سلام عَلِکم!
الوعده وفا و من اومدم که توی چالش حباب خانوم شرکت کنم!
خب دیگه! برو بریم!
از همون اول، کامپیوتر نقش خاصی توی زندگی من داشته! اما جالبه بدونید که بنده قدیمیترین ویندوزی که استفاده کردم ویندوز هفت بوده، البته با ویندوز ایکس پی هم تجربه کار داشتم، ولی نه زیاد و مستمر.
خب من گفتم که زیاد تجربه ای توی ویندوز ایکس پی نداشتم، اما تا اینجا میدونم که کلا زیاد باهاش حال نمیکردم کلا دوستشش نداشتم، آشنایی بنده با ویندوز هم از طریق یکی از اقوام هست که توی بانکی که توش کار میکنه همه سیستم ها ایکس پی بودن و من هم بعضی وقتا بعد از مدرسه پیششون میرفتم.
نظر تخصصی آویشن:
اینو ولش کن بریم بعدی?
خب خب خب! این ویندوز، ویندوزیه که بیشترین کار هام رو باهاش انجام دادم و خیلی باهاش خاطره دارم! کامپیوتری که ما داشتیم حدودا دو سه سال قبل از تولد بنده جمع شده بود و واقعا قدیمی بود، ولی من اینو نفهمیدم چون بچه بودم!
اکثر کار های من با این ویندوز به دو دوره تقسیم میشه:
1-دوران جاهلیت: کودکی و اوایل نوجوانی
2-دوران پَساجاهلیت: از لحظه تحول به بعد
توی دوران جاهلیت، که میشه از تولد من تا کلاس پنجم، بیشتر کارام با کامپیوتر، بازی بود! بازی که عاشقش بودم هم یه بازی بود به اسم war chess که چون بازی خلاقانه ای بود،(شطرنج با شخصیت های زنده) عاشقش بودم!!
البته مدلینگ شخصیتاش افتضاح بود! اصن یه چی میگم یه چی میشنوی!
هیچکدوم از بازیهای همسایه جهنمی یا پِس یا از این بازیای معروف هم اون دوره بازی نکردم! (نمیدونم چرا؟! شاید اسمش به گوشم نخورده بود! نمیدونم...)
یکم که بزرگتر شدم، کلا بازی رو گذاشتم کنار و سعی کردم پروژه های تحقیقی رو با پاورپوینت و ورد بسازم. نسخه قدیمی پاور پوینت بود:
با پاورپوینت بیشتر از خود بازیا خاطره دارم! سعی میکردم یه چیز خفن با استفاده از افکتا و اینا بسازم! اونموقع اصلا به کامپیوتر به عنوان یه چیز مهم نگاه نمیکردم، تا وقتی که رسیدم به دوران پسا جاهلیت...
مدرسم کلاس پنجم عوض شد، اونجا یه کلاس کامپیوتر هم داشتیم که از کار و فناوری جدا بود و چیز های باحالی اونجا یاد گرفتیم، از جمله چیز هایی که باهاش اونجا یاد گرفتم فتوشاپ بود! من قبلش از فتوشاپ متنفر بودم، چون فکر میکردم مخلوطی از ورد و پینته! (جاهلیتو میبینی؟!)
اما با این کلاس کلا دید من به برنامه های کامپیوتری عوض شد، یه جوری که ترجیح دادم یه چیزی خلق کنم به جای اینکه بازی کنم. توی فتوشاپ شروع کردم به کندن عکس کله خودم و انداختنش رو کله بقیه قهرمانا و احساس خفن بودم میکردم! یادمه یه روز پرینت گرفتمشون بردم شر کلاس! بهش افتحار هم میکردم! دقیق یادم نیست که به معلم کامپیوتر نشونش دادم یا نه (امیدوارم که نه!).
ترم دوم کلاس پنجم شروع شد و ما شروع کردیم به کدنویسی HTML. بعله، به همین سادگی! اینجا هم من کلی ذوق کردم و کارای مختلف باهاش انجام دادم! یادمه یه بار عموم که یکی از پروژه هامو دید، من که نبودم براش هاست و دامین خرید. (یعنی کاری کرد که وبسایت در کل اینترنت بیاد بالا نه فقط روی سیستم من) و یادمه اِنقدر ذوق کردم که نگوووو?
کلا آدرسشو یادم رفته ولی اگه بادم بود حتما میذاشتمش!
بعد از اون با یه نرم افزار آشنا شدم به اسم pivot animator که ساده ترین اپلیکیشن ساخت انیمیشن دنیاست! شروع کردم به ساخت انیمیشن و به دنیای انیمیشن هم یه سری زدم! یادمه یه کانال آپارات هم داشتم که انیمیشنامو توش آپلود میکردم!(آدرس اونم یادم رفته!)
یه سری به دنیای سه بعدی هم زدم! که همون اول گفتم ولش کن خیلی سخته!
توی تابستون بنا به علاقه ای که به کامپیوتر پیدا کرده بودم گفتم توی هر کلاسی که باشه شرکت میکنم! و کلاس، کلاس آموزش بازی سازی بود با اپ kodu game lab که اونم خیلی محیط ساده ای داشت و یه جورایی مبانی برنامه نویسی بود، فقط مبانی، بدون نیم خط کد! اینجا بود که علاقه من به بازیسازی شکل گرفت.
کلاس ششم معلم عزیز کامپیوتر برای اینکه داشت بچه دار میشد مجبور شد از مدرسه بره??
تا حد خیلی زیادی افسرده شدم و کلاس های کامپیوتر ما هم رو هوا بود تا یه جایگذین پیدا بشه، پیدا شد ولی تصمیم گرفت سیشارپ یاد بده. من از اونموقع فهمیدم که از کدنویسی بدم میاد، خیلی ساده بود ها! ولی برای کل کلاس سخت بود! در ضمن ویژوال استودیو هم چون خیلی حجیم بود روی کامپیوتر ما نصب نشد.
سعی کردم در این مدت یونیتی یاد بگیرم که بازیسازی رو ادامه بدم ولی اونم نصب نشد?.
از کامپیوتر متنفر شدم تا جاییکه سر کلاس کلا حواسم به اینور و اونور بود، اما خب چون خوره کامپیوتر بودم همیشه بالاترین نمره کلاس کامپیوتر واسه خودم بود.
کلاس هفتم هم به زور گذشت، (ورد و پاور پوینت دوباره????)
اینجا بود که به پدر اصرار کردم که یه کامپیوتر نو بخره تا حداقل بشه یونیتی روش نصب کرد! ولی پدر نیازی نمیدید!
تا جاییکه انقدر حافظه کامپیوتر پر شد که بالا نمیومد؛ کند شده بود و کلا خیلی ترکید!
اینجا بود که یک شب سورپرایز شدم با یه سیستم کاملا نو، و ویندوز تِن!!
آقا ما که تو کف بودیم ویندوزو افتتاح کردیم و شروع کردیم به ریختن برنامه! از فتوشاپ گرفته تا یونیتی و کالاف! اما وضعیت اینترنت منو از نصب خیلی هاش منصرف کرد! که بد هم نشد! چون بیشتر به هدفم نزدیک شدم!
عموی بنده یه چند سالی در خونه ما ساکن بود. مُخ کامپیوتر بود و من از صحبت باهاش درباره همه چی لذت میبردم! در این مدت بنده با لغت فریلنسر (گرفتن پروژه و کسب درآمد از اون بدون کاغذ بازی های مرسوم) آشنا شدم و عاشقش شدم.
در ضمن با لغت پروداکت دیزاین هم آشنا شدم که قضیه اش مفصله! تا این حد بدونین که به گرافیک مربوط میشه! تحول من از اینجا شکل گرفت! از فاز طراحی بازی اومدم بیرون و سعی کردم یوآی طراحی کنم.(به ظاهر هر وبسایت یا اپلیکیشن یو آی گفته میشه) و تونستم وبسایتی که از طریق اون مدرسه ما رو زیر نظر داره رو دوباره طراحی کنم!!
نسخه اصلی کارسنج:
نسخه طراحی بنده:
البته این اولین کارمه و هنوز در حال یادگیری ام!
این شد که ما شروع کردیم!
اما الان یسری بازی هم دارم که یسری وقتا بازی میکنم مثل:
امانگ آس:
بروفورس:
و یه تایمی هم زولا بازی میکردم ولی الان دیگه بازی نمیکنم!
الان بیشترین کاری که با این کامپیوتر میکنم موزیک گوش دادنه و نوشتن تو ویرگول!
این آلبوم ها رو حتما گوش بدید:
تازگیا عاشق موسیقی کلاسیک شدم!
البته الان هم رو آوردم به تولید محتوا و در حال کار بر روی یک پادکست جدیدم که اگه به جایی رسید حتما همینجا بهتون خبر میدم!
این بود انشای من!
تقدیم به حباب!
شما هم حتما تو چالشش شرکت بکنین!!!
دُنت فورگِت تو لایک اند کامنت پلیز!
پ.ن:نشد یه بار تو یه پست پ.ن نذارم!
پ.نن: خیلی غلط املایی داشتم حال هم ندارم درست کنم! خستم!
پ.ننن: آقا اگه توی این پست هنوز کامنت نذاشتید فعلا وقت هست!