«چه بر سرمان آمد؟» این پرسش، ما مردم دنیای عرب و جهان اسلام را رها نمیکند. همچون ذکری مدادم تکرارش میکنیم. همه جا به گوش میرسد، از ایران تا سوریه، از عربستان سعودی تا پاکستان، و در کشور خودم، لبنان. برای ما، گذشته سرزمینی متفاوت است، جایی که در منجلاب وحشت کشتار فرقهای گرفتار نشده؛ جایی با نشاط بیشتر و بدون تعصب فداییان مذهب و جنگهایی که انگار هیچوقت قرار نیست تمام شوند و از شکلی به شکل دیگر بدل میشوند. درست است که در گذشته هم کودتا و جنگ وجود داشت، ولی همیشه زمان و مکانش محدود بود و بالاخره میشد به آینده امید بست. «چه بر سرمان آمد؟» شاید برای برخی این پرسش پیش نیاید: برای آنهایی که آن دنیای متفاوت را یادشان نیست، یا والدینشان برایشان تعریف نکردهاند که روزگار جوانی را با شعر خواندن در پیشاور سپری کردند، یا تا بامداد دربارۀ مارکسیسم در بارهای بیروت بحث میکردند، یا تا دجلۀ بغداد دوچرخهسواری میکردند و به پیکنیک میرفتند. شاید غربیهایی که فکر میکنند افراطیگری و خونریزی امروز همیشه امری عادی بوده هم از این پرسش غافلگیر شوند.
این کتاب سفری است به گذشتهها، ولی ناشی از حس نوستالژی برای دنیای گل و بلبل نیست. قصدم این بود که بفهمم کِی و چرا همه چیز به هم ریخت و چه چیزهایی از دست رفت، اوایل آرامآرام و بعد با قدرتی که انتظارش نمیرفت. در تاریخ مدرن خاورمیانه نقاط عطف فراوانی هست که میتواند توضیح دهد چرا به این چاه سرخوردگی افتادیم. برخی پایان امپراتوری عثمانی و سقوط آخرین خلیفۀ اسلامی پس از جنگ جهانی اول را لحظهای میدانند که دنیای اسلام به بیراهه رفت؛ برخی تشکیل کشور اسرائیل در سال 1948 و شکست اعراب در جنگ شش روزۀ 1967 را نخستین شکاف در روح جمعی دنیای عرب میدانند. برخی دیگر یکراست به اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 میپرند و روی اتفاقهای پس از اوج تعارضی هزاران ساله انگشت میگذارند: سنیها و شیعههایی که یکدیگر را میکشند، عربستان و ایرانی که تا جان دارند با هم کشتی میگیرند. این دسته اصرار داند که این کشتار و رقابت امری است محتوم و ابدی. به جز همین قسمت «محتوم و ابدی»، هیچ یک از این توضیحها نادرست نیست، ولی هیچ یک هم به تنهایی نمیتواند تصویری کامل ترسیم کند.
پاسخ به پرسش «چه بر سرمان آمد؟» مرا به سال سرنوشتساز 1979 رساند. سه اتفاق مهم در این سال، تقریباً، به طور مستقل از یکدیگر رخ داد: انقلاب ایران، محاصرۀ مسجد الحرام در مکه توسط افراطیان سعودی، و اشغال افغانستان توسط شوروی، که نخستین میدان جنگ جهادی در دوران مدرن شد، جهادی که با حمایت آمریکا همراه شد. ترکیب این سه اتفاق بسیار مسموم بود و دیگر هیچ چیز مانند قبل نشد. رقابت ایران و عربستان از همین معجون مسموم سر برآورد، رقابتی مخرب بر سر رهبری دنیای اسلام که در آن هر دو کشور برای دستیابی به امر دنیوی قدرت، دین را استفاده، سوءاستفاده و تحریف میکنند. این موضوعی است که از 1979 تا به امروز ثابت مانده، غلتکی که هر چه سر راهش باشد را صاف میکند.
اتفاقهای سال 1979 عمیقترین و بنیادیترین تغییرات را در دنیای عرب و دنیای اسلام بهوجود آوردند. نقطه عطفهای قبلی ائتلافها را به هم میریخت، جنگ یا صلح ایجاد میکرد، یا جنبش سیاسی تازهای میزایید. ولی میراث این سال همۀ این کارها را با هم کرد و علاوه بر آن فرایندی را آغاز کرد که جوامع را دگرگون ساخت و مختصات فرهنگی و مذهبی را جابهجا نمود. نیروهایی که در سال 1979 آزاد شد هویت ما را عوض کرد و خاطرۀ جمعی ما را گروگان گرفت.
سال 1979 و چهار دهۀ پس از آن داستان اصلی این کتاب است. رقابت ایران و عربستان از ژئوپولتیک فراتر رفت و به مسابقۀ بیشتر و بیشتر بر سر مشروعیت تبدیل شد، تسلط فرهنگی و مذهبی که جوامع را از درون تغییر داد-نه تنها در عربستان و ایران، که در تمام منطقه. کتابهای فراوانی دربارۀ انقلاب ایران نوشته شده، ولی در کمتر کتابی به گسترش آن اشاره شده است، کمتر کسی به واکنش و تعامل دنیای عرب و سنیها با این اتفاق مهم پرداخته است. موج این رقابت به مهندسی دوبارۀ کشورهای رنگارنگ و متکثر، از لبنان تا پاکستان، انجامید و هویتها و کشتارهای فرقهای آزاد کرد که تا پیش از این، هرگز جزو هویت ما نبود. پاکستان را در جغرافیا بخشی از شبهقارۀ هند حساب میکنند، ولی تاریخ معاصر پاکستان با رویدادهای خاورمیانه درهم تنیده و نقش برجستهای در این روایت دارد. در سرتاسر خاورمیانۀ بزرگ، خیزش جنگطلبی و گسترش تعصب فرهنگی به طور موازی رخ دادند و اغلب تقویتکنندۀ یکدیگر بودند.
هر جا که برای مصاحبههای این کتاب رفتم، از قاهره تا بغداد، از تهران تا اسلامآباد، هر بار که از مردم دربارۀ تأثیر سال 1979 پرسیدم با سیل احساسات روبهرو شدم. انگار دکتر روانشناسی بودم که در هال یا اتاق مطالعۀ مردم مینشست و جلسۀ درمان ملی یا مذهبی برگزار میکرد: همه داستانی دربارۀ این سال داشتند، سالی که زندگی، خانواده یا تحصیلاتشان را به هم ریخت، حتی کسانی که بعد از این سال متولد شده بودند. این کتاب نه پژوهش تاریخی است و نه تحقیق دانشگاهی؛ ولی روایت چند مصاحبه هم نیست. در بایگانیها کندوکاو کردم، هزاران روزنامه را نگاه کردم، با دهها نفر مصاحبه کردم و یک کتابخانۀ ناملموس از تاریخی چهلساله ساختم. نتیجه خوانش تازهای از رویدادهای معلوم است، برخی فراموش شده، برخی ناچیز شمرده شده، و اکثرشان جدای از یکدیگر مد نظر قرار گرفته است. در کنار هم، این چهل سال تاریخ و هفت اقلیم، حقایق پذیرفتهشده دربارۀ منطقه را درهممیشکند و نوری بیسابقه بر چگونگی تکامل و دگردیسی رقابت ایران و عربستان و پیامدهایش میافکند که هیچکس در سال 1979 نمیتوانست پیشبینی کند.
رویدادهای ژئوپولتیک زمینه و صحنۀ موج سیاه است، ولی این کتابی دربارۀ تروریسم یا القاعده یا حتی داعش نیست، دربارۀ شکاف شیعه و سنی یا خطرات بنیادگرایی و خشونت برای غرب هم نیست. در خبرهای دنیای غرب به طرز وسواسگونهای بر این موضوعها تمرکز میشود. به جای آن، در این کتاب داستان ناگفتۀ آن بیششمار مردمی را میگویم که علیه تاریکی فکری و فرهنگی جنگیدهاند و میجنگند، تاریکیای که آرامآرام کشورشان را در دهههای پس از سال سرنوشتساز 1979 محاصره کرد. روشنفکران، شاعران، وکیلان، مجریان تلویزیون، روحانیان جوان، نویسندگان؛ مردان و زنان؛ عرب، ایرانی و پاکستانی؛ شیعه و سنی؛ بیشتر مذهبی، بعضی سکولار، ولی همگی متفکرانی پیشرو که دنیای رنگارنگ و متکثری را تشکیل میدهند که زیر موج سیاه استوار ایستادهاند. اکثریتی که صدایشان خفه شده و از قدرت سیاسی یا اسلحۀ کسانی که تحمل دیگری را ندارند، بسیار رنج کشیدهاند. برخی جانشان را دادند، مانند روزنامهنگار سعودی، جمال قاشقچی، که در اکتبر 2018 در کنسولگری عربستان در استانبول به قتل رسید. جمال همکار و دوست من بود. داشتم بخشی دربارۀ زندگی او مینوشتم که قتل خشن او فصل خونبار دیگری بر رقابت ایران و عربستان افزود.
تمام شخصیتهای اصلی این کتاب، طی چند نسل، بخشی از زندگی خود را همزمان با یکدیگر گذراندهاند. بعضی یکدیگر را میشناسند و بعضی نه. در کشورهای متفاوتی زندگی میکنند ولی همگی در یک میدان میجنگند. داستانشان بخشی از داستان شخصیتهای تاریخی دیگر، نویسندگان مشهور دیگر یا مبارزان بدنام دیگر است، قصهای صدشاخه، هزار و یک شب سیاست خاورمیانۀ مدرن.
این قصه چند سال قبل از 1979 آغاز میشود، در سواحل مدیترانه، در لبنان، قصهای که کمتر کسی از آن خبر دارد ولی نقش حیاتی در آمادهسازی صحنۀ رخداد انقلاب ایران داشت.