آوا غواص
آوا غواص
خواندن ۸ دقیقه·۴ سال پیش

9 مکه مال من است (1)

عربستان
1366

ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

مولانا، دیوان شمس، 648

مکه تغییر کرده بود. نه‌فقط شهر، بلکه خود مسجدالحرام. مقدس‌ترین مکان تمام مسلمین، سریر خدا روی زمین، دیگر آنی نبود که سامی عنقاوی در کودکی دیده بود و اصلاً آن مقصدی نبود که پدرش در دوران مطوف بودن حجاج را به آن می‌برد. آل سعود مسجدالحرام را سرچشمۀ قدرت و رهبری خویش بر جهان اسلام می‌دید. هدفش جذب هر چه بیشتر حجاج بود. برای این کار، نیازمند جاده‌های بیشتر، هتل‌های بیشتر، و فضای بیشتر درون مسجد بود. سامی فکر می‌کرد که کل شهر باید مقدس باشد، ولی آل سعود برای ابرشهری واقعی دور کعبه نقشه می‌کشید.

سامی با عمامۀ حجازی خود هنوز هم مانند سال 1357 در کشوری با قواعد پوشش ناگفته به چشم می‌آمد. در این روزِ 9 مرداد، با هلی‌کوپتر بر فراز مکه پرواز می‌کرد که عکس هوایی بگیرد و تغییرات شهر را ثبت کند. با عکس‌هایی که به‌مرورزمان می‌گرفت سیر حجاج را دنبال می‌کرد تا چگونگی گسترش دسترسی به مسجدالحرام و بهبود آیین‌های حج درون و بیرون مسجد را مشخص کند. از آن بالا می‌توانست انبوه جمعیت را ببیند که در یک کیلومتری مسجد متراکم می‌شدند. در سال‌های پس از فوران شر و خشونت در حریم مقدس مسجدالحرام در آبان 1358، سامی مدام با ترس از فوران دوبارۀ خشونت روزهایش را می‌گذراند. آیا آنچه زیر پایش می‌گذشت همین فوران دوباره بود؟ مشخص بود که دردسری جدی پیش آمده است. شاید حتی خونریزی. دلش به درد آمد. بیش از یک‌میلیون زائر درراه مکه بودند. به آغاز رسمی حج چند روز بیشتر نمانده بود.

سامی دلش برای مکۀ قدیم تنگ شده بود، زمانی که رسیدن به «میزان»، توازن، مدرنیته و سنت و حفظ آن آسان‌تر بود. جستجوی ابدی او برای رسیدن به ثبات معنوی را جرثقیل‌ها، بولدوزرها، ژنراتورها و بلندگوها مدام به هم‌ریختند. سامی به تکامل همراه با تداوم ایمان داشت، ولی ارتباط مکه با گذشته تکه‌تکه حذف فیزیکی می‌شد. آیندۀ مقدس‌ترین مکان اسلام درخطر بود. هدف مرکز تحقیقاتی او توسعۀ مسجدالحرام و محوطۀ پیرامون آن به شیوه‌ای بود که با تاریخ هماهنگ باشد و به سنت‌ها احترام گذاشته شود. آب در هاون کوبیدن بود.

هر پادشاه کشور تلاش می‌کرد امضای خود را روی شهر و مسجدالحرام بگذارد؛ بعضی مخرب‌تر از دیگری. ملک فیصل اهل اسراف نبود و می‌شد این وجه شخصیت او را در عملیات توسعه‌اش هم دید-معقول و شمرده، بی‌هیچ تجمل. حاکم کنونی، ملک فهد، ولخرج بود و از هر چه قدیمی بود بدش می‌آمد. عاشق زرق‌وبرق و طلا بود. محله‌های قدیمی تخریب و معماری اسلامی کلاسیک مکه به‌سرعت ناپدید می‌شد. ساختمان‌های بی‌ریخت مدرن قد علم می‌کردند و هتل‌های زنجیره‌ای بیشتری برای اِسکان حجاج ساخته می‌شد، که مدام تعدادشان افزایش می‌یافت. سامی مخالف مدرن کردن شهر نبود، ولی آیا لازم بود تاریخ شهر هم تخریب شود؟ دردناک‌تر از همه برای این معمار، بی‌توجهی مداوم به مکان‌های تاریخی اسلامی بود، حتی آن‌هایی که به دوران پیامبر برمی‌گشتند. آل سعود درکی از تاریخ نداشتند و روحانیت، که سرکوب بت‌پرستی وسواسش بود، برای هر تخریب هورا می‌کشید. تازه‌ترین دل‌شکستگی سامی وقتی بود که نتوانست جلوی تخریب خانۀ ابوبکر، صحابه و پدرزن پیامبر و خلیفۀ اول، را بگیرد. جای آن خانه یک هتل هیلتون ساختند. بیتی از شعر سوگنامه‌ای برای یک راهبۀ ویلیام فاکنر هست که «گذشته هرگز نمرده است. گذشته حتی نگذشته». ولی در مملکت آل سعود و نوادگان محمد ابن عبدالوهاب، گذشته اصلاً وجود نداشت؛ تاریخ مرده و آثارش هم مدفون شده بود.

شمار زائرانی که برای حج سالانه و حج عمره، که در هر فصل ممکن است، به مسجدالحرام می‌آمدند مدام بیشتر می‌شد. سال 1366، 8/1 میلیون زائر به حج رفتند، 232971 نفر بیشتر از سال 1333. رقمی که هشت برابر شده بود، درحالی‌که جمعیت جهان در همین مدت فقط دو‌ و نیم‌ برابر شده بود. عربستان توسعۀ مسجدالحرام و تعریض جاده‌ها را رها نمی‌کرد تا حجاج بیشتری بتوانند به مکه بیایند، شهری که در آن نسخۀ واحدی از اسلام به آن‌ها ارائه می‌شد، عاری از هرگونه تزئین، رسوب، تنوع فکری. حتی قرآن مناسب این کار را هم داشتند: اوایل آبان 1363، ملک فهد مجتمع چاپ قرآن مجید ملک فهد را افتتاح کرد. از بزرگ‌ترین چاپخانه‌های جهان بود و گنجایش چاپ هشت میلیون نسخه قرآن و تولید سی هزار نوار صوتی و تصویری تلاوت قرآن در سال را داشت. این مجتمع را رفیق حریری ساخت، پیمانکار لبنانی که در دهۀ‌ شصت ثروت هنگفتی در عربستان به دست آورد، با آل سعود دوست شد، و به کشور خود برگشت تا پس از پایان جنگ داخلی نخست‌وزیر شود. هیئتی از عالمان ماه‌ها کار کردند تا قرآنی «بی‌نقص»، با حواشی و تفسیر کاملاً درست، تولید کنند. تمام نسخه‌های دیگر جمع‌آوری و نسخۀ «بی‌نقص» به‌جای آن‌ها توزیع شد. هیئتی دیگر مشغول ترجمۀ آن به زبان انگلیسی شد. میلیون‌ها نسخه را به حجاج دادند و از مسیرهای گوناگون به خارج از کشور فرستادند، ازجمله در بخش امور اسلامی سفارت‌ها، که جایگزین بخش فرهنگی هیئت‌های دیپلماتیک عربستان در بسیاری از شهرهای مهم شده بود.

ترجمه‌های تأییدشدۀ عربستان با تغییرات یا پاورقی‌های فاحش همراه بود، که کتاب را به جدل‌نامه‌ای علیه یهودیان و مسیحیان تبدیل می‌کرد. قرآنی که گسترده‌ترین توزیع را در سال 1364 داشت به‌شدت متکی به تفسیرهای متفکران قرون‌وسطی مانند ابن تیمیه بود و حتی برخی تفسیرها را وارد متن اصلی آیات کرده بودند. در آیه‌ای از سورۀ «فاتحه»، آغازگر قرآن، واژه‌های «یهودیان» و «مسیحیان» را در پرانتز اضافه کرده بودند تا هدف نفرت قرار بگیرند: «ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آن‌ها رحمت فرموده‌ای، نه (راه) کسانی که خشم تو را برانگیخته‌اند (مانند یهودیان) و نه آن‌ها که منحرف‌شده‌اند (مانند مسیحیان)». سیاست معاصر هم به این نسخۀ قرآن تزریق شده بود، با افزودن واژۀ «فلسطین» به آیه‌ای دربارۀ سرزمین مقدس؛ برای مثال: آیۀ «امت من! به سرزمین مقدسی که خداوند برایتان تعیین کرده وارد شوید» تبدیل شده بود به «امت من! به سرزمین مقدس، فلسطین، وارد شوید». نسخه‌های تأییدشدۀ عربستان هنوز هم رایج‌ترین هستند، روایتی بسیار مشخص و یک‌طرفه از اسلام برای کسانی که عربی نمی‌دانند و بدون دانش زبان عربی به چالش کشیدن آن بسیار دشوار خواهد بود. این تفسیرهای خشک، جدلی و قرون‌وسطایی از آیات قرآن اساس تحصیلات مذهبی به زبان عربی نیز شد و کسانی همچون بن باز آن را بهترین خوانش قرآن می‌خواندند. اگر این خوانش در کنار خوانش‌های مختلف ارائه می‌شد نکات آموزندۀ بسیاری به وجود می‌آمد، ولی به رخ کشیدن آن به‌عنوان تنها نسخۀ قابل‌پذیرش مسئله داشت.

سامی از بسته شدن ذهن اطرافیان خود در عذاب بود. به خودش می‌گفت که ذهن‌ها را همیشه می‌شود از نو تربیت کرد، دل‌ها را دوباره به دست آورد؛ ولی تاریخی که در حریم داخلی مسجدالحرام نابود شد را هرگز نمی‌شود بازسازی کرد. دروازۀ ورودی که باب السلام، دروازۀ صلح، نام داشت و پیامبر از زیر آن می‌گذشت تا رو به کعبه نماز بخواند، خیلی وقت پیش برداشته شده بود. حتی قاب مرمر سیاهی که در سنگ‌های کف کار گذاشته شده بود تا جای آن را نشان دهد هم برداشته‌شده بود. مطف، فضای باز و گردی که حجاج در آن دور کعبه طواف می‌کنند، بارها و بارها بزرگ‌تر شده و با مرمر سفید پوشانده شده بود که گرما را منعکس می‌کرد. برای این عملیات توسعه، منبرهای قدیمی، دروازه‌های باستانی و همه‌چیز نابود شده بود، ازجمله سازه‌ای که روی چشمۀ معجزه‌آسای زمزم قرار داشت، چشمه‌ای که تشنگی هاجر، صیغۀ ابراهیم، و پسرش اسماعیل را برطرف کرده بود. آب چشمه به زیر زمین هدایت شده و چاه اصلی را پوشانده و جای آن را با دایره‌ای سیاه روی مرمر سفید علامت گذاشته بودند. ساختمان‌های دور مسجدالحرام بلندتر می‌شدند، چشم‌انداز تپه‌های اطراف مکه دیگر از کعبه قابل‌رؤیت نبود و کم‌کم داشت به‌کلی با برج‌ها پوشانده می‌شد. سامی مدام به حدیثی فکر می‌کرد که انگار دربارۀ همین ماجرا گفته‌شده بود: «اگر دیدید ساختمان‌ها از کوه‌ها[ی مکه] پیشی گرفتند، آگاه باشید که آخرالزمان نزدیک است». در روایت‌های گوناگون بعضی کلمه‌ها فرق داشت، ولی در همۀ روایت‌ها از نزدیکی روز قیامت خبر صحبت شده بود.

هر سوراخی که در بستر زمین ایجاد می‌شد، هر حرکت بولدوزرها، مانند خنجری به قلب سامی بود، انگار بدن خودش را داشتند تکه‌تکه می‌کردند. با خود فکر می‌کرد: «خواست خدا چنین نیست. آزمایش الهی است».

عربستان1366سامی عنقاویآل سعود
ترجمۀ فارسی کتاب موج سیاه (عربستان سعودی، ایران و رقابت چهل ساله‌ای که فرهنگ، دین و حافظۀ جمعی در خاورمیانه را از هم گسیخت) اثر کیم غطاس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید