بشر در جستوجوی خدایی یکتا در دل تاریخ تمدنهای باستانی، از جشنهای رومی تا ستارههای طالعبینی بابلی، بشر همواره در جستوجوی یک نقطه اتکای معنوی بوده است. رومیان با بیش از سی هزار خدای ثبتشده، جشنهایی پر از شادی موقت و فرار از قیود اخلاقی، و پرستش امپراتور به عنوان نمادی از قدرت الهی، نشان میدهند که دین بدون توحید گاهی به ابزار سیاسی یا رسمی تبدیل میشود. اما در این هیاهوی بتپرستی، دو فراخوان الهی ـ اسلام و مسیحیت اصیل ـ صدایی بلند برای بازگشت به عبودیت خالص و رابطهٔ شخصی با خدا طنینانداز کردند. در این مقاله، با استناد به منابع دستاول چون قرآن کریم، عهد عتیق، عهد جدید و گزارشهای تاریخی معتبر، به بررسی تحولات دینی در جهان باستان میپردازیم و نشان میدهیم چگونه اسلام و مسیحیت در برابر خرافات، جادوگری و بتپرستی، پیامی یکتاپرستانه و اخلاقمحور ارائه دادند.

در دین رومیان، خدایان بیشماری پرستیده میشدند. شمار این خدایان بنا به نقل تاریخ تا بیش از سی هزار مورد میرسید. تقویم سالانه آنان بیش از صد روز مقدس داشت که در آن مراسم دینی و جشنها برگزار میشد. در این آیینها، گاه قربانی حیوان و حتی انسان نیز دیده میشد و جشنها با نمادهای جنسی و شکستن قیود اخلاقی همراه بود. در واقع، جوهر دین نزد رومیان نه عبودیت و رابطه با خدا، بلکه مجموعهای از آیینها و مراسم بود. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِكُونَ» (یوسف، ۱۰۶). رومیان حتی خدایان اقوام شکستخورده را در معابد خود تقدیس میکردند تا حمایت آسمانی آنان از دشمنان برداشته شود. این امر نشان میدهد که دین برای آنان بیشتر ابزاری سیاسی و جنگی بود تا وسیلهای برای آرامش روح یا رشد اخلاقی.

با آشنایی رومیان با تمدن یونان، پرستش امپراتور به عنوان یک آیین رسمی رواج یافت. امپراتور آگوستوس نمونهای از این جریان است؛ او پس از مرگش با رأی سنا به مقام الوهیت رسید. البته مردم میدانستند که آگوستوس یک بشر است، اما با واژههایی مانند «تئوس» یا «دنوس» او را به سطح خدایی بالا بردند. همین سنت بعدها در مسیحیت غربی به شکل قدیسسازی ادامه یافت. در مقابل این نوع الوهیتبخشی به انسان، اسلام با قاطعیت اعلام کرد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» (شوری، ۱۱). این آیه بیانگر آن است که هیچ مخلوقی ـ حتی قدرتمندترین فرمانروایان ـ در مقام مقایسه با خداوند قرار نمیگیرد.

در قرن اول پیش از میلاد، جادوگری در امپراتوری روم به اوج رسید. طبیبها و کاهنان از وردها و طلسمها برای درمان بیماریها یا پیشگویی آینده استفاده میکردند. باورهایی چون پرواز شبانه جادوگران، خوردن مار یا احضار مردگان در میان مردم رواج داشت. طالعبینی نیز بخش مهمی از فرهنگ دینی آن روزگار بود.
اما کتابهای آسمانی در برابر این انحرافها موضعی روشن داشتند. عهد عتیق در کتاب تثنیه (۱۸:۱۰–۱۲) به صراحت جادوگری را محکوم میکند و آن را عملی منفور نزد خداوند میداند. عهد جدید در داستان شمعون جادوگر (اعمال رسولان، ۸:۲۰) نشان میدهد که روحالقدس کالایی برای فروش نیست و هدایای الهی را نمیتوان با پول به دست آورد. قرآن کریم نیز جادو را مردود اعلام کرده و آن را عملی ضدتوحید معرفی میکند (بقره، ۱۰۲).

در برابر دنیای پر از خرافات و جادو، دو دین الهی ظهور کردند. مسیحیت اصیل، بر محبت، توبه، هدایت روحالقدس و رابطهٔ شخصی با خدا تأکید داشت و جادو، طالعبینی و پرستش انسان را رد میکرد. اسلام نیز با فراخوانی جهانی به توحید محض، انسان را به عبودیت خالص، عدالت و مسئولیت فردی در برابر خدا دعوت کرد. قرآن در این باره میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ» (انبیاء، ۱۰۷). این آیه نشان میدهد که پیام اسلام نه محدود به قوم یا منطقهای خاص، بلکه رحمتی برای همه جهانیان است.

جهان امروز، با وجود پیشرفت علمی، بار دیگر شاهد بازگشت خرافات در قالب فال، طالعبینی و حتی جادوی مدرن است. برخی رهبران سیاسی نیز تا حد «قدیس» یا نجاتبخش بالا برده میشوند. در چنین شرایطی، بازگشت به پیامهای اصیل اسلام و مسیحیت ضروری است؛ پیامهایی که انسان را از شرک، خرافه و تقدیس انسانها بازمیدارند و بر توحید، اخلاق و عبودیت خدا تأکید میکنند.
تاریخ نشان میدهد که روم باستان، با همه قدرت و تمدنش، در دام خرافه، جادو و پرستش انسان گرفتار شد. اما اسلام و مسیحیت اصیل دو فراخوان الهی بودند که بشر را به سوی یکتاپرستی، اخلاق و امید به رستاخیز رهنمون شدند. همانگونه که قرآن میفرماید: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور، ۳۵). امروز نیز تنها راه رهایی از خرافات دیروز و امروز، بازگشت به کتابهای آسمانی، عقل و توحید است.