ویرگول
ورودثبت نام
آیسان سبائی
آیسان سبائی
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

خاطره اسباب کشی یکنفرۀ من (بدون کمک حتی یک نفر!)

رفتن به خونه جدید میتونه یه تجربه هیجان‌انگیز و خوب باشه. همه چیز بستگی به این داره که چقد برای اسباب کشی کمک داشته باشید یا برای اون آماده باشید. برای من متاسفانه هیچکدام از این دو مهیا نبود. نه کسی رو داشتم که کمکم کنه و نه وقت و حوصله برنامه ریزی کردن! تنها کاری که کرده بودم پیدا کردن خونه جدید و بستن قرار داد بود.

انجام کارهای مالی مثل پس گرفتن بخشی از پول پیش از صاحبخونه قبلی و توافق با صاحبخونه جدید برای واریز پول و گرفتن کلید حسابی انرژیم رو گرفته بود و چیزی برای بسته بندی وسایل و تمیز کردن خونۀ جدید نمونده بود. مشکل اینجا بود که صاحب خونه قبلی حاضر نبود قبل از اومدن مستاجر جدید با من تسویه کنه و بدون پرداخت بخش قابل توجهی از پول پیش هم اجازه ورود به خونه جدید رو نداشتم. با هزار مشکل بالاخره تونستم راه میانه‌ای پیدا کنم و مشکل رو حل کنم. تنها 2 روز وقت داشتم تا روز اسباب کشی.

دوشنبه بود و باید از شرکت مرخصی میگرفتم. اوضاع کار هم خیلی شلوغ بود و به زحمت میشد در چنین شرایطی مرخصی گرفت. اما با همکاری همکارام و مدیر شرکت مرخصی گرفتم تا سه شنبه و چهارشنبه همه چیز رو آماده کنم و پنج شنبه اسباب بکشم خونه جدید! صاحب خونه از جمعه تهران نبود و تنها در صورتی راضی شده بود کلید خونه رو در اختیارم قرار بده که خودش روز اسباب کشی حضور داشته باشه. نگران ضربه خوردن به رنگ دیوار راه پله و استفاده از آسانسور برای بالابردن وسایل و این چیزا بود. بنابراین نمیشد روز اسباب کشی رو عقب بیندازم.

از اونجایی که معمولا کارها رو (به اشتباه) ساده‌تر از چیزی که هستند تصور میکنم با خود فکر کردم امشب کار رو شروع میکنم و تا فردا شب تمام وسایلو بسته بندی میکنم. مستقیم رفتم خونه و شروع کردم. چندبار برای خرید روزنامه و کارتن و چسب رفت و آمد کردم و هر بار چیزی یادم میزفت و دوباره مجبور میشدم برای خرید بیرون برم. تا آخر شب فقط تونستم نصف کابینت‌های آشپزخونه رو بسته بندی کنم.

تازه فهمیده بودم چقدر اینکار زمانبره اما چاره ای جز ادامه نبود. باز ادامه دادم. تمام آن شب و روز بعدش رو مشغول بودم اما واقعا حجم کاری که انجام شده بود در برابر چیزی که باقی مانده بود هیچ بود.

با ناراحتی و خستگی و گرسنگی دست از کار کشیدم و رفتم بیرون تا شام بخورم. حس کردم خوردن یک پیتزای خوشمزه حالمو بهتر میکنه. سفارش دادم و منتظر نشستم و مشغول صحبت با خانمی که او هم منتظر سفارشش بود شدم.

خانمی موقر و شیک بود. بعد از رد و بدل شدن چند جمله معمولی که عموما برای شروع صحبت با غریبه‌ها به کار می‌بریم عکس دخترش که مهاجرت کرده بود و کانادا زندگی میکردو نشونم داد و صمیمی‌تر شدیم. صحبتمون گل کرد و از من پرسید چرا انقدر چهرت خسته است و من هم شرح مصائب اسباب کشی به خونه جدیدمو براش گفتم.

به من گفت اخیرا اسباب کشی داشته و تمام کارهای بسته بندی و حمل و نقل رو به یه شرکت باربری و اسباب کشی سپرده و کاملا راضی بوده. شماره شرکتو گرفتم تا استعلام قیمت بگیرم. زنگ زدم، هزینه‌ها منطقی بود و قرار شد فردا صبح اول وقت دو نفر کارگر بسته بندی خانم و آقا که زن و شوهر بودن برای انجام کارهای بسته بندی به خونم بیان.

طبق برنامه راس ساعت اومدن و به محض ورود به خونه دست به کار شدیم. تقریبا هر چیزی که بسته بندی کرده بودم رو دوباره بسته بندی کردیم چون گفتن خیلی بد بستی و حتما موقع جابجایی باز میشه و میشکنه.


بعدش فهمیدم که میتونم به شرکت درخواست بدم یکنفر بره و خونه جدیدو تمیز کنه. با صاحب خونه جدید هماهنگ شدم و یک نظافتچی برای نظافت خانه رفت و تقریبا 7 ساعت طول کشید تا خونه رو تمیز کنه. جالبه بدونید که تمام وسایل (شوینده، تی؛ دستمال و ...) رو هم خودش برده بود و لازم نبود من هیچ کاری انجام بدم.

اینور تا غروب اغلب وسایل جمع شده بود و فقط لباس‌ها و خورده ریز آشپزخانه و سرویس بهداشتی مونده بود که یکی دو ساعته اون هم انجام شد و اون خانم و آقای مهربون رفتن. دوباره برای شام خوردن بیرون رفتم و با خیال راحت شام خوردم. جاتون خالی یه خورشت کرفس خیلی خوشمزه بود!

قرار بود شرکت فردا صبح ساعت 10 خاور بفرسته و بریم خونه جدید. ساعت 9 از خواب بیدار شدم و صبونه خوردم. از شرکت برای هماهنگی تماس گرفتن و یرب به ده خاور اومد. تیم اسباب کشی چهار پنج نفر بودن که ماشالا هزار ماشالا خیلی قوی بودن.


بسته‌های سنگین کتاب و یخچال و لباسشویی رو طوری بلند میکردن انگار پره کاهه.! برام خیلی عجیب بود که همچی توی یه خاور جا شد. فکر میکردم حداقل یه وانت دیگه لازم باشه اما انقدر بارو حرفه‌ای چیدن که نیاز نشد. وسایل یکی دو ساعته جمع شد و رفتیم خونه جدید.

اونجا هم هر کارتنی که بالا میومد و درست سر جاش میزاشتن و این برای چیدن وسایل خیلی کمکم کرد. یادداشت‌هایی که آقای کارگز بسته بندی روی کارتن ها با خط درشت نوشته بود حسابی به کار اومد و زحمت کارو برای همه کم کرده بود.


وقتی کار تموم شد خداقوت به تیم اسباب کشی گفتم و ازشون تشکر کردم و رفتن. با شرکت تماس گرفتم تا هم ازشون تشکر کنم و هم درخواست بدم خانوم کارگر بسته بندی اثاث اومده بود رو مجددا برای چیدن وسایل به کمکم بفرستن.

اونجا بود که فهمیدم میتونم درخواست بدم یه نیروی دست به آچار که بهش میگفتن آچاره فرانسه بیاد و تمام کارهای فنی که توی خونه جدید لازم دارمو انجام بده. مثل نصب تلویزیون، لباسشویی، آنتن تلویزیون ، ماشین ظرفشویی، لوسترا و ... این سرویس واقعا شگفت زدم کرد و احساس کردم میشه بدون کمک هیچ کس و فقط با استفاده از یه سرویس خوب اسباب کشی کرد.

خانم مهربونی که برای بسته بندی اومده بود به خونه جدید اومد و با هم مشغول چیدن وسایل شدیم. یکم که گذشت آقای آچاره فرانسه هم اومدو همه کارهای خورده ریزو انجام داد. ابزارآلاتم همچی همراهش داشت.

· پریز برق و تعمیر کرد.

· سه تا لوستر نصب کرد.

· اجاق گاز نصب کرد.

· لباسشویی رو نصب کرد.

· مثل یه نصاب تلویزیون روی دیوار حرفه ای توی نیم ساعت تلویزیونو نصب کرد.

· کولر خونه رو هم راه انداخت.

تا ساعت 9 شب همه کارها انجام شد و با خیال راحت از بیرون غذا سفارش دادم و تو یه خونه تمیز و مرتب نوش جان کردم.

از همه کسایی که کمکم کردن واقعا ممنونم. اونا سهم زیادی توی ایجاد حس خوبی که الان دارم و باعث شده این متنو بنویسم داشتن. از خانم موقری که شماره شرکتو بهم داد بگیر تا زن و شوهری که برای بسته بندی کمکم کردن، اون آقای نظافتچی‌ای که هیچوقت ندیدمش اما همه جای خونرو مثل دسته گل کرده بود، آقای آچار فرانسه که واقعا فنی بود و همه چیو سریع درست می‌کرد. از همتون ممنونم.

پیشنهاد میکنم شما هم، حتی اگه مثل من تنها نیستید و برای اسباب کشی کسایی کمکتون میکنن، از خدمات 0 تا 100 اسباب کشی و نظافت شرکت آچاره استفاده کنید و بدون دردسر و شکستن حتی یه استکان برید به خونه جدیدتون.

تجربه سرکار خانم م. جعفرپناهی - تهران - جنت آباد - فروردین 1402

اسباب کشیاثاث کشیباربریاتوبارحمل بار
مدیر بازاریابی آچاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید