالعه بر ذهن مثل اثر نور است. وقتی مطلبی میخوانیم چراغی در یک اتاق روشن میشود. از تاریکی بیرون میآییم و تازه متوجه میشویم در آن اتاق چه هست و چه نیست. نور این چراغ فقط این اتاق را روشن نمیکند. مقداری از آن به اتاقهای همجوار هم میرسد و آنجا را هم کمی روشنتر میکند. گاهی یک کتاب دری که قبلاً بسته بود را باز میکند و اتاق جدیدی پیدا میکنیم. گاهی وارد اتاقی میشویم که پنجرهای به دنیای بیرون برای ما باز میکند. دنبال کردن هر کنجکاوی به کنجکاویهای بیشتری منجر میشود.
با وجود اینکه حس کنجکاوی ذاتی است ممکن است به مرور زمان آن را از دست داده باشیم یا نسبت به آن آگاهی نداشته باشیم. برای بازیافتن کنجکاویهایمان باید خود را در معرض اطلاعات قرار دهیم. اینجا جایی است که مواردی که در بخش قبل آنها را نهی کردیم میتواند به ما کمک کند. ممکن است جملهی قصاری بخوانید، عنوان خبری را ببینید، یا در حین پرسه زدن در فیسبوک یا اینستاگرام چیزی توجه شما را به خود جلب کند. اینها مواردی است که احتمالاً در روال فعلی زندگی ما قرار دارد و با آنها میتوانیم کنجکاویهایمان را پیدا کنیم. هر چند با گذشت زمان میتوانیم به روشهای بهتری کنجکاویها را پیدا کنیم. برای مثال میشود افراد یا نهادهای تأثیرگزار (نه صرفاً معروف)، کسانی که حرف یا ایدهای برای گفتن دارند را شناخت و دنبال کرد.
هدف در اینجا در معرض اطلاعات مفید قرار گرفتن است. میخواهیم کنجکاویهایی که فکر میکردیم نداریم را پیدا کنیم. اما باید مراقب باشیم دچار بمباران اطلاعاتی نشویم. میزان ورود اطلاعات را طوری تنظیم کنیم که دچار سردرگمی و سرخوردگی نشویم. به یاد داشته باشیم که ذهن ما توانایی پردازش محدودی دارد. همچنین وقتی یک چیز را یاد میگیریم و رشد میکنیم که زمان و تمرکز کافی برای آن صرف کنیم. بنابراین باید در بازههای زمانی مناسب کنجکاویهای خودمان را محدود کنیم.
ممکن است در شرایط بدی قرار داشته باشیم. درگیر مشکلات و دردهایی باشیم که به ما فرصت کافی برای دنبال کردن کنجکاویهایمان ندهد یا انرژی را از ما بگیرد. مشکلات جسمی، روحی، مالی، اجتماعی یا ... در این شرایط نیاز ما به مطالعه اگر بیشتر از قبل نباشد، کمترهم نیست. در این شرایط چیزی که انگیزه یا امکان مطالعه را از ما میگیرد شدت مشکلات و درد است. بیشتر اوقات میشود اولویتها، زمانبندی و شرایط را طوری تغییر داد که این انگیزه یا فرصت را پیدا کنیم. در برخی موارد مثل وقتی در فقر و گرسنگی به سر میبریم این امکان را نداریم اما بیشتر موقعیتها و مشکلاتی که ما با آن روبرو هستیم تا این حد بحرانی نیستند.
بنابراین خیلی وقتها با یادآوری چند نکته میتوانیم فرصت و انگیزهی مطالعه را برای خود ایجاد کنیم. اول اینکه مطالعه میتواند با هدف پیدا کردن راهحلی برای همین مشکلات و دردها باشد. دوم اینکه گاهی اوقات همین که در مورد یک مشکل بیشتر بدانیم خود تسکین است. بنابراین با پرسشگری در مورد دردهایی که آزارمان میدهند هم تسکین پیدا میکنیم و هم ممکن است با گذر زمان راهحلی پیدا کنیم.
شاید راحتترین نوع شروع به مطالعه پرداختن به علایق باشد. اگر علاقهمندیهای خودتان را بشناسید، همین شوق و علاقه شما را به دنبال کردن و مطالعه در مورد آن سوق میدهد و نیازی به کمک بیشتری ندارید. اگر هم آن را پیدا نکرده باشید یکی از دو مورد قبلی به شما برای پیدا کردن علایقتان کمک خواهد کرد. بنابراین در این قسمت به جای پرداختن به مزایای پرداختن به علایق به خطرات محدود شدن به علایق میپردازیم.
دنبال کردن علایق از جمله لذت بخشترین فعالیتهایی است که میتوانیم انجام دهیم. اما صرف تمام انرژی و وقت برای علایق آسیبهایی دارد که توضیح میدهیم.
اولین ایراد این است که برای بیشتر آدمها دامنهی علایق به نسبت کنجکاویها و مشکلاتی که دارند بسیار محدودتر است. بنابراین محدود کردن مطالعه به موضوعات مورد علاقه، رشد ما را محدود میکند. برای بهتر شدن به مجموعهی متنوعی از مهارتها احتیاج داریم. لزوماً همهی این مهارتها با علایق ما پوشش داده نمیشوند. کسی که فقط علایق خود را دنبال میکند مثل ورزشکاری است که فقط روی یک عضو، مثلاً بازو، تمرکز میکند. بازوی ورزشکار رشد خواهد کرد و قوی خواهد شد اما تناسب اندام از دست خواهد رفت. به جز آثاری که این رشد نامتناسب بر زیبایی خواهد داشت ممکن است در برخی موارد حتی آثار بدی روی سلامت جسمی داشته باشد؛ برخی ورزش کردنها از ورزش نکردن بدتر است.
علاوه بر این، میزان علاقهی ما به مسائل مختلف یکسان نیست. ممکن است در یک موضوع به حدی علاقه داشته باشیم که موقع پرداختن به آن گذر زمان را هم متوجه نشویم. اما علاقه داشتن یا نداشتن به یک موضوع یک وضعیت دوگانه نیست. گاهی اوقات موضوعی را دوست داریم و گاهی هم از آن خسته میشویم. گاهی اوقات به موضوعی علاقهمندیم اما فقط وقتی با فرد دیگری دیگری آن را دنبال کنیم. گاهی هم به موضوعی علاقه داریم اما فقط تا زمانی که برایمان منفعت داشته باشد. در نتیجه اگر تنها مبنای مطالعه پرداختن به علایقمان باشد خیلی زود به خوردن خرده خوراکها برمیگردیم.
مشکل دیگری که پرداختن انحصاری به علایق ایجاد میکند این است که رشد ما حتی در همان حوزه را محدود و کند میکند. خیلی از پیشرفتهای بشری نتیجهی ترکیب دانش زمینههای مختلف هستند. برای مثال صنعت نرمافزار از روالها و آموزههای مدیریت خط تولید در کارخانجات چیزهایی زیادی یاد گرفته است. اگر این اتفاق رخ نمیداد صنعت نرمافزار به ناچار باید چرخ را دوباره اختراع میکرد. در موارد دیگر ترکیب دو یا چند حوزه، حوزهی جدیدی ایجاد کرده است. برای مثال، ترکیب رشتههای برق، کامپیوتر و الکترونیک امکان به وجود آمدن رشتهی رباتیک را فراهم آورد. ممکن است مثالهایی که زده شد نتیجهی این باشد که یک یا چند نفر به موضوعات اشاره شده علاقهمند بوده باشند و در نتیجهی دنبال کردن آن علاقه این پیشرفتها ایجاد شده باشد. اما نکته این نیست. نکته این است که اگر ما بخواهیم کنترل را به دست بگیریم و حسابشده این اتفاقات را رقم بزنیم، دنبال کردن علایق ما را محدود خواهد کرد. مثل غذایی که با اضافه کردن کمی چاشنی خوشمزهتر میشود، کمی خارج شدن از حوزهی علایق، دنبال کردن همان علایق را لذتبخشتر و کارآمدتر میکند.
شاید اولین چیزی که به ما کمک کند مطالعه را به عادت تبدیل کنیم شناخت خود مطالعه باشد. پیشتر در مورد مطالعه به عنوان خوراک ذهن توضیح دادیم و کمی هم در مورد خوراک کامل و مصداقهای آن گفتیم. اینجا کمی بیشتر در مورد چیزهایی که میتواند به عنوان مطالعه در نظر گرفته شود صحبت میکنیم.
عادت داریم مطالعه را به معنی خواندن محتوای نوشتاری در نظر بگیریم. خواندن کتاب، روزنامه، مقاله و ... اما اگر مطالعه را هر فعالیتی که جریان مفیدی از اطلاعات را به ذهن روانه کند میتواند در نظر بگیریم، بسیاری فعالیتهای دیگر هم به اندازهی خواندن کتاب و مقاله اثرگذار خواهند بود.
در گذشتههای دور تنها راه انتشار یک مطلب نوشتن یا چاپ کردن آن روی کاغذ بود. به مرور زمان و با پیشرفت فناوری، امکان انتشار مطالب به صورت صوت و بعدتر تصویر امکانپذیر شد. همچنین تنوع مطالب نوشتاری از کتاب، به روزنامه، مجله، مقاله، اعلامیه و ... افزایش پیدا کرد. در رسانههای صوتی و تصویری هم همین تنوع به شکل رادیو، تلویزیون، کاست، ویدیو و ... بروز پیدا کرد. بنابراین محتوای قابل مطالعه که قبلاً فقط به صورت کتاب در دسترس بود به روشهای متنوعتری در دسترس قرار گرفت. معنی کلمهی مطالعه شاید همراه با آن تحول پیدا نکرد و عادت کردیم همان خواندن کتاب و مقاله و نوشتار را مطالعه در نظر بگیریم، در حالی که واقعیت این نیست.
اثر دیگر این پیشرفتها این بود که هزینهی انتشار مطلب کاهش پیدا کرد و در دسترس افراد بیشتری قرار گرفت. در نتیجه حجم محتوا به شدت افزایش پیدا کرد. همچنین کیفیت مطالبی که منتشر میشد هم تحت تأثیر قرار گرفت. شاید قبلاً کسی اقدام به چاپ کردن و انتشار فعالیتهای عادی روزانهی خود نمیکرد اما امروز به خصوص با ظهور شبکههای اجتماعی به شدت در معرض این نوع محتوا هستیم.
بنابراین چالش امروز ما پیدا کردن مطلب برای مطالعه نیست، بلکه پیدا کردن محتوای مفید است. در این مورد در بخش قبل توضیح دادیم. اینجا تلاش کردیم به خود یادآوری کنیم که مطالعه فقط خواندن نیست. هر فعالیتی که جریانی از اطلاعات را به سمت ذهن ما هدایت کند مطالعه است. اگر با این تعریف به فعالیتهای روزانهی خود نگاه کنیم ممکن است خیلی از ما بیشتر از آنچه فکر میکنیم اهل مطالعه باشیم.
گاهی اوقات هدف مطالعه نه حل مشکل است و نه یادگیری، صرفاً یک همنشینی است با دیگری. گاهی با خواندن یک کتاب، دیدن یک فیلم، یا گوش دادن به یک سخنرانی چیز جدیدی یاد نمیگیریم بلکه صرفاً با نویسنده، گوینده یا کارگردان همراه میشویم و لذت میبریم.
گاهی که در اطرافمان به لحاظ فکری و روحی احساس تنهایی میکنیم با مطالعه متوجه میشویم کسی در نقطهای دیگر از دنیا یا حتی در عصری دیگر با ما همفکر و هم نظر است، ما را درک میکند، داستان ما را روایت میکند. این همان حسی است که گاهی با قرار گرفتن در دایره دوستان پیدا میکنیم.
گاهی نیز که در زندگی خود غرق شدهایم با یک قصه، زندگی دیگری را تجربه میکنیم، با گروه دیگری همراه میشویم. در زمان و مکان دیگری قرار میگیریم و چیزهایی را تجربه کنیم که نمیتوانستیم و نمیدانستیم.
این تجربیات ممکن است همراه با درک یا احساس همدردی جدیدی باشد یا نباشد. آنچه اینجا اهمیت دارد این است که با فرد یا گروهی خارج از گسترهی فضا و زمان همراه و همنشین میشویم. با مطالعهی ادبیات، شعر، داستان یا دیدن یک فیلم اجتماعی، تخیلی یا ... چنین حسی پیدا میکنیم. این نه تنها یک حس لذتبخش است بلکه نوعی از ارتباط معنیدار هم هست. ارتباط با آدمهایی فراتر از محدویتهای زمان و مکان.
عادت کردن به مطالعه به صورت منظم و دائم خوب است، خیلی هم خوب است. اما برای اغلب ما شرایط محیطی، جسمی و روحی به شکلی تغییر میکند که اجرای بینقص یک برنامهی از پیش تعیین شده را عملاً غیر ممکن میکند. اگر قرار باشد به خاطر اینکه نمیتوانیم کاری با بینقص انجام دهیم کلاً آن را کنار بگذاریم، رشد خود را محدود کردهایم. یک عامل مهم در رشد و پیشرفت و بهبود، داشتن پشتکار و سماجت است. همهی عوامل تأثیرگذار در زندگی، در کنترل ما نیستند؛ در واقع بیشتر آنها در کنترل ما نیستند. اما این توانایی را داریم که اگر حوادث و اتفاقات زندگی ما را از مسیر خارج کرد ناامید نشویم و تلاش کنیم به مسیر برگردیم.
به جز تقویت پشتکار و سماجت، کارهای دیگری هم میشود برای راحتتر کردن ایجاد یک عادت انجام داد. برای مثال، میتوانیم خود را درحلقهی افرادی قرار دهیم که اهل مطالعه هستند، در گروههای کتابخوانی شرکت کنیم و ...
فعالیتهایی از این دست ما را به مطالعه تشویق میکند. روش دیگری که راه ما را در تبدیل مطالعه به عادت تسهیل میکند حذف عوامل بازدارنده یا حذف خرده خوراکهاست. مثل گرسنگی، ذهن ما دائماً هشدارهای نیاز به دریافت اطلاعات را صادر میکند اما اگر با خرده خوراکها آن را سیر نگه داریم، دیرتر متوجه اشتباهمان میشویم. میزان دریافت خرده خوراکها را تنظیم کنید. آنها را به حدی نرسانید که نیاز گرسنگی شما را پنهان کنند. عمل کردن به این پیشنهاد ممکن است آزاردهنده و سخت باشد. اما مثل خوردن یک داروی تلخ است برای درمان یک بیماری.
گاهی یادآوری اینکه مطالعه لزوماً پاسخ سوال امروز ما نیست در حفظ عادت آن کمک کننده است. خیلی اوقات مطلبی را میخوانیم یا میشنویم یا میبینیم که در آن لحظه کاربردی برای ما ندارد. اما دانشی که کسب میکنیم در ذهن ما میماند و در آینده به کار میآید. بنابراین هر چند ممکن است چیزی که امروز میخوانیم دغدغه یا مسألهی امروز ما نباشد اما این به معنی بیاثر بودن آن نیست.
آخرین نکته اینکه اجازه ندهید کمالگرایی، شما را به بیعملی برساند. گاهی اوقات در شرایطی هستیم که مطالعه کردن نه تنها مشکلی از ما حل نمیکند بلکه ادامهی آن، حسی ناخوشایند در ما ایجاد میکند. اصرار به ادامهی مطالعه در چنین شرایطی ممکن است به حدی آزاردهنده شود که آن را به طول کل کنار بگذاریم. در چنین شرایطی از کمالگرایی و اجرای بینقص برنامههایتان پرهیز کنید. گاهی اوقات همین که نسبت تنوع منابع مطالعاتی آگاه باشیم کمککننده است. همیشه لازم نیست کتاب بخوانیم، گاهی دیدن یک فیلم هم مطالعه است، شنیدن یک قطعه موسیقی هم مطالعه است. گاهی هم ذهنمان توانایی پردازش یک مطلب را ندارد و نیاز به استراحت دارد. اگر این فرصت را به ذهن ندهیم آن را فرسوده میکنیم و از کار میاندازیم. اجازه ندهید این میل به کمال شما را از کار بیندازد.
بنابراین با تقویت عوامل تشویقکننده، محدود کردن عوامل بازدارنده، و ناامید نشدن از شکستها میتوانیم مسیر تبدیل مطالعه به یک عادت را برای خودمان هموارتر کنیم.