آیسان سبائی
خواندن ۱۳ دقیقه·۱ ماه پیش

چرا عقب مانده‌ایم؟ نگاهی به موانع پیشرفت ایران


کتاب «چرا عقب مانده‌ایم؟» نوشته‌ی علی‌محمد ایزدی، اثری جامعه‌شناسانه است که به بررسی دلایل عقب‌ماندگی ایران در مقایسه با کشورهای پیشرفته می‌پردازد. نویسنده که در سال ۱۳۴۷ برای ادامه‌ی تحصیل به آمریکا سفر کرده بود، با مقایسه‌ی فرهنگ‌ها به این نتیجه می‌رسد که برخلاف تصور رایج، عقب‌ماندگی ایران تنها به دلیل استعمار، حکومت‌های استبدادی، بی‌سوادی مردم، دین اسلام یا موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه ریشه‌ی اصلی آن را در شخصیت اخلاقی ایرانیان می‌داند.

تفاوت نگاه ایرانیان و غربیان به مشکلات

ایزدی در کتابش اشاره می‌کند که غربی‌ها با تکیه بر عقل و منطق مشکلاتشان را حل می‌کنند، درحالی‌که ایرانیان بیشتر احساسی عمل کرده و تنها به دنبال رهایی مقطعی از بحران‌ها هستند، نه درمان اساسی آن‌ها.

او در بخشی از کتاب خاطره‌ای تعریف می‌کند و می‌گوید:

"دیدم که بله، آنجا هم در زمستان باران می‌بارد، خیلی هم بیشتر از شیراز ما، ولی سطح کوچه و خیابان‌ها گل نمی‌شود و چهارراه‌ها را آب نمی‌گیرد. در پاییز باد می‌آید، خیلی هم شدیدتر از بادهای شیراز، ولی گرد و خاک به سر و صورت مردم نمی‌پاشد و همه جا را تیره و تار نمی‌کند.

چرا؟ چون آن‌ها با به‌کارگیری عقل مسائل زندگی‌شان را حل می‌کنند. اما ما برعکس، چیزی که مطلقاً به آن فکر نمی‌کنیم این است که مشکلاتمان را با استفاده از عقل و منطق حل کنیم. ما فقط بعد از گرفتار شدن در هر مصیبت و مشکل، آن هم در آخرین لحظه، با احساسی پرشور تنها به فکر خلاص شدن از آن مخمصه هستیم، نه به فکر معالجه‌ی قطعی آن. نتیجه این می‌شود که تمام مشکلات ما همواره باقی می‌مانند و دائماً تکرار می‌شوند. به همین دلیل است که بسیاری از مردم اعتقاد راسخ پیدا کرده‌اند که تاریخ تکرار می‌شود."

فرهنگ جامعه ایرانی؛ علت یا معلول حکومت؟

نویسنده معتقد است که فرهنگ جامعه‌ی ایرانی محصول حکومت‌های آن نیست، بلکه برعکس، این فرهنگ مردم است که چنین حکومت‌هایی را پدید آورده است.

بررسی تاریخی شخصیت ایرانیان

برای اثبات این دیدگاه، نویسنده به نوشته‌های مورخان، جامعه‌شناسان، سیاحان و سفیران درباره‌ی ایرانیان در طول تاریخ استناد می‌کند.

یکی از نمونه‌های ذکرشده، گزارش هرودوت، مورخ یونانی، درباره‌ی ایرانیان عصر هخامنشی است. او می‌نویسد: "پارسیان دروغ را ننگین‌ترین عیب می‌دانند و از مقروض شدن پرهیز می‌کنند، چرا که آن را عامل دروغ‌گویی می‌شمارند."

در گذشته، ایرانیان دروغ نمی‌گفتند و در نتیجه، معایب ناشی از آن را نیز نداشتند. اما به‌مرور، این ویژگی‌های اخلاقی تغییر یافت و جامعه به سمتی رفت که دروغ‌گویی، بی‌نظمی و فساد رواج پیدا کرد.

گزنفون، شاگرد معروف سقراط که تقریباً یک قرن پس از هرودوت می‌زیست، در مقایسه‌ای بین روحیه و اخلاق ایرانیان در دوره‌ی کوروش (زمان هرودوت) و دوره‌ی اردشیر دوم (زمان خودش) می‌نویسد که ایرانیان دچار تغییر و انحطاط اخلاقی شده‌اندكه خلاصه اش از اين قرار است:

"این روزها، بسیاری فریب شهرت پارسی‌ها را از حیث وفای به عهد و حفظ سوگند، مطابق آنچه در گذشته بوده است، می‌خورند. این روزها، برعکس گذشته، کسانی که به نفع شاه خیانت کنند، مورد عنایت شاه قرار می‌گیرند. روح ورزشکاری و سلحشوری در آن‌ها به‌کلی مرده و به تن‌پروری و عیش و نوش خو کرده‌اند. تقوای پارسیان در آن‌ها خاموش شده است".

جیمز موریه

جیمز موریه انگلیسی، در کتاب "سفر به ایران، ارمنستان، آسیای صغیر و استانبول" درباره خلقیات ایرانیان زمان فتحعلی‌شاه قاجار می‌نویسد:

"در تمام دنیا مردمی مانند ایرانیان که لاف‌زن باشند وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی مانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقع که دارند با تو تعارف می‌کنند، باید از شرّشان بر حذر باشی. عیب دیگری که دارند دروغ‌گویی است که از حد تصور خارج است. ایرانیان لبریز از خودپسندی هستند و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان ارزش قائل باشند."

همچنین او در کتاب "سرگذشت حاجی بابای اصفهانی" ترجمه میرزا حبیب اصفهانی، درباره ایرانیان می‌نویسد:

"یاران! به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند و آدم را به دام می‌اندازند. هرقدر برای آبادانی آن‌ها بکوشی، برای خرابی تو می‌کوشند. دروغ، ناخوشی ملی و عیب فطری آنان است و قسم، شاهد بزرگ این معنا. قسم‌های آنان را ببینید! سخن راست را چه احتیاج به قسم است؟ "به جان تو، به جان خودم، به جان اولادم، به روح پدر و مادرم، به شاه، به جَتر شاه، به مرگ تو، به ریش تو، به سبیل تو، به سلام و علیک، به نان و نمک، به پیامبر، به اجداد طاهرین پیامبر، به قبله، به قرآن، به حسن و حسین، به چهارده معصوم، به دوازده امام..."

این‌ها از اصطلاحات سوگند ایرانیان است. خلاصه آنکه از روح و جان مرده و زنده گرفته تا به سر و چشم مقدس و ریش و سبیل مبارک و دندان شکسته و بازوی بریده و حتی به آتش و چراغ و آب حمام، همه را وسیله می‌کنند تا دروغ خود را به کرسی بنشانند. این دروغ‌ها را باور نکنید."

شاردن

شاردن، سیاح مشهور فرانسوی که در عهد صفویه بارها به ایران مسافرت کرده و سال‌ها در این کشور اقامت داشته است، درباره اخلاق ایرانیان می‌نویسد:

"ایرانیان بیش از هر چیز دلشان می‌خواهد زندگی کنند و خوش باشند. آن سلحشوری سابق را از دست داده‌اند و تنها چیزی که از دنیا می‌فهمند، عیش و نوش است و هیچ باور ندارند که نشاط و لذت را می‌توان در حرکت، تکاپو و کارهای سخت و پر زحمت نیز به دست آورد. علاوه بر این، ایرانیان بسیار مخفی‌کار، متقلب و بزرگ‌ترین متملقان عالم هستند و در دنائت و وقاحت هم بی‌همتا می‌باشند. دروغ‌گوترین مردم جهان‌اند و کارشان بر اساس کذب، قسم و آیه است. برای اندک منفعتی حاضرند به دروغ شهادت بدهند. وقتی از کسی پول یا چیزی قرض می‌گیرند، پس نمی‌دهند و به محض این که دستشان برسد، خودی و بیگانه را فریب می‌دهند و با او به دغل معامله می‌کنند. در خدمت‌گزاری عاری از صداقت هستند و در معاملات، دوستی نمی‌فهمند. چنان در خدعه و فریب مهارت دارند که محال است انسان به دامشان نیفتد."

گوبینو

دیپلمات مشهور فرانسوی، در کتاب "سه سال در ایران" ترجمه ذبیح‌الله منصوری، درباره ایرانیان می‌نویسد:

"زندگی مردم این مملکت سراسر عبارت است از یک رشته توطئه و یک سلسله پشت هم‌اندازی. فکر و ذکر هر ایرانی فقط متوجه این است که کاری را که وظیفه اوست انجام ندهد. ارباب، مواجب کارمند خود را نمی‌دهد و نوکرها تا بتوانند ارباب خود را سرکیسه می‌کنند... از بالا گرفته تا پایین، در تمام مدارج و طبقات این ملت جز حقه‌بازی، کلاه‌برداری بی‌حد و حصر، چیز دیگری دیده نمی‌شود. عجیب آنکه این اوضاع، دلپسند آنان است و تمام افراد جامعه، هر کس به سهم خود از آن بهره‌مند و برخوردار است. این شیوه کار و طرز زندگی روی هم رفته از زحمت آنان می‌کاهد و برای آسایش، بیکاری و بی‌عارى میدان فراخی برای آن‌ها فراهم می‌سازد. رفته‌رفته این سبک زندگی برای آن‌ها حکم بازی و سرگرمی پر تفریحی را پیدا می‌کند که احدی حاضر نیست به این آسانی از آن دست بردارد."

سید محمدعلی جمال‌زاده، نویسنده کتاب "خلقیات ما ایرانیان" می‌نویسد:

"هرچه بیشتر با این مردم می‌جوشم و بیشتر با آن‌ها نشست و برخاست می‌کنم، کمتر اخلاقشان را می‌فهمم و کمتر از کار و بارشان سر درمی‌آورم... با همه قیافه جدی‌ای که به خود می‌گیرند، هیچ کار دنیا را به جد نمی‌گیرند مگر در سه مورد مخصوص: یکی شکم، یکی کیسه و یکی تنبان.

وقتی پای این سه چیز به میان آید، یوسف را به کلافی و خدا را به خرمایی می‌فروشند."

مجله فردوسی

مجله فردوسی در شماره ۷۸۷ مورخ ۳ آبان ۱۳۲۵ به آل احمد جوابیه‌ای می‌دهد، چرا که آل احمد معتقد بود فساد ایرانیان از گذشته تاکنون به دلیل توجه بیش از حدشان به غرب بوده است. او بر این باور بود که ایرانیان در برابر غرب خودباخته‌اند.

"این آدمی که تو وصف کردی فقط مربوط به دویست سال اخیر است؟ ... نه. چنین آدم سر به هوا و بی‌اعتقاد، هرهُری مذهب، متملق، دروغگو، بی‌مایه، بی‌وطن و هیچ‌جایی که تو وصف کردی، قریب هزار و سیصد سال است که در این آب و خاک دیده شده است. از همان روز شوم و سیاه که نگهبانان کاخ مدائن با دیدن تازیان در کنار دروازه‌های شهر فریاد برآوردند: «دیوان آمدند، دیوان آمدند»، نطفه این موجود حرامزاده بسته شد. هنگامی که فیروزان، سردار نیک‌بخت ایرانی، در جنگ نهاوند فریب خدعه ناجوانمردانه اعراب را خورد و شکست خورد، این موجود به دنیا آمد و حالا هزار و سیصد سال است که ما چنین آدم‌هایی داریم که همه‌شان تقیه می‌کنند، به دیگران اعتماد ندارند و چون سوءظن دارند، هیچ‌گاه دلشان را باز نمی‌کنند. هیچ‌وقت از آن‌ها فریادی، اعتراضی، اما و اگر یا چون و چرایی نمی‌شنوی."


ویژگی‌های رفتاری ایرانیان (به روایت نویسنده)

در ادامه کتاب، یزدی با تکیه بر مشاهدات خود از جامعه ایرانی، برخی از ویژگی‌های بارز مردم را چنین برمی‌شمرد. این مشاهدات مربوط به ۲۰-۳۰ سال اخیر هستند:

  • مهمان‌نوازی، آبرو‌دوستی و مهربانی

نویسنده می‌گوید ایرانیان علاقه زیادی به فرزندان خود دارند و به‌طور افراطی به آن‌ها محبت می‌کنند. تمام عمر خود را صرف تحصیل و کار فرزندانشان می‌کنند و حتی پس از ازدواج و صاحب‌نوه شدن، حس حمایت‌گری را از دست نمی‌دهند و خود را مسئول آن‌ها می‌دانند. ایرانیان علاقه شدیدی به حفظ آبرو دارند و زیاد فداکاری می‌کنند، که همه این‌ها تحت تاثیر احساساتشان است، احساس نسبت به فرزند، پدر و مادر، وطن و رهبر محبوبشان. همین موضوع باعث می‌شود که با وجود فشارهای اجتماعی و اقتصادی، همچنان وفاداری خود را به حاکمیت حفظ کنند.

  • اصالت‌گرایی افراطی و حساسیت روی اصل و نسب افراد

ما همچنان در گذشته مانده‌ایم! هنوز از افتخارات و دلاوری‌های گذشتگان صحبت می‌کنیم و درباره آن‌ها لاف می‌زنیم. این موضوع باعث شده که از زحمت کسب افتخارات جدید راحت شویم.

  • فرار از نظم و قانون‌گریزی

ما از پذیرش هر نوع نظم و ترتیبی شدیداً متنفریم. غذا خوردن، خوابیدن، گفتار و کردار ما، همه با بی‌نظمی هرچه تمام‌تر اجرا می‌شود. هیچ‌وقت آینده‌نگر نیستیم. پس از سبقت گرفتن در محلی ممنوع، اصلاً برایمان مهم نیست که چه اتفاقی قرار است بیفتد. بعد از بیان سخنی ناپخته به کسی، برایمان مهم نیست که او چه واکنشی نشان خواهد داد.

بدون فکر و منطق، صرفاً کورکورانه دنباله‌رو احساساتمان هستیم و هرچه دلمان بخواهد و هرچه آن را خنک کند، انجام می‌دهیم.

در ادامه، نویسنده می‌گوید:

"وقتی با نتیجه قهری اعمالمان، یعنی شکست، روبه‌رو شدیم، ابتدا به زور، قلدری، خشونت و فحاشی متوسل می‌شویم. اگر کارساز نشد، دروغ، تقلب، تزویر، تملق و التماس را در پیش می‌گیریم. اگر باز هم نشد، نذر و نیاز به درگاه خدا، پیامبر، امام، امامزاده، حضرت عباس و یا هر وسیله مشروع و نامشروع دیگری را که بتوانیم، امتحان می‌کنیم تا خود را از مخمصه نجات دهیم."

این بی‌نظمی، بی‌برنامگی و بی‌توجهی نه‌تنها در کار یک فرد یا یک خانواده یا یک شهر، بلکه در سراسر کشور دیده می‌شود. مسلماً به خاطر همین بی‌نظمی، وقت، پول و انرژی کشور هدر می‌رود و ما نیز مانند اسب عصاری همیشه دور خودمان می‌چرخیم؛ تازه اگر مطمئن باشیم که به عقب برنگشته‌ایم!

احیاناً اگر کسانی پیدا شوند که علاقه‌ای به نظم و کار مثبت و سازنده داشته باشند، اگر جلای وطن نکنند و اگر به‌تدریج همرنگ محیط و بی‌نظم و بی‌اعتنا به قوانین نشوند، قطعاً به‌مرور خسته، مأیوس، بی‌تفاوت و لاابالی شده و به کنج انزوا خواهند رفت.

اگر کسی در چنین محیطی بخواهد نظمی در کار خود ایجاد کند، دیگران او را فردی خشک، ماشینی و فرنگی‌مآب، و پس از انقلاب، «لیبرال» خطاب می‌کنند. اگر کسی بخواهد کارهایش را با برنامه‌ریزی و آینده‌نگری انجام دهد، نه‌تنها مورد تأیید دیگران نیست، بلکه او را مسخره می‌کنند و می‌گویند: «آقا! این‌همه فکر نکن، فکر زیاد کار شیطونه!»

  • لجبازی و انتقام جویی

یکی دیگر از خصوصیات بارز ما، لجبازی و انتقام‌جویی است؛ چیزی که علاقه‌ای مفرط به آن داریم. در طول زندگی، اگر به کسی زورمان نرسد و به گمان خودمان از او ظلمی دیده یا ستمی شنیده باشیم، کینه‌اش را عمیقاً به دل می‌گیریم.

اگر حافظه ما برای هر چیزی ضعیف باشد، در نگه‌داشتن کینه در دل و به خاطر سپردن تمام جزئیات ماجرا برای انتقام‌جویی، بسیار قوی است. هیچ‌گاه طرف مقابل را فراموش نمی‌کنیم و به اصطلاح، دندان بر جگر می‌فشاریم تا روزی که فرصت مناسب فراهم شود، تلافی کنیم و انتقام خود را بگیریم. آن هم نه‌فقط به همان اندازه که به ما ظلم شده است، بلکه تا جایی که تیغمان ببرد.

اگر خودمان نتوانیم انتقام بگیریم، با هر کسی که حاضر باشد با فرد موردنظرمان مخالفت و دشمنی کند، صمیمانه همکاری می‌کنیم. حتی با کمال میل حاضریم برای گرفتن انتقام، سختی‌ها و آسیب‌های زیادی را تحمل کنیم. چنان‌که در مثل معروف می‌گویند: «یا علی! غرقش کن، خودم هم رویش!»

  • دروغ و تعارفات روزمره

از قول داریوش، بر کتیبه‌ای چنین نوشته شده است: «خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ نگاه دارد.»


جالب است که همه ما این جمله را با آب‌وتاب نقل می‌کنیم و از دروغ‌گویی دیگران ناله سر می‌دهیم، اما به کارهای خودمان توجهی نداریم. در کتاب، مثالی از تعارفات روزانه‌ای آورده شده که از سر دروغ است:

ایرانیان وقتی به هم می‌رسند، از روی تظاهر تعارفاتی می‌کنند که هم گوینده و هم شنونده می‌دانند منظور و مقصودشان مطلقاً همان چیزی نیست که بینشان ردوبدل می‌شود؛ بااین‌حال، این کار را انجام می‌دهند و اگر کسی تعارف نکند، دیگری از او بدش می‌آید. نام این رفتار را هم «حفظ ظاهر» می‌گذارند، چون معتقدند انسان باید به هر حال حفظ ظاهر را رعایت کند.

مثلاً هر کس در هر جایی که باشد و آشنایی از آنجا عبور کند، باید به او بگوید: «بفرمایید!» حالا کجا بفرماید، معلوم نیست!

اگر به درِ خانه کسی بروید، صاحب‌خانه ولو اینکه هیچ‌گونه آمادگی برای پذیرایی از شما نداشته باشد باید دست‌کم تعارفی بکند (یعنی دروغ بگوید و تظاهر کند). مثلاً بگوید: «بفرمایید، خواهش می‌کنم. یک روز ظهر هم منزل فقیر و فقرای بدبخت بگذرانید. یک لقمه نان و پنیر، لااقل یک فنجان چای، یک آب خنک...»

البته شما هم باید دستتان بیاید که نباید داخل شوید! اگر او تعارف نکند، شما بعداً پشت سرش لغز می‌خوانید که: «عجب آدمی! یک تعارف سردستی هم نکرد که بفرمایید منزل. حالا ما که دنیاخور نبودیم و علاوه بر آن، ما که قصد نداشتیم داخل شویم، ولی رسم این بود که او دست‌کم دو کلمه تعارف خشک‌وخالی کند و بگوید: بفرمایید!»

و اگر بعد از اینکه او تعارفات لازم را کرد، شما هم پاسخ بدهید: «من ناهارم را خورده‌ام، الآن سیرِ سیر هستم» و تعارف را جدی نگیرید، مشکلی پیش نمی‌آید. اما اگر تعارف را جدی بگیرید و داخل شوید، خواهید دید که او چطور دستپاچه می‌شود، چون در آن لحظه نمی‌تواند از شما پذیرایی کند.

از همه مهم‌تر اینکه بعد هم پشت سر شما خواهد گفت: «دیدی؟ عجب آدم پررویی بود! ما که نخواستیم، فقط یک تعارف آب‌حمومی کردیم، او هم دو دستی چسبید و ولو شد توی خانه!»

و در نهایت، این جمله را هم اضافه خواهد کرد: «رو که نیست! سنگ پای قزوینه!»


  • نتیجه‌گیری

نویسنده با بررسی این ویژگی‌ها نتیجه گرفته که مشکل اصلی جامعه ایران نه لزوما فقط به عوامل بیرونی، بلکه در فرهنگ و اخلاقیات خود مردم نهفته است. او معتقد است که تا زمانی که این ویژگی‌های شخصیتی اصلاح نشوند، هرگونه اصلاحات سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی محکوم به شکست خواهد بود.

این کتاب دعوتی به خودشناسی ملی است و تلاش می‌کند ریشه‌های عمیق مشکلات جامعه ایران را از زاویه‌ای متفاوت نشان دهد. رویکرد آن انتقادی است، اما هدف اصلی‌اش جستجوی راهی برای پیشرفت و تحول بنیادین در جامعه ایرانی است.

هرچند که در بسیاری از بخش‌های کتاب، نویسنده کاملا جانب‌دارانه و یک‌طرفه نوشته باشد و این موضوع من و بسیاری از خوانندگان را ناراحت کرده اما اصل مطلب انکارناپذیر است . ما نمی‌توانیم تنها به عوامل خارجی یا تاریخی متکی باشیم تا مشکلاتمان را توجیه کنیم. تغییر باید از داخل آغاز شود، از فرهنگ، ارزش‌ها و رفتارهای ما.

مدیر بازاریابی آچاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید