𝐀𝐲𝐥𝐚𝐫
𝐀𝐲𝐥𝐚𝐫
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

Army Dreamers

اون روز فقط میخواستم پیاده روی کنم. نمی‌دونم از کجا تا کجا رو رفتم. اما قشنگ یادمه پاهام خیلی درد گرفت . خیلی زیاد . پس نگاهم به این طرف و اون طرف چرخید و موسیقی موردعلاقه جدیدم توی گوشم تکرار و تکرار می‌شد . من سعی کردم اونو اینجا بزارم اما نشد پس‌ من اسم اونو بهتون میگم و ..دوست داشتید گوش کنید. Army Dreamers از Kate Bush یا خیالبافان ارتش از کیت بوش. تمام مسیر بهش گوش کردم . وجایی رو پیدا کردم برای نشستن اما بجای صندلی روی اون چمن های نمناک نشستم و تکیه دادم به درخت.
یکم به اینور و اونور نگاه کردم .. نگاهم به دختری افتاد که هم سن و سال من بود اما خیلی ازم متفاوت تر بود. زیر لب با خودم گفتم:«الان نباید شبیه اون باشم؟» دخترک موهای رنگ شده و بلندی داشت. آرایش غلیظ خوشگلی داشت که خیلی هم بهش میومد . لباس هاش هم خیلی شاد بود. و داشت می‌خندید با یه پسر لاغر و استخوانی .
دقیقا نقطه مقابل من بود. و خب ..شاید بخاطر همین چیزهاست که ارتباط گرفتن خیلی سخته..نه؟ به هرحال تفاوتش با من خیلی دوست داشتنی بنظر میومد .دلم میخواست ای کاش میتونستم باهاش حرف بزنم. ولی خب از کیف مشکی رنگم کتاب یادداشت های زیرزمینی رو درآوردم و هدفونم رو دوباره روی گوشم گذاشتم . نگاهم روی کلمات چرخ میخورد و آهنگ رو زیر لب زمزمه میکردم.
«What could he do? Should have been a rock star»
«چکار می‌تونست کنه؟ می‌تونست یه راک استار باشه» «But he didn't have the money for a guitar». «ولی پول برای خرید گیتار نداشت». «What could he do? Should have been a politician» «چکار می‌تونست کنه؟ می تونست سیاستمدار باشه». «But he never had a proper education». «ولی مدارک درسی کافی نداشت». «What could he do? Should have been a father». «چکار می‌تونست کنه؟ می تونست پدر باشه»
«But he never even made it to his twenties». «ولی هیچوقت به دهه بیست سالگیش نرسید».

چشمهای آدم، از زبانش راست‌تر حرف میزند.
چشمهای آدم، از زبانش راست‌تر حرف میزند.

با دیدن سگ سفید و خوشگلی که یهو اومد رو پاهام با تعجب به صورتش زل زدم. و بعد آروم بهش لبخندی زدم و دستم رو سرش کشیدم که خیلی لوس خودشو به دستم مالید . با دست راستم(شایدم چپ یادم نمیاد.البته احتمالش کمه که چپ باشه .) هدفونم رو در آوردم . و به سگ کوچولوی خوشگل زل زدم و با دست نوازشش کردم . بهش نگاه کردم قلاده هم نداشت . آروم بهش گفتم:«صاحبت کجاست کوچولو؟» محل نداد و خودشو بیشتر به دستم مالید. تا شب اونجا موندم اما خبری از صاحبش نشد. پس تنهایی به خونه برنگشتم.

دوست داشتنیراک استار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید