ویرگول
ورودثبت نام
azade mohammadi
azade mohammadi
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

فایده نداره، نمیشه

ماجرا اینجوری شروع شد که وقتی در یک موقعیت پر تنش قرار میگرفتم، برای آروم کردن خودم و فرار از اون میزان تنش، به صورت ناخودگاه، بدترین موقعیت رو در ذهنم تصور میکردم و به خودم میگفتم "عب نداره فوقش موفق نمیشم، بالاتر از سیاهی که رنگی نیست" و پا پس میکشیدم.

این یک حرکت ناخودگاه برای محافظت از خودم بود اما مشکل اینجاست که این الگو هی تکرار و تکرار شد تا تبدیل شد به یک باور همیشگی. باورِ "فایده نداره، نمیشه، ولش کن"

در هر موقعیت جدید در این سالها به این باور آب دادم تا تبدیل شد به یک درخت تنومند. الان دیگه خلاص شدن ازش سخته.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید