بانوی اول
بانوی اول
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

گرد و غبار غم

کاش میتونستم بهت بگم که چقدر ازت متنفرم و بیشتر از تو از این متنفرم که هیچ کاری نمیتونم بکنم

کاش اینقد بی رحم نبودی که مجبور بشم کل شب رو گریه کنم

کاش دوستام حالا چه عمدی چه سهوی دلم رو نمیشکستند

کاش واقعا به یه ورم بود، ولی لعنتی نیست و همین منو آزار میده بیش از حد اهمیت دادن داره منو میکشه و هیچکی جدی نمیگیره

هیچکی واقعا خبر نداره چی بهم میگذره،حتی صمیمی ترین دوستم که تقریبا همه چی رو بهش میگم از این خبر نداره

این تاریک ترین راز منه،توی عوضی تاریک ترین راز منی. خدایا تو باعث خجالتی کاش هیچ وقت نبودی.

کاش..

کاش میتونستم گریه کنم

کاش میتونستم تخلیه بشم،ولی همه اشک هام رو چند شب پیش تمام کردم و این خیلی نفرت انگیزه که حتی نمیتونم گریه کنم

فقط میتونم ناراحت باشم و غمیگن و جالب اینجاست که هیچکی نمیفهمه و این بزرگترین بدبختی ماعه (بعضی از ما) که هیچ کسسس به چپشم نیست، هیچ کس اهمیت نمیده

و من عمیقا دارم زجر میکشم از این توی این مکان سمی ام از همه چی حتی کلمه هام بهم ریخته ان،ذهنم بهم ریخته اس،من بدبخت ترین آدم دنیا نیستم، بدترین رنج رو تحمل نمی‌کنم، بدترین حال دنیارو ندارم، ولی اینی که هست، بدترین منه، ته ظرفیتمه، نمی‌دونم باهاش چیکار کنم.


آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
اون
رویا مال قصه هاست؟
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید