قلبم،قلب من درد میکرد..پس تو کجایی؟ تو همدم تنهایی های من ،راز دار خوب و مهربان من ..ای کسی که همیشه در خاطر من ماندی و همیشه همراه ؟
همه دلشان برای تو تنگ شده است،جفری بی قرار توست و دیونه تر از قبل شده دیگر نمیتوانم جلوی او را بگیرم ،او پی در پی به کارهایش ادامه میدهد او تو را میخواد که به من آرامش بدهی که من هم به او آرامش بدهم ولی نمیتونم،نمیتوانم خالق خوبی برای او باشم . او میخواهد خوب شود میخواد بخندد میخواد گریه کند میخواد شاد باشد..اما ..تو نیستی ،تو اینجا نیستی و همه ما را محکوم میکنی به ادامه دادن بی تو !
دیمن نا امید و خسته است او از این موش و گربه بازی ها خسته شده و بی حوصله است جفری او را خسته کرده،همه چیز آن را خسته کرده.همسرش،دخترش،پرونده ناتمامی که حل نمیشد،فرانسیس،امیلی،تو،تو،تو،تو،تو،تو
تو مرا خسته کردی ،بی طاقتم کردی ،ای کاش نبودی ای کاش هیچ وقت تو را نمی دیدم ای کاش چشمم به چشمان سیاه رنگ و زیبایت نمی افتاد
من خودمون رو رها نمیکنممم،عشقی که بهش توجه نکردی و بهش اعتراف کردم هزاران بار را رها نمیکنم ،عشقی که آن را ساده دیدی و عمق آن را درک نکردی رها نمیکنم ،این را من میخواهم،میخواهم خوشحالی تو را ببینم ..ولی میدانم تو با من خوشحال نیستی
پس تنها کاری که میکنم گریستن است.هیچ کلمه ای در وصف کردن حالم پیدا نمیکنم شاید کمی غمگین،پر بغض دلتنگ ،بی پناه،ناامید باشم،بیا..
من تو را میخواهم.گرمای دستانت را میخواهم.چشمان پر از احساست را میخواهم..قلب پر مهرت را،وجود عزیزت را دستان نوازشگرت را،ذهن زیبایت را همه و همه میخواهم. پس برگرد
به آغوش من بازگرد که همیشه منتظر تو خواهم ماند و همیشه دوستت خواهم داشت
مثل همیشه این احمق دوستت داره..