ویرگول
ورودثبت نام
یک بی‌نام و نشون
یک بی‌نام و نشون
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

پذیرش ترس

از کودکی آدم پرشوری بودم. با همه دوست می‌شدم و دلم می‌خواست دورم شلوغ باشه. سعی می‌کردم تو مدرسه با بچه‌های زیادی ارتباط بگیرم و از دبیرستان که به جای نیمکت، صندلی تک نفره بهمون دادن، جامو تغییر می‌دادم که فقط پیش یه نفر نشینم. البته که این کار خیلی هم خوب نبود. شاید از دور به نظر جالب بیاد ولی بعدها فهمیدم نشونه یه گسست تو ناخودآگاهم هست. اینکه نمی‌تونم یه جا بند شم و همش دلم می‌خواد با آدم‌های مختلف ارتباط بگیرم.

شاید هر کسی در نگاه اول بگه که خب این خیلی خوبه که بشه با آدم‌های زیادی ارتباط گرفت ولی از یه جایی به بعد این اشتیاق زیاد به «ارتباط‌گیری» باعث میشه آدم‌های نامناسب ( نه از جهت خلافکار یا نابخرد بودن) وارد زندگیت بشن. یعنی اینکه با افرادی ارتباط بگیری که واقعا فضای فکری متفاوتی دارین و از حیث خیلی موارد با همدیگه وجه اشتراک ندارین.

اشتیاق به ارتباط‌گیری من محدود به دایره دوستام و مدرسه و دانشگاه نشد و بعدها در ارتباط‌های عاطفی هم خودشون رو نشون داد. اینکه آدم‌های اشتباهی رو انتخاب می‌کردم و از اونجایی که علاقه به داشتن «دوست» همچنان در من وجود داشت، این سوتفاهم برای افراد ایجاد می‌شد که می‌خوام تورشون کنم یا مثلا خودم رو بهشون بندازم. اینجوری میشد که بعد یه مدت تو رفتارشون سخت‌گیری‌های زیادی می‌کردن و دیر جواب پیام می‌دادن یا می‌گفتن جلسه دارن (البته که بیشتر وقت‌ها هم راستش رو می‌گفتن) ولی من همه این نشونه‌ها رو منفی برداشت می‌کردن.

یه روزی داشتم به یه دوست قدیمی می‌گفتم چرا آدما اینجوری می‌کنن؟ اصلا چرا من باید این آدم‌ها رو انتخاب کنم؟ البته که اون دوست قدیمی سعی می‌کرد به من قوت قلب بده و آرومم کنه ولی تو این رفت و برگشت تو چت‌هام متوجه شدم بیش از اون چیزی که فکرش رو می‌کردم از یه چیزی می‌ترسم و اون اشتیاق زیاد به ارتباط‌گیری با آدم‌ها و دوست پیدا کردن به خاطر ترس از تنهایی بوده.

یعنی به خاطر اینکه تنها نمونم هر آدمی رو وارد زندگیم کردم. این مهمترین و بزرگترین تضاد زندگی من بود. منی که عادت داشتم تنهایی خرید و حتی کافه و سفر برم، حالا دارم با بزرگترین تضادم روبرو میشم که تا چند وقت پیش ازش خبر نداشتم.

نمی‌دونم از کجا اومده و الان که تازه باهاش مواجه شدم نمی‌دونم چجوری می‌شه از شرش خلاص شد. ولی می‌دونم که دیگه نمی‌خوام به هر قیمتی هر کسی رو وارد زندگیم کنم.


اشتیاق ارتباط‌گیریارتباطدوست قدیمیوارد زندگیماشتیاق
من اقتصاد خوندم ولی تضمینی نیست که اقتصاد بدونم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید