از خود تا خدا
از خود تا خدا
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

18-دوباره، نقطه سر خط و توقف...

در تمام این سالهایی که بین معنویت و مادیت حرکت می کردم(از دوران دبستان تا الان)، دو برهه تاثیر عمیق مثبتی در روان و معنویت من گذاشت.یک بار 10 سال پیش در سال 89 و دوران دانشجویی، به خاطر اتفاقاتی با جنبه های تاریکی از خودم آشنا شدم و برای پاک کردن خودم از اون خصوصیتها به شدت مذهبی شدم، طوری که از هر رکعت نمازم لذت می بردم و در دانشگاه هم با ظاهری متفاوت(ریش و تیپ یه دست سفید و ...!!) رفت و آمد می کردم(همه رفتارهای اون روزم واسه خودم دلیل موجه داشت).بعد چند ماه مذهبی بودن و آروم شدن کم کم فهمیدم وقتم تموم شده و باید به روال قبلی زندگی برگردم(بر خلاف میل باطنیم برای ترک اون فضا) اما در نهایت، پذیرفتم و به زندگی قبلی با 180 درجه اختلاف برگشتم! اما آدمی بهتر از قبل شده بودم و آروم تر...

امسال، یعنی 10 سال بعد در سال 99 هم دوباره تجربه مشابهی داشتم.بعد مدتها افسردگی و فشارهای درونی و روحی و آشفتگی های زیاد، جذب مراقبه و مطالعه و یگانگی شدم که در نوشته های قبلی درموردشون صحبت کردم و این باعث شد منی که نه دارو نه مشاوره نه شوک درمانی نتونست افسردگیمو خوب کنه، امروز نه تنها آرامش دارم بلکه بسیار بهتر از قبل شدم.آدمی که داره یاد میگیره بپذیره و در جریان زندگی حرکت کنه(نه مخالف و نه در جنگ با جریان)، آدمی که دیگه چیزی ناراحت و پریشونش نمی کنه، آدمی که داره یاد می گیره در لحظه زندگی کنه و ...

اما باز هم برخلاق میل باطنیم باید فضای آروم مدیتیشن و معنویتی که این دو سه ماه داشتم بذارم کنار(تقریبا از اوایل تیر شروع شد و امروز که این مطلب رو می نویسم همه چیز رو کنار گذاشتم)

الان به زندگی کاری و فضای عادی اجتماعی برگشتم.اما آرومتر و با تجربه ای بهتر.تاثیر عمیقی که شاید حال و زندگی منو دگرگون کرد.
نمی دونم شاید در تجربه سوم یعنی 10 سال بعد اون اتفاق بزرگ برای من بیوفته، اتفاقی که هدف و معنای زندگی منه و چیزی رو جز اون نمی خوام چون تنها چیزیه که می تونه درون منو به شعف و آرامش حقیقی برسونه

هر حکمت و اراده ای هست باید بپذیرم و می پذیرم و سعی می کنم در همین مشغله های کاری و زندگی عادی، رویای معنوی خودمو فراموش نکنم، هر موقع تونستم و یادم بود با خدا حرف بزنم، در طول روز تمرین آگاهی رو در همه اعمالم انجام بدم و صبر کنم تا روزی که نوبت کمال من هم برسه...

..

پ.ن 1: در نوشته شماره 16 در مورد رژیم غذایی و ترک عادت صحبت کردم.کمتر از ماه ادامه دادم اما نتونستم تکمیلش کنم.چون آدم وقتی یه چیزی رو از زندگیش حذف می کنه باید یه چیزی جایگزین بشه(مثل وقتی که میخوای سیگار رو ترک کنی مثلا ورزش رو جایگزینش می کنی) اما من چیزی نداشتم که در مقاومت برای رژیم غذایی و جنسی، ازش کمک بگیرم. از طرفی هم طبق توضیحات بالا، کم کم فهمیدم وقتم برای این برهه از معنویت تموم شده...
البته هنوز گوشت نمی خورم و ان شالله که این یه مورد رو ادامه بدم!
پ.ن 2: نمی دونم دوباره کی می نویسم و از چی می نویسم.اما دوست دارم همه چیز رو در این مسیر بنویسم.هر چیزی که شاید یک روز به یک نفر کمک کنه....

خدا
تمام انسانها باید دل در گرو صلح و عشق الهی داده و به یگانه سرنوشت رسیدن به خالق تسلیم بشن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید