همه چیز از یه پیامک شروع شد. برای تست فاز دوم واکسن فخرا داوطلب میخواستن. از شما چه پنهون، خیلی مخالف وضعیت موجود کشور هستم. از اینکه افراد حوزوی توی همه زمینههایی که هییییچ تخصصی ندارن دخالت میکنن همیشه ناراحتم. از اینکه یه نفر برای 80 میلیون نفر تصمیم میگیره که بمیرن ولی فایزر و مدرنا توی ایران نیاد خیلی ناراحتم. اما چه میشه کرد؟
با خودم فکر کردم توی یه زندان هستم و رئیس زندان علیرغم دسترسی خودش به بهترین امکانات بهداشتی و درمانی، اجازه نمیده برای زندانیها دارو از بیرون بیاد. حالا بهداری زندان گفته "یه چیزایی ساختم ولی داوطلب میخوایم تا روی چند تا زندانی آزمایش کنیم، اگر چیزیشون نشد، اونوقت به بقیه تزریق کنیم". دیدم من که بجز یکی، به همه آرزوهام رسیدم. من که تنهام و کسی بهم دلبستگی نداره. من که دیگه چیزی از دنیا نمیخوام.
و این شد که تصمیم خودم رو گرفتم و توی سامانه مشخصات خودم رو بعنوان داوطلب ثبت کردم. خالههام پزشکن و مخالفت خودشون رو اعلام کردن. خاله نرگس که تخصص عفونی داره، از همه بیشتر مخالف بود. گفت "اینا نتایج و مقالاتشون رو به جاهای معتبر ارائه ندادن، واقعا معلوم نیست چیه". دوستم فاطمه که تحصیلاتش توی همین زمینههاست، گفت "اگه رازی یا پاستور بود میگفتم کار خوبی میکنی ولی این حتی میتونه تست بیولوژیک باشه". و من با علم بر اینکه تمام حرفها و احتمالاتشون درسته، منصرف نشدم.
روز اول (غربالگری)
توی این مرحله BMI یا همون نسبت قد و وزن، فشار خون، بررسی بیماریهای جسمی، تست PCR و آنتیبادی و همچنین 6 تا ظرف خون و یه نمونه ادرار ازم گرفتن. شرط ورود به مرحله تزریق این بود که سلامت کامل جسمی داشته باشی. بعد هم یه روانشناس میومد و وضعیت روانیت رو میسنجید. منم خوب بلد بودم چطور افسردگی خودم رو پنهان کنم. تموم شد و رفتم خونه. بعد از چند روز باهام تماس گرفتن که بیا برای تزریق.
روز دوم (روز تزریق)
دوباره تمام آزمایشها تکرار شد. آنتیبادی و PCR منفی بود. و این یعنی چون مبتلا به ویروس کرونا نشدم، بدنم آنتیبادی نداره. یه برگه رضایتنامه بهم دادن که خلاصش میشد یعنی من رضایت کامل دارم برای تزریق، هر مرحله از تست، میتونم انصراف بدم و هیچ مشکلی به لحاظ قانونی و دریافت خدمات بهداشتی و درمانی برام بوجود نمیاد. اگر مشخص بشه که بخاطر این تست مشکلی برام پیش اومده، بیمه همه چیز رو به گردن میگیره(چه خدمات درمانی، چه تدفین و دیه). و اینکه به پنجاه درصد افراد واکسن و به پنجاه درصد دیگه، واکسننما تزریق میشه. کسی جز مجری آزمایش دسترسی به این نداره که بدونه چی بهم تزریق شده. فقط اگر اشکالی برام بوجود بیاد، اونوقت بررسی میشه که واکسن بوده یا واکسننما. شما فرض کن 10 نفر طی این مرحله دچار شوک میشن. اگه 9 تاشون واکسننما بهشون تزریق شده باشه، پس احتمال اینکه مشکل از واکسن بوده باشه، خیلی کمه.
سرتون رو درد نیارم. یه آقایی جلوی من بود و بعد از اینکه روی صندلی تزریق نشست، گفت ببخشید میخوام انصراف بدم. خیلی محترمانه ازش خداحافظی کردن و من نشستم. تزریق انجام شد. درد نداشت.گفتن برو اتاق فلان. رفتم توی اون اتاق و 3 ساعت اونجا باید مینشستم تا پزشک هر از گاهی فشار و اکسیژن خون، دمای بدن و ضربان قلب رو اندازهگیری کنه. یه تب سنج زیرزبونی و خطکش بهمون دادن و با تایید پزشک مبنی بر اینکه همه چیز عادی بوده، مرخص شدم. یه سامانه برامون درست کردن که هر روز میبایست دمای بدن، اندازه تقریبی قطر محلِ درد یا قرمزیِ نقطهی تزریق رو ثبت میکردیم. همچنین اگر مشکل خاصی داشتیم هم باید مینوشتیم. هر روزی که توی علائم چیز غیر عادی میدیدن، عصر باهامون تماس میگرفتن و میگفتن چکار کنیم. مثلا خود من دچار یه کسالت و خوابآلودگی عجیبی شدم که ممکنه بخاطر فصل، گل و گیاه یا هر چیزی باشه ولی با این وجود هر روز باهام تماس گرفته میشد.
روز هفتم تزریق:
هفتهای یک بار باید حضوری بریم تا چکآپ کلی بشیم. اماااان از آزمایش خون که همیشه ازش بیزارم. با PCR راحت کنار میام ولی این آزمایش خون همیشه استرس میده بهم با اینکه دردی به اون صورت نداره. از این بدتر تست آنتیبادی. لامصب یه ذره سوزنه ولی نمیدونم چرا انقدر ازش بدم میاد. بیچاره اونایی که دیابت دارن!
خلاصه اینکه روز هفتم هم چیز خاصی نداشت، آزمایش خون و ادرار و PCR و بررسی فشار و اکسیژن خون و ضربان قلب بود که همچنان عادیه. ولی این خستگی و خوابآلودگی لعنتی همیشه همراهمه.
بلاد کفر که اونقدر تلویزیون و رادیو از آمار تلفاتشون با افتخار خبر میخوند زودتر از ما کرونا رو جمع کرد، ما همچنان دلمون خوشه که مستعان110 رو از ما خواستن و بهشون ندادیم! کاش ما هم سریعتر از این وضعیت خلاص شیم.
پنج روز دیگه باید برم برای تزریق مرحله دوم و همچنان سر سوزنی از تصمیم خودم پشیمون نیستم.