تروماهای کودکی و چالههای شخصیتی همواره بعنوان عوامل منفی و آزاردهنده در زندگی هرشخص به حساب میان. از تروماهای کودکی به عنوان تجربیات نامطلوب دوران کودکی نام میبرن که در بزرگسالی منجر به ایجاد احساسات منفی میشه. تلههای زندگی یا چالههای شخصیتی رو اینطور تعریف میکنن که این چالهها به ما دیکته میکنن که چطور باید فکر، رفتار و احساس کنیم. به عبارت دیگه زندگی ما در بزرگسالی، تحت تاثیر دوران کودکی ما قرار میگیره. وقتی یک تله مشخص در ما فعال میشه، ما احساسی مشابه آنچه در دوران کودکی داشتیم رو تجربه میکنیم و بر اساس همون در موقعیت جدید رفتار میکنیم.
نتیجهی وجود این موارد در شخص، احساساتی منفی از جمله عدم شایستگی، نارضایتی از وضع موجود، ترس، ناتوانی و امثالهمه. این احساسات میتونن مثل هر احساس دیگهای ارزشها، اهداف و اولویتهای زندگی هر شخص رو تحت تاثیر خودشون قرار بدن. برای مثال شخص دارای طرحواره یا تلهی “اطاعت”، نیاز داره عزیزان، دوستان، همکاران یا حتی غریبهها رو خوشنود و راضی کنه و این مسئله یک هدف مهم در زندگی شخص به حساب میاد. یا در طرحوارهی “معیارهای سرسختانه”، شخص از خودش انتظارات زیادی داره و غالبا استانداردهایی رو که برای خودش در نظر گرفته منطقی میدونه. بنابراین تعریف موفقیت، که رسیدن به نتیجهی مطلوب برای هر شخص تعریف میشه، تحت تاثیر این چالهها و تروماها قرار میگیره.
شخص برای ارضای نیازها و کمبودهای نهفتهی خودش، به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تصمیماتی میگیره و اهدافی رو تعیین میکنه. برای کسی که در کودکی مدام تحقیر و با دیگران مقایسه شده، اینکه بتونه به یک موقعیت اجتماعی مطلوبی برسه تا احساس سرخوردگی ناشی از رفتار اشتباه دیگران رو جبران کنه، نه تنها فقط یک موفقیت بلکه یک “باید” در زندگی او تعریف میشه. هویت این شخص بدون موقعیت اجتماعی تحسین برانگیز، با این هدف که بتونه خودش رو ثابت کنه و دیگران رو تحت تاثیر خودش قرار بده، معنایی نداره. بنابراین چالههای شخصیتی با ایجاد و بازتعریف مفهوم موفقیت به صورت شخصی سازی شده باعث میشن که شخص برای رسیدن بهشون از هیچ تلاشی دریغ نکنه. واقعیت غیرقابل انکار اینه که رسیدن به این اهداف تا زمانیکه این چالهها به طور اصولی و کامل درمان نشدن، باعث ایجاد احساس آرامش درونی نمیشه. مادامی که این تروماها و چالهها وجود داشته باشن، هیچ موفقیتی قادر نیست احساس رضایت رو در زندگی برای شخص به ارمغان بیاره و همیشه ته ذهن فرد، یک دغدغه به صورت نشخوار یا وسواس فکری وجود خواهد داشت و سر بزنگاههای زندگی، درست اونجاییکه شخص انتظارش رو نداره، یقهاش رو خواهد گرفت.