چند وقت پیش جایی خوندم
اگه آینه ای بود که به جای صورتت باطنت رو نشون میداد هنوز جرات میکردی بارها از جلوی اون رد بشی و خیره شی
جوابی براش نداشتم
چون وقتی به درون خودم نگاه میکنم میبینم پر از تکه های جورواجوره
تکه ای از من هنوز همون دختر دبستانیه که همه دوسش داشتن
تکه ای دیگه همون دختر ساکت و عجیب دبیرستانه که کسی درست نفهمیدش
یه گوشه اش دختریه که آدمای عزیزشو از دست داده
و یه گوشه اش دختریه که آدمای تازه ای رو پیدا کرده که بهش عشق میدن
و شاید همین تکه هاست که منو میسازن
یه آینه شکسته که تصویر کاملی نداره
ولی هر ترک و خطش داستانیه که باید دیدنش جرات بخواد