چیزی که این روزها دارم کم کم یادش می گیرم اینه که دیگه به نتیجه فکر نکنم.اول از همه اینکه به نتیجه دعاها و تلاشهای معنویم فکر نکنم.اینکه منتظر نتیجه و نشانه و الهام و ...! نباشم و نیایش خدا رو به خاطر نیایش خدا و خود خدا انجام بدم و ازش لذت ببرم.
شکی نیست این نیایش ها و تلاشها به مرور نتیجه خودش رو در روح و دل آدم میذاره اما هیچ عابدی نه تنها یه شبه مرد خدا نشد بلکه هر چقدر که بیشتر خودش و زندگیشو وقف خدا می کنه بازم میگه در حق معشوق باید جانها داد و ما هیچیم در برابر او...
حالا منی که هنوز فکر و دلم سراغ شهوت و خواسته های غیر خدا میره و هنوز ذهنم اسیر تاریکی های چند ده سال زندگیه چطور می تونم به خاطر روزی چند بار دعای نصف و نیمه انتظاری داشته باشم؟
هر چی شکر کنیم هر چی ستایش کنیم کمه و تمام این نیایش ها هم برای دل و روح خودمونه نه خدای بی نیاز.
اما فقط بحث عبادت نیست.در کارهای زندگی هم باید سعی کنم بی خیال نتیجه بشم(بر خلاف گذشته که از جون مایه میذاشتم تا تلاشم به ثمر بشینه و نتیجه دلخواهمو ببینم).الان کم کم دارم می فهمم که آدم باید سعی کنه با نیت خیر و با بسم الله و توکل کارش رو شروع کنه، در شروع و در مسیر از خدا کمک بخواد و نتیجه رو بسپاره به خدا.هر چی پیش آید خوش آید.وقتی ما تلاشمون رو کردیم یعنی نقش خودمون رو ایفا کردیم و با تسلیم شدن به خواست خدا یاد می گیریم که بپذیریم هر چه هست از اوست و هر چه رسد نیکوست.
این درسها مدت زیادی لازم دارن تا در وجود من عجول و نتیجه محور نهادینه بشه! اما سعی می کنم باز هم به خودم یادآوری کنم که الان هیچ نتیجه ای نیاز ندارم جز اینکه تلاش کنم هر لحظه و هر روز یاد خدا رو در دلم نگه دارم...
نتیجه ها دست خداست و اگر بخواد، میده و اگر ما رو به نتیجه مد نظرمون نرسونه هم از سر لطف و رحمتشه.به قول کتابا، مقصد سفر مهم نیست.مسیر سفر ما هر لحظه اش مقصده و دلچسب و باید ازش لذت برد...
همین که هر لحظه زندگیمون در هر کاری با یاد خدا باشه بهترین نتیجه برای ماست.پس فقط باید در مسیر خدا حرکت کرد تا...