آوا غواص
آوا غواص
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

۳ قلب خون‌بار (1)

عربستان سعودی

(۱۹۷۹) ۱۳۵۸

اما در خیالم می‌اندیشیدم که آیا از آن‌ها واضح‌تر می‌دید،
تهدیدی که در معنای حضورم بود را حس می‌کرد-
گسستن جامعه‌اش را که نزدیک می‌شد
و خرابی باورهایش.
به‌ویژه اینجا، انگار، شرّی که با تغییر ناگهانی می‌آمد
بسیار بر خیر می‌چربید
ویلفرد تسیگر، شن‌های عربی

سامی عنقاوی در ۲۹ آبان ۱۳۵۸ خواب ماند و نماز صبح را از دست داد. ۵ بار در روز، هرروز، بنا به دستور اسلام نماز می‌خواند. در هر واژه، در هر حرکت نماز احساس آرامش می‌کرد، وقتی به‌صورت مکرر رکوع و سجود می‌رفت و با حرکات موزون تلاش می‌کرد به حس متعالی وحدت با حق‌تعالی برسد. عاشق نماز صبح بود، در سکوت دنیایی که همچنان خواب بود، انگار می‌‌توانست هزاران و میلیون‌ها کسانی را حس کند که در سرتاسر کشور دقیقاً در همان زمان نماز می‌خوانند و همان واژگان را به لب می‌آورند و به همان یک‌سو رو می‌کنند: به‌سوی کعبه، در شهر مقدس مکه، مقدس‌ترین مکان در اسلام. باید قضای این نمازی را که ازدست‌داده بود هنگام رسیدن به مکه به‌جا می‌آورد. با معلم قرآنش تصمیم گرفته بودند در روزی فرخنده برای زیارت به مسجدالحرام بروند: اولین روز قرن جدید تقویم اسلامی، روز اول ماه محرم سال ۱۴۰۰. بسیاری از مسلمانان سنتی ۶۲۳۶ آیۀ قران را حفظ می‌کنند. ولی سامی به‌جای این‌که در کودکی آن را حفظ کند، در نوجوانی به مدرسه‌ای در انگلیس رفته بود و سپس در تگزاس به دانشگاه. در بازگشت به عربستان سعودی، تلاش می‌کرد دوباره به باورهایش وصل شود. این فارغ‌التحصیل معماری علاوه بر داشتن سی سال سن، بلکه دلی بسیار سالخورده داشت. قدش بلند بود و از رهبران فکری عربستان سعودی به شمار می‌آمد. کشوری کاملاً تحت سیستم سلطنتی، که روی دومین مخازن نفتی بزرگ جهان نشسته بود؛ آن‌هم درزمانی که انگار تمام فکر و ذکر و انگیزۀ این کشور پول بود.

کشف نفت در سال ۱۳۱۷، باعث تغییر شکل این کشور بیابانی به کشوری مدرن شد. شش سال هم از عمر این کشور نگذشته بود که بنیان‌گذار آن، سلطان عبدالعزیز ابن سعود، به محبوب دل قدرت‌های جهانی شد. در سال ۱۳۲۴، فرانکلین روزولت روی ناو کوییسنی آمریکا، در دریاچۀ مره الکبری (دریاچۀ تلخ بزرگ) قراردادی با سلطان سعودی منعقد کرد. این دو مرد توافق کردند که عربستان اجازۀ تام به آمریکا برای بهره‌برداری از نفت را بدهد، و درازای آن پشتیبانی و حفاظت نظامی دریافت کند. قیمت هر بشکه نفت سال‌ها بود که پایین مانده و سود ناشی از آن محدود بود، ولی برای از صفر ساختن یک کشور کافی بود و در اواخر دهۀ 1340 موج ساخت‌و‌سازها در سرتاسر این کشور به جریان افتاد. متخصص بومی وجود نداشت، ولی پول برای استخدام مستشار فراوان بود. سپس در سال ۱۳۵۰ قیمت نفت چهار برابر شد و از ۳ دلار به ۱۲ دلار افزایش یافت - معادل ۵۰ دلار در سال ۲۰۱۹. مهرماه همان سال، مصر و سوریه به جنگ با اسرائیل رفته بودند بلکه سرزمین‌هایی را که در جنگ شش‌روزه ۱۳۴۶ باخته بودند را پس بگیرند. کشورهای عربی تولیدکنندۀ نفت صادرات نفت به آمریکا و کشورهای دیگر حامی اسرائیل در جنگ را تحریم کردند. عربستان سعودی نمی‌خواست اتحاد با آمریکا را به خطر بیندازد، ولی دست‌آخر سردمدار این جریان شد و از منافع آن بهره‌مند گردید: قلب اعراب سرشار از غرور شد که عربستان بالاخره جلوی غرب و اسرائیل ایستاده است - دلگرمی کوچک و کوتاهی در ازای تحقیرهای فراوان سالیان گذشته. از همه مهم‌تر، کشور جهان جوان حالا پر بود از میلیاردها دلاری که به عربستان سرازیر شد. بین سال‌های 1349 تا ۱۳۵۲،درآمد نفتی عربستان از 1/2 میلیارد دلار به 2/5 میلیارد دلار افزایش یافت.

ساخت‌وساز دیوانه‌وار شد و جرثقیل‌ها از همه‌جا سر برآوردند. محله‌ها یا نونوار می‌شدند یا یک‌شبه احداث می‌شدند. تمام هتل‌های زنجیره‌ای بزرگ امریکا داشتند در شهر شعبه می‌زدند: اینترکانتیننتال، شرایتون، هالیدی این، هایات، ماریوت. ۳۰ هزار متخصص آمریکایی برای کمک به عربستان آمدند: از مهندس نفت گرفته تا مدیر هتل تا حسابدار آمدند که همه‌چیز بسازند، از جاده و فرودگاه گرفته تا بیمارستان و مدرسه. آمریکایی‌ها از همان الگویی پیروی کردند که به آن عادت داشتند. اقامتگاه‌های کوچک شهری در وسط صحرا مانند ریاض، حالا به شهرهای بزرگی تبدیل می‌شدند که انگار نسخۀ عربی هوستون آمریکا بودند: خیابان‌های پهن دراز افقی یا عمودی با مرکز خریدهای عظیم و بدون سیستم حمل‌ونقل عمومی. ماشین‌های غول‌پیکر آمریکایی، کادیلاک و کرایسلر، در خیابان‌ها حرکت می‌کردند و توهم آمریکایی بودن شهرها را ایجاد می‌کردند، که تنها منارۀ مسجدها آن را لو می‌داد. همه از این ثروت باورنکردنی که بر سرشان می‌ریخت در حیرت بودند. دویست شرکت خارجی صرف تنها چند سال در این کشور شعبه زدند. معماران مشهور جهان با هواپیما به عربستان آورده می‌شدند. مینورو یاماساکی، معمار آمریکایی که در حال طراحی مرکز تجارت جهانی در نیویورک بود، در عربستان هم مشغول کار روی فرودگاه ظهران در شرق عربستان شد و همچنین دفتر مرکزی مؤسسۀ مالی عربستان در ریاض را ساخت. حتی واحد پول کشور هم جدید بود.

خاندان سلطنتی با دست و دل‌بازی یارانه‌های بسیاری را به اکثر اتباع خود می‌داد. در حاشیۀ صحرا، درجاهای دورافتاده‌ای که انگار جزئی از این کشور نبود، بسیاری از این هیاهو خارج مانده بودند و همچنان در فقر، زیر بام‌های حصیری و بدون لوله‌کشی آب روزگار می‌گذراندند. شاهزاده‌ها مبالغ هنگفتی را خرج هر نوع تجمل غیرقابل‌تصور می‌کردند: کشتی‌های تفریحی، جواهرات، کاخ‌های پرزرق‌وبرق و قمارهای نجومی در مونت‌کارلو. بودجۀ دولت خزانۀ شخصی خانواده سلطنتی بود، همان‌طور که کشور اساساً دارایی شخصی آن‌ها بود. مردم بیشتر از آنچه که خرج داشته باشند دخل داشتند و بسیاری تعادل و توازن ذهنی خود را ازدست‌داده بودند. سامی اما اصلاً عوض نشده بود. متفاوت بود و بی‌تفاوت، نه این‌که اصلاً به امور دنیوی علاقه نداشته باشد. برعکس، از یکی از خانواده‌های قدیمی مکه بود، از نوادگان پیامبر. پدرش هم رئیس پلیس جده بود و هم یک مطوف، یعنی کسی که حجاج را در مراسم دقیق و مفصل حج در مکه راهنمایی می‌کند. خادم حکومت بود، ولی در اصل خادم حجاج بود، چه روستایی بودند و چه وزیر. این جایگاه بسیار خاص بود و تنها چند هزار خانواده از آن برخوردار بودند که نسل به نسل به فرزندان خود منتقل می‌کردند. جایگاهی که پیشینه‌اش چندین قرن از شکل‌گیری کشور عربستان سعودی بیشتر بود. افتخار داشتن این جایگاه با ثروت و، از همه مهم‌تر، رابطه عمیق با مکه، زادگاه پیامبر اسلام، همراه بود.

سامی از دیدن اینکه چگونه ثروت نفتی میراث کشور را با خاک یکسان می‌کرد بسیار برآشفته بود. خانۀ کودکی سامی در مکه به‌کلی ناپدیدشده بود. سوق لیل قدیمی، بازار شبانه که پر از دکه‌های شلوغ و معجون جادویی بوها و صداها بود، در دهۀ 1330 تخریب شده بود تا مسجدالحرام به دستور سلطان بزرگ‌تر شود. آخرین باری که این مسجد بزرگ‌تر شد در قرن چهارم هجری بود. از آن زمان تاکنون، بیش از هزار سال، مسجدالحرام با خضوع کامل حفاظت و نوسازی می‌شد؛ شکل و اندازۀ آن، ولی مهم‌تر، تاریخی که در دیوارها و کف آن نهفته بود، دست‌نخورده نگه داشته می‌شد- تا اینکه نگهبانان پولدار جدیدش آمدند. برعکس استان مرکزی نجد که کویری و بایر بود، یعنی همان‌جایی که حاکمان جدید عربستان سر برآوردند، مکه در ولایت غنی‌تر و بانشاط‌تر و جهانی‌تر حجاز قرار داشت که در مسیر دریای احمر بود. حجاز که دربرگیرندۀ مکه و مدینه، دو شهر مقدس اسلام، و همچنین شهر بندری جده است، همواره بخشی از امپراتوری‌‌های گوناگون اسلامی بوده است، مردمش پذیرای جهانیان، معماری‌اش ظریف، و سنت‌های اسلامی‌اش غنی و متنوع. استان نجد فقیر نبود، ولی بایر و غریبه ستیز بود، و در حاشیۀ دینی جهانی با فرهنگی متنوع و غنی قرار داشت.

سامی زمانی که از آمریکا برگشت در جده زندگی می‌کرد، شهری که قرن‌ها محل تلاقی تجارت و مذهب بود. در قرن یکم، خلیفۀ سوم پس از پیامبر، عثمان بن عفان، این شهر بندری را دروازۀ رسمی مکه برای تمام حجاج دریایی اعلام کرد. سایر حجاج از راه‌های زمینی و با کاروان از دمشق یا بغداد می‌آمدند. ازآن‌پس، جده هرسال میزبان هزاران مسلمانی بود که از گوشه و کنار جهان می‌آمدند. بسیاری در این شهر ساکن می‌شدند چراکه ارتباط آن با دنیای معنوی حتی فراتر از حج و اسلام بود. بنا به یکی از تفاسیر قرآن، آدم و حوا پس از اخراج از بهشت در کوه عرفات، در نزدیکی مکه، دوباره به هم پیوستند. بنا به اساطیر، حوا، مادر بشریت، بعدها در جده دفن شد، شهری که نامش به معنی «مادربزرگ» است. حتی مقبره‌ای در این شهر بود که به حوا نسبت داده می‌شد. قرن‌ها، زائران برای زیارت این مقبره می‌آمدند، به‌ویژه زنان عقیم که نذر بچه‌دار شدن داشتند. مسافران مشهور در سفرنامه‌هایشان مقبره را توصیف کرده و طرح آن را می‌کشیدند. مقبره‌ای به درازای ۱۵۰ متر با مربع سنگی حکاکی شده در وسط که نماد ناف بشر بود. گذر سال‌ها و بار بی‌شمار نذر گزندی به مقبره نرسانید، تا این‌که در فتح حجاز در سال ۱۳۰۵ توسط عبدالعزیز ابن سعود، که در حال جنگ برای متحد کردن شبه‌جزیرۀ عربستان تحت پرچم خود بود، مقبرۀ حوا تخریب شد. پسرش فیصل، سلطان آینده، فرماندۀ حملۀ نهایی به جده پس از یک سال محاصره و گشنگی بود. فیصل که نوزده سالش هم نشده بود، حاکم این استان شد و دستور به تخریب مقبره داد. یک گورستان باستانی در مدینه که به‌روزهای صدر اسلام برمی‌گشت نیز تخریب شد. حاکمان جدید عربستان همه‌جا خطر شرک می‌دیدند. از سلطان نجد به شاه نجد و حجاز و سپس شاه کل شبه‌جزیره، عبدالعزیز نام خود را بر این کشور جدید و ملت جدید زیردستش گذاشت.

مقبرۀ حوا در جدّه
مقبرۀ حوا در جدّه


عبدالعزیز از نوادگان محمد بن سعود، بنیان‌گذار سلسله آل سعود بود. از عمق صحرای نجد، عبدالعزیز با خود دویست سال نوع خاصی از اسلام را می‌آورد که اجدادش در اتحادی سیاسی و خانوادگی با یک نفر دیگر به وجود آورده بودند: محمد بن عبدالوهاب. این واعظ قرن دوازده، بسیار بنیادگرا و سنتی بود و جنبشی دگم به وجود آورد که ادامۀ راه آن‌ها بود که خواهان بازگشت به شیوۀ زندگی نیاکان، سلف، نسل اول مسلمانان بودند. سلفی‌هایی بودند که پیروی از السلف الصالح را به معنی بازگشت بی‌چون‌وچرا به شیوۀ زندگی پیامبر می‌دانستند. در اوایل قرن سیزده، سلفی‌های مدرن گرا، مانند محمد عبده در مصر، هم بودند که می‌خواستند اسلام را از قرن‌ها سنت تصنعی و رسوبات خارجی تصفیه کنند و به خلوص آموخته‌های پیامبر برگردانند، به آموخته‌هایی که به نظرشان پاسخگوی نیاز انطباق دین با مدرنیته است. تنها پس از اتفاقات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ بود که اصطلاح سلفی جهانی شد، و مساوی دیدگاه تروریست‌های سلفی شد که برای تحمیل نظرشان به خشونت متوسل می‌شوند. تفسیرهای ابن عبدالوهاب در روزگار خود چنان افراطی قلمداد می‌شد که هم‌عصرانش هم او را طرد کردند. نخستین بار عثمانیان بودند این تفاسیر را وهابیتنامیدند، که به معنی جریانی بیرون از جریان اصلی اسلام و جنبشی بود که به‌شدت بر یک نفر تمرکز داشت، انگار پیامبر خداست. وهابی‌ها، و آل سعود که پرچم‌دارشان بودند، هر چه بین بشر و خدایش باشد را رد می‌کردند: نه سلسلۀ امامان، نه سنگ‌قبر در گورستان و نه فاتحه بر قبر عزیزان، و نه حتی عبادت پیامبر - همگی شرک بود. این خاندان بدبختی زیاد کشیده بود، ازجمله قتل‌عام و تبعید طی دویست سال، ولی اتحاد میان آل سعود و این واعظ، که در سال ۱۱۲۳ در صحرا عقد شد، همچنان پابرجا مانده بود. مقبرۀ حوا یکی دیگر از قربانیان این اتحاد شد. در سال ۱۳۵۴، بازماندۀ مقبره را بتن ریختند و در بین صدها قبرِ یکدست و سفید و پیاده‌روهای گورستان عظیم جدیدالاحداث گم شد.

این رویکرد دیوانه‌وار و سازش‌ناپذیر سرچشمۀ رویدادهایی بود که آن صبح آبان ماه در مکه رخ می‌داد. سامی خواب مانده بود و روحش هم از بلوایی که در دل مسجدالحرام در جریان بود خبر نداشت. صبح را با تکرار آیه‌هایی که دیروز حفظ کرده بود شروع کرد. بعدها متوجه می‌شد که این آیات چقدر بدشگون بودند:

و با آن‌ها در مسجدالحرام جنگ نکنید! مگر اینکه در آنجا با شما بجنگند. پس اگر در آنجا با شما پیکار کردند، آن‌ها را به قتل برسانید! چنین است جزای کافران

سامی تنها کسی نبود که فکر کرده بود نخستین روز سدۀ جدید، زمان فرخنده‌ای برای اقدامات مذهبی کوچک و بزرگ است.

عبرستان13581979آل سعودوهابیت
ترجمۀ فارسی کتاب موج سیاه (عربستان سعودی، ایران و رقابت چهل ساله‌ای که فرهنگ، دین و حافظۀ جمعی در خاورمیانه را از هم گسیخت) اثر کیم غطاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید