سقوط آخرین اثر آلبر کامو و اولین کتابی بود که من ازش خوندم . ژان شخصیت خوش سخن کتاب قاضی توبه کاری است که داستان سقوط خودش را به صورت تک گویی به شخصی به نام" ژان بانست کلمانس" بیان می کند. با مخاطبی است که ما از او چیزی نمیدانیم ،انگار که کسی با تلفن صحبت میکند و ما فقط در جریان مکالمات یکی از دو طرف قرار میگیریم .
آلبر کامو در سراسر کتاب از رذائل اخلاقی میگوید؛ از داوری و قضاوت علیه یکدیگر، از فریب و دروغ خود و جامعه سخن میگوید. او این مفاهیم را در قالب شخصیت اصلی داستان و از زبان او در یک تک گویی زیبا به رشته تحریر در میآورد. سقوط چون آیینهای است در مقابل جوامع بشری تا با حقیقت دروغ، فریب، قضاوت و داوری روبرو شوند. و به حقیقت جامعهی بیمار خویش پی ببرند.
کامو اینقدر از مفاهیم عمیق فلسفی زندگی بشری تو این کتاب حرف میزنه که خیلی نمیشه اسم داستان روش گذاشت. کل کتاب مونولوگ های ژان وکیل تراز اول فرانسه با شخصی ناشناس و غریبس .به نظرم این شخص مخاطب صحبت های ژان ماییم خود خواننده .
ژان انسانی خوشبخت ، محبوب و راضی از خویشتن و عملکرد خود . تا اینکه شبی فریاد زنی رو میشنوه که خودش رو به درون رودپرت میکنه و او توجهی به این موضوع نمی کنه و از اینجاست که سقوط او مرحله به مرحله اغاز می شه . خواننده طی خوندن کتاب با دیدن بعضی اشتراکات در زندگی خودش و ژان به این نتیجه می رسه که خودش هم مدت هاست مسیر سقوط رو در پیش گرفته.کتاب سختی بود حداقل برای من یک بار خوندن کتاب کافی نیست احساس میکنم کلی حرفایی که کامو میخواسته متقل بشه هنوز تو متن مونده و تفهیم نشده.
سارتر این کتاب رو زیبا ترین و فهم ناشده ترین اثر کامو دونسته و گفته سال های سال زمان لازمه تا مخاطب مفاهیم عمیق این اثر رو به درستی درک کنه.
رمان سقوط تصویر پوچی از هستی و زندگی را باز مینماید. این کتاب که به صورت منولوگ نگاشته شدهاست, بیان میکند که هیچ انسان بیگناهی وجود ندارد. هر گناهی که در جهان صورت میگیرد به پای همه نوشته میشود.