پیش از این، خودم را آدم اهل قلم و غریبه که نیستید، دانایی میدانستم. هر بار حرف از سخن و سخنبازی میشد بادی به غبغب میانداختم و گمان میبردم که هیچکس مثل من نمیتواند در وادی نوشتن، خوب عمل کند. اما از آنجایی که خودم را ملزم به یادگیری همیشگی میکنم، تصمیم گرفتم برای دومین بار در طول زندگی کاریام، در یک دورۀ ویراستاری تازه ثبتنام کنم. میان جستوجوهایم به دورۀ گویانویسی و گیرانویسی رهنماکالج رسیدم. البته پیش از این هم آوازۀ دورهها و بوتکمپهای رهنماکالج، به گوشم رسیده بود اما این بار فرصت خوبی برای تجربه بود.
درمورد رهنماکالج بهتر است توضیح کوتاهی بدهم. به نظرم شعار «با حرفهایها بگرد و حرفهای شو!» به بهترین شکل ممکن اهداف رهنما کالج را توضیح میدهد. رهنماکالج باهدف کمک به افراد با استعداد و باانگیزه برای ورود به بازار کار به حیات خودش ادامه میدهد. درمورد دورهها و بوتکمپها هم بهترین مرجع، سایت رهنما کالج است.
برگردیم به ماجرا. دوره گویانویسی و گیرانویسی رهنما کالج راشروع کردم. همه چیز طبق برنامههای خودم پیش نرفت و اتمام این دوره بیشتر از حد انتظارم طول کشید. ولی هرچه که در مسیر دوره جلوتر میرفتم متوجه میشدم جهان زبانشناسی بسیار گسترده است و من حتی نام یک سرزمین کوچک از این جهان را نمیدانم و نمیشناسم. درواقع حساستر شده بودم و نوشتۀ آدمها را با دقت بیشتری میخواندم و تحلیل میکردم. مدام دوست داشتم جای واژههایی که استفاده میکنم، کلمات دیگری جایگزین کنم و حسابی بازیام گرفته بود.اواسط دوره که رسیده بودم همه نویسندههای محتوایی که میشناختم را درنظر میآوردم و با خودم میگفتم: «یعنی فلانی هم این چیزها را میداند؟»
حالا که این دوره را به اتمام رساندم، تصمیم گرفتم خلاصهای از این دوره را در قالب یک مقاله بنویسم تا شاید شما هم ترغیب شدید و تصمیم گرفتید که در این دوره شرکت کنید. مطمئنم جهان شما هم تغییر خواهد کرد. البته که این تصمیم، ناگهانی بر من نازل نشد. غریبه که نیستید، یکی از سه پروژۀ پایانی دوره همین بود که خلاصۀ دوره را جایی منتشر کنیم.
در این مطلب هیچ قصد ندارم که درمورد مدرس دورۀ گویانویسی و گیرانویسی رهنما کالج، آقای محمدمهدی باقری، مدیر اجرایی انجمن ویراستاران زیادهگویی کنم و حرف بزنم. چراکه سوابق ایشان را میتوان با یک سرچ ساده در اینترنت پیدا کرد و همه سابقه کارشان را بهوضوح دید. این مطلب قرار است بهصورت اختصاصی، خلاصهای از دوره باشد.
این دوره در شش گام مهم و اساسی تقسیمبندی شده است:
هرکدام از این دستهبندیها شامل زیربخشهاییست که همهشان در مجموع، قرار است به شما کمک کند که گویا و گیرا بنویسید. بعد از معرفی و مشخص شدن مسیر دوره، با دو مفهوم بسیار اساسی آشنا میشوید:
به طور کلی، زبان ابزاری است که با آن معنا و مفهومی که مدنظر داریم را به خواننده یا شنونده منتقل میکنیم. درحقیقت زبان قرار است وسیلهای باشد برای ارتباط ما با دیگران. کارکرد آن هم باید به گونهای باشد که خواننده و شنونده، دقیقا همان برداشتی را از یک نوشته یا محتوا بکند که مدنظر نویسنده و گوینده بوده است.
اما اگر با محتوایی طرف باشیم که معنا را:
باید آن محتوا را در دستۀ نازبان قرار دهیم.
حالا باید به یک سوال مهم پاسخ دهیم و آن پرسش زیر است:
چرا نوشتن از حرف زدن سختتر است؟
یا به عبارتی چرا برای گویا و گیرا نوشتن نیاز به آموزش داریم و برای حرف زدن نه؟
1- اول از همه این که نوشتار لحن ندارد. یک نویسنده، نوشته را با لحن خودش مینویسد و خواننده به طریق دیگری آن را برداشت میکند.
2- زبان گفتار انتهایی ندارد. باز است و دستمان را برای قواعد و قوانین نمیبندد. اما نوشتار از قوانین پیروی میکند و نمیتوانیم فعل، فاعل، قید، نهاد و… را جابهجا کنیم و به بازیشان بگیریم.
3- به سبب اینکه ما با زبان گفتار، بیشتر از زبان نوشتار درگیریم، آن را بسیار بهتر و کاملتر فرامیگیریم. درحقیقت اگر قرار بر این باشد که نوشتار ما ساختار منسجم و درستی بگیرد، باید یاد بگیریم که خوب بخوانیم.
ویرایش صوری همان فاصلهگذاری، شکسته و غیرشکستهنویسی و ویرایش است. البته زیرمجموعههای زیادی دارد. اما برای شروع باید بدانیم که مرجع ما برای فاصلهگذاری بین واژگان و حروف، فرهنگ دستور خط فرهنگستان است و باید همیشه به آن رجوع کنیم.
درمورد دستور خط شکسته یا همان گفتاری، نظرات بسیار زیادی وجود دارد. نکتهای که باید بدان توجه کنید این است که دستور خط رسمی هیچ ربطی به لحن صمیمی و رسمی ندارد. درحقیقت نویسنده با استفاده از دستورخط شکسته، قصد دارد صمیمیت بیشتر را به خواننده القا کند اما دستاندازهایی که این شکل از دستورخط بهوجود میآورد، آنقدر زیاد است که دیگر صمیمیت مدنظر نویسنده در آن گم میشود. اگر هم دقت کرده باشید، مطالعۀ نوشتههایی که از دستورخط شکسته و گفتاری استفاده کردهاند بسیار سخت است. چون به وضوح نظام زبان را به هم ریختهاند. بهترین متون برای فهم شیوۀ القای محبت و صمیمیت، نوشتههای کودکونوجوان است. در این نوشتهها دستورخط کاملا رسمی است، اما صمیمیت و محبت به درستی القا شدهاند.
چرا میگوییم نگارش دستورخط شکسته دشوار است؟ ابتدا به پرسش زیر و بعد به پاسخی که به آن دادهایم دقت کنید:
فرض کنید که قرار است با دستورخط شکسته بنویسید: «کتاب را بردار.» چه مینویسید؟
کتابو بردار کتابُ بردار کتابرو بردار کتاب رو بردار کتابرو بردار کتابو بردار
و…
به نظر شما کدام مدل درست است و باید انتخاب شود؟ (لازم به ذکر است که مدل اول در صنعت تبلیغات بیشتر از سایر شیوهها جا افتاده است.)
نکته مهم این است که هیچ دستورخط مرجعی برای شکستهنویسی وجود ندارد که بخواهیم از آن تبعیت کنیم و الگوی نگارش خود قرار دهیم. به همین دلیل است که باید همه تلاش خود را بکنیم که یکدست بنویسیم و نوشتار خود را با دستور خط رسمی تطبیق دهیم.
اما دو مرجع مهم زیر برای شکستهنویسی وجود دارد:
برای شروع بخش ویرایش زبانی باید یک نکته مهم را مدنظر داشته باشیم و آن هم این است که:
همیشه مخاطب چیزی را از نوشتههای ما برداشت میکند که مدنظر خود ما بوده است.
اما به طور کلی عوامل زیر موانعی هستند که به سبب وجود آنها به ویرایش زبانی نیاز پیدا میکنیم:
عامل دیگری که نوشتهها را به ویرایش زبانی محتاج میکند، ساختارهای نافارسی است. منظور از این ساختارها موارد زیر است:
که مشخصا از زبان عربی وارد زبان فارسی شدهاند. ما باید این ساختارهای نافارسی را در نوشتههای خود از بین ببریم و در صدد ویرایش آنها برآییم.
شاید برای شما جالب باشد که بدانید در این دوره درمورد یک سری از ممنوعات زبان فارسی یاد میگیرید که اگر مایلید درمورد چرایی آن بیشتر بدانید، باید دستتان را روی زانوهای خود بگذارید و خودتان در این مسیر پیشقدم شوید. اما به طور کلی و برای اینکه ممنوعات را بشناسید باید به موارد زیر توجه داشته باشید:
1. استفاده از میباشد و نمیباشد ممنوع است.
چرا؟ این واژه در متون کهن فارسی کاربرد داشته است و به سبب اینکه نوشتههای امروزی فارسی را مصنوعی میکند، استفاده از آن منسوخ شده است. درحقیقت این واژه دیگر جایی بین متون معیار و گفتار ندارد.
2. استفاده از «یت، ت» برای شخص ممنوع است.
مثلا نمیتوانیم بنویسیم: «ریاست محترم جمهور» چون مصدر هیچ دخلی به آدمیزاد ندارد و «یت» مصدرساز است.
3. استفاده از واژههای عربی افراطی ممنوع است.
هرگز نمیتوان منکر این شد که واژههای عربی، طوری وارد زبان فارسی شدهاند که اگر بنا باشد همهشان را از زبان فارسی جدا کنیم، نتیجه نهایی یک زبان لخت و عور است. این دو آنقدر با یکدیگر تنیدهاند که جداسازیشان تقریبا ناممکن است. اما اما اما :) توجه به این نکته ضروری است که ما دیگر در بازهای از تاریخ زندگی نمیکنیم که عربیدانی معیاری بر باسوادی اشخاص باشد. به همین دلیل استفاد از واژههای عربی افراطی ممنوع است. مثلا:
(البته لازم است این نکته را گوشزد کنم که در نگارش همین متن بارها عبارات عربی را نوشتم و پاک کردم.)
در گویا و گیرانویسی هیچچیز به اندازه درازنویسی مورد نکوهش قرار نمیگیرد. این مورد آنقدر ناسالم است که من واقعا دچار وسواس عجیبی شدهام. چون پیش از این، از درازنویسان قهار بودهام. حالا مدام حس میکنم در این دور باطل درازنویسی گیر افتادهام و دربهدر، به دنبال نقطه پایان جمله میگردم. این مثالها را ببینید:
این سه مثال از آن نمونههاییست که موجب میشود نوشتههای شما، هم قلمبه سلمبه بهنظر برسد و هم طولانی شود. فراموش نکنید که قرار نیست با قلمبه سلمبهنویسی تبحر خود را در نوشتن به نمایش بگذاریم. برعکس، هرچه سادهتر و روانتر بنویسیم، یعنی تبحر بیشتری داریم و قلم، چوب جادوی قویتری برای ماست.
آمدیم دیدیم نیستید رفتیم.
این مثال بسیار خوبی برای مرض توالی فعل است. میگویم مرض، چون اصلا آمدیم دیدیم نیستید رفتیم یعنی چه؟ چرا این ساختار انقدر غلط است؟
حالا این مثال را ببینید:
نکتهای را که باید خود بهخاطر بسپارید یادآوری میکنم.
برای درست نوشتن جملات اینچنینی، باید فعل دوم را ببرید قبل از «که»:
نکتهای را یادآوری میکنم که باید خوب بهخاطر بسپارید.
البته لازم به ذکر است که توالی فعل را همیشه نمیتوان از بین برد. چون ممکن است معنای جمله را خراب کند.
لباسی را که سارا انتخاب کند قبول دارم.
لباسی را قبول دارم که سارا انتخاب کند.
در جملۀ دوم؛ جابهجا کردن فعل، موجب بهوجود آمدن انحصار شد. یعنی: «لباسی که سارا انتخاب کند قبول دارم. هرچه که باشد.»
ولی وقتی آن را جابهجا میکنیم، آن انحصار مطلق را از بین میبریم.
یکی از سوالات بزرگ نویسندگان محتوای متنی همین است. «است» بگذارم یا «هست»؟
است: از مصدر بودن. ربط است.
ام، است، اید
اینها فعل نیستند. به مثال زیر نگاه کنید:
من گرسنهام.
تصمیم دارید «من» را به «گرسنگی» ربط دهید.
اما
هست: وجود دارد (فعل است)
«نویسندگی خلاق، یعنی شیوههای گوناگون برای بیان یک معنا.»
حالا همین عبارت را به چهار روش مختلف بنویسید تا متوجه اهمیت تنوع زبانی بشوید و ببینید زبان فارسی عجب اعجوبهای است و چه بازیهایی که ندارد.
در تنوع زبانی با مفهومی آشنا میشوید. به این قسمت از دوره که میرسید، اگر تا به الان دیدگاهتان نسبت به خودتان عوض نشده باشد، از این به بعد حتما خواهد شد.
مفهوم بسیار جالب دایره لغت، که به طور کل همۀ دیدگاه ما را نسبت به دایرۀ واژگان و شیوه نگارشمان تغییر میدهد.
یک سوال: برای شما هم پیش آمده که نوشتهای را بخوانید و متوجه شوید که کل این نوشتۀ 2000 کلمهای، شامل 50 واژۀ تکراری است؟
حالا به نظر شما در زندگی روزمرهمان از چه تعداد لغت استفاده میکنیم؟ 1000؟ 1.000.000؟ 10.000.000؟ من هم به اندازۀ شما خوشخیال بودم.
ابوالحسن نجفی، در سال 1387، پژوهشی را در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی تکمیل کرد. قصد او در این پژوهش این بود که دایره واژگان مطبوعات را بررسی کند. در آن زمان، بعد از بررسی همه مطبوعات روز، که هر کدام بخشهای مختلف فرهنگی، هنری، سرگرمی، سیاسی، جنایی و… داشتند، به عدد 700 رسید. یعنی سر و ته همه این اوراق را میشد با 700 واژه ناقابل هم آورد. این در حالیست که مهمترین اثر فارسی، شاهنامه، 9000 واژه غیرتکراری دارد.
بهطور کلی، میتوانیم واژههایی که میدانیم و نمیدانیم را به سه بخش تقسیم کنیم.
واژههای ناشناخته: واژههایی که اصلا آنها را نشنیدهایم و بلد نیستیم.
واژههای منفعل: واژههایی که آنها را بلدیم ولی آنقدر ازشان استفاده نکردهایم که تقریبا فراموششان کردهایم.
واژههای فعال: واژههایی که معنای آن را بلدیم و به صورت روزمره ازشان استفاده میکنیم.
نکته مهم این است که اگر واژههای منفعل، فعال شوند، یعنی یک قدم به بهبود وضعیت دایره واژگانی نزدیک شدهایم. اما مهمترین راهحل برای تقویت دایره واژگان این است که بخوانیم و بشنویم.
اما چه بخوانیم و چه بشنویم؟ داستان؟ ناداستان؟ بهطور کلی مطالعه متون ناداستان، برای تقویت دایره واژگان موثرتر است و ارزش بیشتری دارد. یک روش موثر دیگر برای تقویت دایره واژگان، بازی مترادف و متضاد است.
یعنی یک واژه را بنویسید و سعی کنید مترادفهای آن را پیدا کنید.
مثلا:
سعی = تلاش، کوشش، تقلا، جهد، اهتمام، تقلا و…
تمرین دوم:
بازی واژهگویی:
با حرف آخر هر واژه، یک کلمه تازه بنویسید.
کتاب، بازی، یلدا، آسمان، نگارش، شبنم، مهر، راست، تکرار، راضی، یگانه، هستی و…
این بازی را تا یک دقیقه ادامه دهید و بشمارید که چه تعداد کلمه نوشتید. به مرور در این بازه زمانی، تعداد کلمات بیشتری خواهید نوشت.
مهمترین درسی که از پاراگرافنویسی گویا و گیرانویسی رهنما کالج گرفتم این بود که: «برای پاراگرافنویسی باید پاراگرافاندیشی داشته باشیم.»
درحقیقت پاراگراف یعنی مجموعهای از چندین جمله با فکری واحد و یکتا که از 80 تا 150 واژه تشکیل شده.
پاراگراف از چهار بخش تشکیل شده:
برای اینکه بدانیم کارکرد زبان در یک کسبوکار چگونه است باید به دو پارامتر اصلی توجه داشته باشیم.
لحن (Voice) و صدا (Tone)
صدا باید در سرتاسر متن یکسان باشد و لحن، مرتبط با آن. درحقیقت لحن مرتبه زبانیست و قرار است برای نزدیکی به مخاطب استفاده شود. لحن محتواهایی که برای یک کسبوکار استفاده میشود باید به برند سازمان ارتباط داشته باشد و پرسونا را هم در بر بگیرد.
دوره گویا و گیرانویسی رهنما کالج با توضیحات و ذکر مثالهایی برای لحن و صدا در کسبوکار به اتمام میرسد. چند منبع خوب هم در این دوره معرفی میشود که مطالعۀ آنها خالی از لطف نیست.
حسن ذوالفقاری، کتاب کار نگارش و انشا
سید علیاصغر سلطانی، نگارش دانشگاهی: پاراگرافنویسی
برای دسترسی بهتر، لینک خرید همه منابعی که در این نوشته از آنها اسم بردم را گذاشتم. بیشتر لینکها متعلق به سی بوک است چون تجربه خرید خودم از این سایت بهتر از بقیه مراجع بوده است. از کتاب بهتر بنویسیم رضا بابایی هم یک خلاصه خوب پیدا کردم که نیما شفیعزاده آن را نوشته که اگر تصمیم به خرید دارید، اول آن را بخوانید بهتر است.
لینک خلاصه کتاب «بهتر بنویسیم»