داشتن استراتژی پر سود یکی از مهمترین دغدغه هایی است که افراد در بازارهای مالی درگیر آن هستند. در حقیقت بازارهای مالی چهره ها و رفتارهای متفاوتی به خود میگیرند و بدون داشتن استراتژی رفتاری مناسب قطعا نمیتوان به نتیجه مطلوب در بازارهای مالی رسید. بازارهای مالی از گروهی از افراد تشکیل شده است که هدفشان کسب پول از یکدیگر است و نکته مهم این است که بازار در قبال هیچ کس مسئولیتی ندارد. اگر بازار را مقصر قلمداد میکنید یا احساس می کنید که به شما خیانت شده است بدانید که چیزی از بازار نمیدانید. چون بازار به شما بدهکار نیست و اصلا برایش مهم نیست که شما چقدر تلاش میکنید.
دریای بازار
بازارهای مالی همانند دریا میباشند. دریا لحظه ای آرام لحظه پر خروش لحظه ای بارانی و ابری است. شما باید به این درک برسید که بازار نقطه مقابل شما نیست و شما باید خود و بازار را یکی بدانید و همسو با هم حرکت کنید. این یعنی که باید خالی از هر گونه تعصب و منم منم گفتن ها باشید. دریا هیچگاه به فرمان شما تغییر وضعیت نمی دهد. بازارهای مالی هم همینطور هستند و شما در صورتی میتوانید نتیجه بگیرید که به این درک برسید که هر لحظه ممکنه است وضعیت تغییر بکند و همسو با حرکت موجهای بازار تغییر استراتژی داده و پوزیشن مناسب را انتخاب کنید. همچنان که گاهی پارو زدن در وضعیت متلاطم دریا کاری بیهوده میباشد و حتی ممکن است منجر به غرق شدن و نابودی شما بشود، در شرایط متلاطم بازارهای مالی نیز گاهی باید خارج از بازار آرام در کناری نشسته و مانند فیلمی شاهد و ناظر هیجانات بازار باشید تا که این هیجانات تخلیه شود و بازار آرام بگیرد. همیشه بدانید سود های بازار هیچگاه تمام نمیشود و همیشه فرصت کسب سود از بازار را دارید. برای همین است که استاد وارن بافت فرمودند که حفظ سرمایه یکی از مهمترین اصول در بازار سرمایه است. شما زمانی که سرمایه خود را حفظ میکنید از نظر روانی بهم نمیریزید و احساسی دست به خرید و فروش نمیزنید. پس همیشه یادتان باشد که قبل از سود گرفتن از بازار مهمترین اصل حفظ سرمایه موجود است.
ارتباط بالارفتن دانش و خطرات بازار
تا زمانیکه یک معامله گر در بازار سود میکند حس خوبی نسبت به خود و بازار دارد و هیچ دلیلی ندارد در این زمان فکر کند که جایی هم برای اشتباه وجود دارد و هر اندازه تمرکز بیشتری روی اجتناب از درد داشته باشد به دلیل اینکه تحمل کمتری در مقابل خطا خواهد داشت اطلاعات بیشتری از بازار از دست خواهد داد و هر اندازه که اطلاعات بیشتری از دست میدهد کمتر میتواند بر مبنای سیستم معملاتی خود کار کند و احساسات در فرد در این حالت قویتر عمل میکنند. هر چه شخص معاملهگر بیشتر و بیشتر در مورد بازار می اموزد که بتواند خود را در مقابل درد و رنج بازار حفظ کند باعث میشود که توقعش از بازار بیشتر شود که مطابق میل او پیش برود. در این حالت او ناخواسته وارد چرخه معیوبی می شود، یعنی هر چه شخص بیشتر می اموزد بیشتر ناتوان می شود و هرچه ناتوانتر می شود بیشتر حس می کند که نیاز به اموزش دارد. این چرخه انقدر ادامه پیدا میکند که معاملهگری را با تنفر کنار میگذارد و در نهایت هم نمیفهمد که دلیل آن، کمبود دانش و اطلاعات در مورد بازار نبوده بلکه دیدگاه غلط اون مشکل اصلی او بوده است.