آزاده پرویش
آزاده پرویش
خواندن ۵۳ دقیقه·۲ سال پیش

پیش فرض های ان ال پی چیست و چرا به آنها نیاز داریم

پیش فرض های ان ال پی
پیش فرض های ان ال پی


آشنایی با اصول و قواعد هر دانشی یکی از موارد بسیار مهم در هر زمینه‌ ای به شمار می‌رود.  تمامی علوم و دانشی که در زمینه‌های مختلف به تحقیق و بررسی می‌پردازند بر اساس کارکردی که دارند قواعد و اصولی را تعریف می‌کنند تا بتوانند در چارچوب این قواعد به بالاترین میزان بهره‌وری خود دست پیدا کنند.

پیش فرض های ان ال پی اصول بسیار مهمی هستند که پایه‌های ان ال پی و مفاهیم عمیق آن را در یک تصویر کلی به نمایش می‌گذارند و نگرشی جامع از کارکردهای مؤثر ان ال پی در اختیار ما قرار می‌دهند. این اصول به رفتارها و عملکردهای ما در بستر ان ال پی جهت می‌دهند و زمینه وجودی ما را برای پذیرش الگوهای متعالی و تصمیمات درست و آگاهانه در زندگی آماده می‌کنند.

پیش فرض های ان ال پی چیست

پیش‌فرض‌های ان ال پی پایه‌ها و اصول اصلی ان ال پی می‌باشند و افرادی که دوست دارند در مسیر ان ال پی حرکت کنند باید این پیش‌فرض‌ها را در نظام باورهای خود قرار داده و مبتنی بر آن‌ها فکر کنند و رفتارها و عملکردهای خود را در قالب این اصول هم‌راستا کنند.

شکل‌گیری پیش فرض های ان ال پی

همان‌طور که می‌دانید ان ال پی از علوم مختلفی مانند زبانشناسی، مدل‌سازی‌های ریاضی، هیپنوتیزم، گشتالت، سایبرنتیک و … شکل‌گرفته و مدل‌های ذهنی افراد برجسته‌ای مانند دکتر میلتون اریکسون و … نیز در شکل‌گیری قواعد آن بسیار تأثیرگذار بوده است.

تعدادی از این پیش فرض های ان ال پی توسط بنیان‌گذاران این رشته آقای جان گریندر و ریچارد بندلر مطرح‌شده و تعدادی دیگر از نگاه‌ها و الگوهای افرادی که در ان ال پی موردمطالعه قرارگرفته‌اند.

پیش فرض های ان ال پی

پیش فرض های زیادی در ان ال پی وجود دارد که ما به ده مورد از مهمترین آنها اشاره می کنیم .

پیش فرض یکم :

نقشه همان سرزمین نیست .

شما قصد دارید به شهر اصفهان سفر کنید و برای اینکه بتوانید مسیرها را بهتر یاد بگیرید نقشه‌ای از کل شهر تهیه می‌کنید. روی نقشه شما نقطه‌ای به اسم سی و سه پل را می‌بینید, آیا نقطه روی نقشه مانند خود واقعی مسجد جامع می‌باشد؟ قطعاً اگر به سی و سه پل بروید و زیبایی‌های آنجا را تماشا کنید متوجه خواهید شد که ابعادی که شما از سی و سه پل اصفهان در بیرون می‌بینید با آن نقطه روی نقشه بسیار متفاوت می‌باشد. این مثال در مورد ذهن و مغز و دنیای واقعی بیرون ما نیز به همین شکل است. منظور از نقشه در این اصل همان ارتباط عناصری است که در ذهن و مغز ما وجود دارد و سرزمین همان واقعیت‌ها، رفتارها و اتفاقات بیرونی می‌باشد که ما به‌صورت ملموس در زندگی آن‌ها را درک و تجربه می‌کنیم.

ان ال پی معتقد است آنچه ما در ذهن و مغز خود داریم با واقعیت‌های دنیای بیرون متفاوت است چراکه ما تجربیات جهان بیرون را که با حواس پنج‌ گانه خود دریافت می‌کنیم در ذهن و مغز خود آن‌ها را فیلتر می‌کنیم و هر اتفاق دنیای بیرون را متناسب با درک خودمان و آن‌طور که دوست داریم برداشت می‌کنیم و نقشه‌ای از آن در ذهن و مغز خود می‌سازیم که این نقشه عملکردها و رفتارهای ما را تعیین می‌کند.

*نقشه های ذهنی ما , با واقعیت متفاوت است . مثلا یک گوشی از روبرو می بینی یک سطح صاف است ولی وقتی آن را می چرخانی مثل یک میله می شود .

*هر کسی از یک جهت و سمتی به موضوع نگاه می کند .

*وقتی به چیزی نگاه می کنیم دید ما نسبت به آن است . حقیقت شاید چیز دیگری باشد !

کاربرد این پیش فرض در زندگی:

از این لحظه که ما متوجه شدیم نقشه‌های ذهنی و مغزی ما با واقعیت‌های بیرون متفاوت می‌باشند باید نگاهی متفاوت‌تر به عملکردهای و رفتارهای خودمان و دیگران داشته باشیم و اگر فردی رفتاری را انجام می‌دهد که برای ما قابل‌درک نیست باید به خاطر داشته باشیم که بر اساس نقشه ذهنی‌اش این کار را انجام می‌دهد و آن واقعیتی که ما از او می‌بینیم با واقعیت‌های ما متفاوت است و اگر جایی احساس می‌کنیم که کسی نمی‌تواند ما را درک کند و در مقابل ما منعطف باشد یا ما نمی‌توانیم او را درک کنیم و در مقابل او منعطف باشیم به‌این‌علت می‌باشد که هرکدام از ما بر اساس نقشی ذهنی خودمان عمل می‌کنیم.

در ان ال پی با شناخت نقشه‌های ذهنی و مغزی دیگران و ادراک آن‌ها نسبت به جهان به سمت این می‌رویم که متناسب با ذهن و مغز آن فرد با او ارتباط برقرار کنیم و از این طریق وارد دنیای او شویم و او را به سمت مسیرهای متعالی و اثربخش هدایت کنیم. به یاد داشته باشیم اگر در نقطه‌ای دچار مساله هستیم و نمی‌توانیم نگاه و نگرش خود را نسبت به آن مسئله تغییر دهیم این پیش‌فرض را به خاطر بیاوریم که ذهنیت‌ها و تفکرات ما با آن چیزی که در بیرون اتفاق افتاده متفاوت است و ممکن است برداشت ما نسبت به آن اتفاق، برداشتی نا مؤثر باشد و آن شرایط برخلاف نظر ما یک شرایط بسیار خوب و پر از منفعت و سود برای ما باشد.

پیش فرض دوم :

ما برای شروع هر کاری در زندگی نیازمند یک نقشه هستیم .

قطعاً شما به مسافرت رفته‌اید و در بسیاری از اوقات اگر نمی‌دانستید آدرس مقصد موردنظر شما کجاست از گوگل‌مپ یا یک نقشه استفاده می‌کردید. داشتن یک نقشه به شما کمک می‌کند تا بدانید به کدام مسیرها می‌خواهید بروید و از کدام مسیرها می‌خواهید به مقصد خود برسید. زمانی که شما نقشه مسیر و شهری که می‌خواهید به آنجا مسافرت کنید را دارید می‌توانید در مدت ‌زمان کوتاه ‌تری به مقصد برسید و از مسیر و زیبایی‌های آن نیز لذت بی ‌نهایتی ببرید.

در زندگی نیز برای رسیدن به اهداف و خواسته‌هایی که داریم باید یک نقشه داشته باشیم. ان ال پی معتقد است برای داشتن بهترین عملکرد در هر زمینه و کاری ما باید برای آن نقشه‌ای داشته باشیم. این نقشه‌ها مجموعه‌ای از راه‌ها برای رسیدن به خواسته‌هایی است که ما داریم. زمانی که ما یک هدف و خواسته را مشخص می‌کنیم و مسیرها و ابزارهای لازم برای رسیدن به آن را شفاف می‌کنیم به مغز و ذهن خود کمک می‌کنیم تا با راحتی بیشتر منابع بی ‌نهایت خود را در مسیر رسیدن به خواسته ‌ها و اهداف به خدمت بگیرند.

همان‌طور که در پیش‌فرض یکم یاد گرفتیم ما نقشه‌های ذهنی و مغزی بی ‌نهایتی داریم و تمامی رفتارها و عملکرد هایی که ما در زندگی داریم نیز دارای نقشه مشخصی می‌باشند. با کمی دقت متوجه می‌شوید علت ایجاد تمامی حالات و احساسات ما نیز این نقشه‌ها می ‌باشند و نقشه ‌های ذهنی و مغزی انرژی ‌بخش باعث تولید انگیزه در ما می‌شوند و این انگیزه می‌تواند عاملی برای حرکت ما در زندگی برای رسیدن به خواسته‌ها  باشد.

علتی که داشتن هدف در زندگی برای بشر امری بسیار حیاتی می ‌باشد به این دلیل است که اهداف و خواسته‌ هایی که ما طراحی می‌کنیم در ذهن و مغز ما نقشه ‌هایی را ایجاد می‌کنند و این نقشه‌ ها انرژی لازم و عشق لازم را برای زندگی و حیات و تجربه این جهان به ما می‌دهند. منظور ان ال پی از داشتن نقشه برای هر کاری این می‌باشد که ما برای رسیدن به هر چیزی ابتدا باید آن را طراحی کنیم و این طراحی ابتدا در ذهن و مغز انجام می‌شود و سپس بعد از کامل شدن طرح ‌ها و نقشه ‌های ذهنی، در دنیای بیرون آن‌ ها شروع به خلق شدن می‌کنند.

برای طراحی نقشه ‌های ذهنی و مغزی ما اصول بسیاری زیادی در بحث هدف‌گذاری داریم که تمامی اصول هدف‌گذاری در ان ال پی از ساختارهای ذهنی و مغزی و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه تبعیت می‌کنند و به یاد داشته باشید که تغییر یک عادت، رفتار، باور و … نیز جزئی از اهداف ما می‌باشند و برای هر هدفی به یک نقشه نیازمندیم درنتیجه تمامی موضوعاتی که محصول ذهن و مغز هستند از نقشه‌های ذهنی تولید می‌شوند و برای تغییر یا ایجاد آن‌ها نیز نیازمند نقشه‌ای هستیم.

کاربرد این پیش فرض در زندگی:

برای به خدمت گرفتن این پیش ‌فرض در زندگی ابتدا یک طرح  و نقشه کلان از زندگی خود طراحی کنید و سپس برای هر جنبه‌ای که در نقشه خود مشخص کرده‌اید مسیری تعیین کنید و برای حرکت در مسیرهای تعیین‌شده و خواسته‌هایی که در آن مسیر مشخص کرده‌اید هدف‌گذاری کنید و از ابزارهایی که در ان ال پی یاد گرفته‌اید برای تغییر هر جنبه و طراحی‌های خود استفاده کنید و به خاطر داشته باشید تمامی رفتارهای مؤثر یا نا مؤثری که از خودتان و دیگری می‌بینید بر اساس نقشه‌هایی می‌باشد که در ذهن و مغز شما تعریف‌شده‌اند و برای ایجاد تغییر در این رفتارها یا خلق یک رفتار جدید باید نقشه‌های ذهنی و مغزی خود را تغییر دهید تا واقعیت ‌های بیرونی شما و نحوه عملکردتان در زندگی تغییر کند و از این طریق با نقشه‌ها و طرح‌های متعالی زندگی خود را به سمت مسیرهای بهینه‌تر و اثربخش‌تر هدایت کنید.

پیش فرض سوم :

افراد تجربیاتشان را خوشان خلق می کنند .

یکی از تفاوت‌ های بارز انسان با سایر موجودات داشتن قدرت انتخاب و اختیاری است که خداوند به او هدیه داده است. ما قادریم انتخاب کنیم که چگونه زندگی کنیم و در زندگی خود از چه شرایطی برخوردار باشیم. ان ال پی معتقد است که تمامی تجربیاتی که ما در جنبه‌ها مختلف زندگی خود کسب می‌کنیم ساخته دست خودمان می‌باشد و این ذهن و مغز ماست که تجربیات و جهان بیرون ما را خلق می‌کند. قدرت انتخاب و اختیاری که به بشر داده‌شده است برای به خدمت گرفتن منابع بی‌نهایت ذهن و مغز و وجودش است تا از تمامی نعمت‌ها و لذت‌های این جهان بهره‌مند شود.

افراد زیادی نیستند که قبول دارند تجربیات زندگی را خودشان خلق می‌کنند و دائماً در حال شکایت از شرایط و اوضاع می‌باشند و دیگران یا هر چیزی دیگری را عاملی برای خلق زندگی خود می‌دانند درصورتی‌که ان ال پی معتقد است هر فردی خودش تمامی تجربیاتش را خلق می‌کند و هیچ عاملی جز عناصر ذهنی و مغزی ما و باورهایی که داریم و یا در زندگی برای خود می‌سازیم باعث خلق نتایج و تجربیات ما در زندگی نمی‌شوند.

پس وظیفه ما به‌عنوان یک موجود مختار این است که به دنبال شناخت و آگاهی در مورد خودمان باشیم تا بتوانیم با آگاهی تسلط مغز و ذهن و اجزای وجودی دیگرمان را بر عهده بگیریم و به‌عنوان انسانی پاسخگو مسئولیت نتایجمان را بر عهده بگیریم و بپذیریم تنها من هستم که خالق تمام شرایط و اتفاقات زندگی‌ام هستم چراکه ما می‌توانیم با کسب آگاهی و مهارت‌های لازم فرایندهای ذهنی و مغزی و نتایجی که از آن‌ها در زندگی کسب می‌کنیم را تحت کنترل بگیریم.

نحوه خلق تجربیات در ذهن و مغز

منظور از تجربیات در این اصل ان ال پی همان باورها و ارزش‌هایی هست که ما در ذهن و مغز خود می‌سازیم و تجربیاتی درونی به شمار می‌روند و این تجربیات درونی باعث خلق تجربیاتی بیرونی نیز می‌شوند که این پیش‌فرض هر دو تجربیات درونی و بیرونی که مکمل هم هستند را در برمی‌گیرد. ما تجربیات ذهن خود را با ورودی گرفتن از حواس‌ پنج‌گانه دریافت می‌کنیم. زمانی که شما یک‌چیزی که در بیرون است را می‌بینید، می‌شنوید، حس می‌کنید و بو یا مزه می‌کنید عنصری به اسم سوژه در ذهن خود خلق می‌کنید و این سوژه‌ها در ذهن شما باهم دیگر ترکیب می‌شوند و تجربیات و الگوهای جدیدی را شکل می‌دهند که این الگوها ممکن است یک فکر یا احساس باشند و یا اینکه یک باور را شکل دهند.

پس باورهایی که ما می‌سازیم نیز از تولید و ترکیب این سوژه‌ها شکل می‌گیرند. زمانی که سوژه‌ها یک تجربه و باوری را می‌سازند در مغز نیز تعدادی نورون را به خود اختصاص می‌دهند و با تکرار هر باور یا تجربیات، سوژه‌های بیشتری در ذهن و نورون‌های بیشتری در مغز به آن اختصاص پیدا می‌کنند و این تجربه ذهنی و مغزی که خود یک مدل و الگو را شکل می‌دهد شروع می‌کند تا بر ساختارهای جهان در بیرون تأثیر بگذارد و ما ذهنیات خود را در قالبی ملموس و مادی در جهان بیرون تجربه می‌کنیم و همین‌طور دنیای بیرون و ذهن و مغز ما با یکدیگر در ارتباط هستند و بر هم اثری متقابل دارند و ما از این طریق واقعیات لحظات زندگی خود را رقم می‌زنیم.

مسئولیت پذیری در زندگی

اگر ما این اصل مهم ان ال پی را که “افراد تجربیاتشان را خودشان خلق می‌کنند”جزئی از نظام باورهای خود قرار دهیم قادر خواهیم بود بیشترین نتیجه را از ابزارهای ان ال پی و به‌طورکلی زندگی بگیریم چراکه فردی که معتقد است خودش تمامی شرایط بیرون را خلق می‌کند قطعاً مسئولیت نتایج خلق‌شده‌اش را نیز بر عهده می‌گیرد. افرادی که معتقدند خودشان خالق زندگی‌شان هستند کنترل بیشتری بر فرایندهای ذهن و مغز خود و اطلاعاتی که وارد آن‌ها می‌شود دارند چون کاملاً به این فرایند آگاه هستند که عدم کنترل ورودی‌های ذهن و شانه خالی کردن از بار مسئولیت‌هایی که ما خالق آن‌ها هستیم باعث جلوگیری از رشد صحیح و سریع در زندگی می‌شود.

ان ال پی انسان را موجودی برنامه پذیر می‌داند و این موجود قابلیت برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی مجدد را دارد و حالا که ما قادریم فرایندهای ذهنی و مغزی خود را مجدداً برنامه‌ریزی کنیم پس به‌جای شانه خالی کردن و توجیه، با قدرت توانایی‌های بی‌نظیری که خداوند در وجودمان قرار داده را می‌شناسیم و آن‌ها در برای خلق زندگی که تحت کنترل ماست به خدمت می‌گیریم و نتایج و خواسته‌هایی که در زندگی اثربخش و متعالی هستند را خلق می‌کنیم و از این طریق با پذیرفتن اینکه من مسئول خلق تجربیاتم در زندگی هستم به سمت تحولی عظیم و خلق ارزشی ماندگار برای خودمان و دیگران گام برمی‌داریم.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

از زمانی که تصمیم به تغییر گرفته‌ام سعی کرده‌ام مسئولیت تمام زندگی‌ام را بپذیرم و زمان‌های زیادی روی خودم کارکردم تا به این باور برسم که فقط خود من مسئول خلق تجربیات زندگی‌ام هستم و امروزه با هر شرایطی که در زندگی شخصی‌ام روبه‌رو می‌شوم از خود می‌پرسم تو چه‌کاری انجام داده‌ای که این شرایط و نتیجه را کسب کرده‌ای و به‌جای دنبال مقصر بودن و توجیه کردن، مسئولیت تجربیاتم را با انعطاف بر عهده می‌گیرم و با پذیرش به سمت خلق نتایج و راه‌های متفاوت دیگری می‌روم و هرروزه این اصل را سعی می‌کنم در زندگی‌ام به کار ببرم برای اینکه شاهد اثرات فوق‌العاده آن در زندگی‌ام بوده‌ام.

دوست عزیز من از این لحظه به بعد به دنبال مقصر برای نتایج و شرایطی که خواسته یا ناخواسته در زندگی تجربه کرده‌ای نباش و به‌جای توجیه کردن رفتارهایت و راضی کردن دیگران برای مقصر نبودنت باشهامت مسئولیت نتایج خود را بر عهده بگیر و بپذیر و با انعطاف و آگاهی مسیرهای جدید را امتحان کن تا بتوانی نتایج زندگی خود را به بهترین نحو دستخوش تغییراتی اساسی کنی.

پیش فرض چهارم :

معانی ارتباط پاسخی است که دریافت می کنیم .

یکی از مباحث مهم در ان ال پی موضوع ارتباطات می‌باشد. رشد هر انسانی در زندگی بستگی زیادی به نحوه ارتباطات او دارد چه ارتباط با خود و چه ارتباط با دیگران و سایر موجودات جهان. اگر ما بتوانیم با خودمان ارتباط صحیحی برقرار کنیم قادریم تغییرات بسیار اثربخشی را در خود به وجود بیاوریم مانند زمانی که ما ذهن و مغز خود و باورهای خودمان را می‌شناسیم و با خودآگاهی نسبت به فکر و جسم خود شناخت بیشتری از وجودمان به دست می‌آوریم که تمامی این‌ها نوعی ارتباط اثربخش با خود می‌باشد که خروجی این ارتباط درونی تغییر و بهره‌مندی بیشتری از فرصت‌هاست چراکه هر کس بتواند با خود ارتباط صحیحی برقرار کند با دیگران نیز می‌تواند ارتباطات بسیار زیبا و اثربخشی داشته باشد.

ارتباط با خود در ان ال پی در اولویت تمامی ارتباطات قرار دارد و افراد زمانی می‌توانند با دنیای اطراف خود و پدیده‌های دیگر جهان ارتباطی اثربخش برقرار کنند که با خود در صلح بوده و ارتباطی قدرتمند باوجود درونی خود برقرار کنند. در مورد ارتباطات بین فردی که شامل ارتباط با انسان‌های دیگر هست نیز به همین شکل می‌باشد.

فرض کنید شما برای بستن یک قرارداد با مدیر عامل یک شرکت ملاقات می‌کنید و اگر شما نحوه برقراری ارتباطات اثربخش را یاد گرفته باشید می‌توانید به‌راحتی قرار داد خود را ببندید و از فرصت‌های مالی و شغلی آن بهره‌مند شوید. حتی ارتباط اثربخش با موجودات دیگر نیز باعث کسب فرصت‌های بی‌شماری برای ما می‌شود مانند فردی که می‌تواند با حیوانات ارتباط خوبی برقرار کند و از این ارتباط می‌تواند سیرک‌هایی را برگزار کند و سود بسیاری کند یا فردی که با طبیعت ارتباط بسیار خوبی دارد می‌تواند از طبیعت الهام بگیرد و اختراعات یا کشفیاتی جدیدی انجام دهد مانند فردی که از چوب درختان خشک‌شده هزاران چیز دیگری خلق می‌کند.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

برای به‌ کارگیری این پیش‌فرض در زندگی خود باید همواره به خاطر داشته باشید که نتایج ارتباط شما معنا و نشانه‌ای هست که به شما می‌گویند چگونه ارتباط برقرار کرده‌اید و سعی کنید با هوشیاری و آگاهی بازخوردهای خود را در ارتباط زیر نظر داشته باشید و اگر جایی احساس کردید نمی‌توانید ارتباط صحیحی برقرار کنید به‌جای قضاوت و تمام کردن آن ارتباط مسیر دیگری را برای ارتباط گرفتن در پیش بگیرید که این عمل اتفاق نمی‌افتد مگر با توجه دقیق و مطالعه علائم و رفتارهای بیرونی که در دیگران بروز می‌کند. ان ال پی عملی‌ترین دانش در موردمطالعه رفتارهای بیرونی و واکنش‌های درونی انسان‌ها می‌باشد و شما با حرکت در سطوح ان ال پی خودبه‌خود با این توانایی و مهارت بی‌نظیر آشنا می‌شوید و می‌توانید آن را به بهترین نحو در زندگی عملی خود به کار بگیرید.

پیش فرض پنجم :

افراد رفتارهایشان نیستند .

رفتارها در ان ال پی دارای اهمیت بسیاری هستند و مطالعه رفتارهای هر فرد یا خودمان می‌تواند ما را به سرنخ ‌ها و موضوعات مهمی در ذهن و مغز برساند چراکه رفتارها که همیشه عاملی بیرونی هستند و در بیرون از ما ظاهر می‌شوند نتیجه عملکردها و فرایندهای درونی ما می‌باشند. شناخت یک رفتار ما را به سمت لایه‌های عمیق‌تری که آن را ایجاد می‌کنند هدایت می‌کند. این لایه‌های عمیق ممکن است یک فکر، احساس، مهارت، باور و یا ارزشی باشد که در لایه‌های زیرین ذهن و مغز باعث تولید رفتاری در ما می‌شوند.

آیا رفتارهای بیرونی که از ما سر می‌زند واقعی هستند و نشان‌دهنده الگوهای درونی هستند که ما به آن‌ها معتقدیم و یا اینکه ما در حال نقش بازی کردن هستیم و برای پنهان کردن الگوها و باورهای درونی خود فقط تظاهر به داشتن رفتاری می‌کنیم. ان ال پی بر اساس این اصل معتقد است که افراد همانی نیستند که در رفتارهایشان نشان می‌دهند و رفتارهای بیرونی خودمان و دیگران لزوماً نشان‌دهنده آن الگویی نیست که در درون ما باعث تولید این رفتار می‌شود. در ادامه علت نگاه ان ال پی به این فرایند در تولید رفتار را متوجه خواهیم شد.

جایگاه رفتار در ان ال پی

برای درک بهتر تولید رفتارها به جایگاه آن‌ها در ان ال پی می‌پردازیم. در ان ال پی برای تغییر وجود انسان ساختار و سطوح مشخصی وجود دارد که به آن سطوح عصبی- منطقی یا هرم سطوح منطقی ذهن می‌گویند. این هرم و سطوح آن مراحل تغییر در یک انسان را نشان می‌دهند که شامل پنج سطح می‌باشد. در اولین سطح و پایین‌ترین سطح که قاعده هرم محسوب می‌شود محیط و سپس در سطوح بعدی به ترتیب رفتار، مهارت و توانمندی، باور و ارزش و در آخرین سطح و رأس هرم هویت قرارگرفته است. هرچقدر که ما از سطح ابتدایی و قاعده هرم به سمت بالا و رأس هرم حرکت می‌کنیم لایه‌ها عمیق‌تر می‌شوند و اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند چراکه سطوح بالایی بر سطوح زیرین تأثیرات عمیق‌تری و سریع‌تری می‌گذارند.

هرم سطوح عصبی-منطقی در ان ال پی
هرم سطوح عصبی-منطقی در ان ال پی


محیط:

محیط در سطح اول می‌باشد و بیانگر تمامی محیط‌هایی می‌باشد که ما در آن‌ها قرار داریم. تغییر در این سطح اثرگذار خواهد بود درصورتی‌که ممکن است باعث تغییر در رفتارها و سطوح بالاتر نشود هرچند تغییر محیط ممکن است در مدت‌زمان زیادی بر ما تأثیرات فراوان و اثربخشی بگذارد.

رفتار :

رفتار در دومین سطح قرارگرفته و به رفتارهایی که ما انجام می‌دهیم می‌پردازد و تغییر در رفتارها نیز ممکن است باعث تغییر سطوح بالاتر نشود و برای تغییر سطوح بالایی با تغییر در رفتار ما باید مدت‌زمان بیشتری را طی کنیم و آن‌قدر آن رفتار را تکرار کنیم که مهارت و باوری از آن بسازیم.

مهارت و توانمندی :

در سومین سطح هرم ما به مهارت‌هایی که در زندگی داریم و توانمندی‌هایی که کسب می‌کنیم می‌پردازیم. کسب مهارت و توانمندی جدید می‌تواند باعث تولید رفتارهای متفاوت و اثربخش در محیط‌های مختلف بشود و آرام‌آرام باعث تغییر در باورها و ارزش‌های ما و درنهایت هویت ما گردد که این مسیر هم نیز مدت‌زمان طولانی‌تری را می‌خواهد.

باور و ارزش :

در چهارمین سطح به باورها و ارزش‌ها پرداخته می‌شود. این سطح یکی از مهم‌ترین سطوح هرم منطقی می‌باشد که تمامی لایه‌های زیرین را در برمی‌گیرد. وقتی ما یک باور را تغییر می‌دهیم آن باور باعث کسب چند مهارت در ما می‌شود و سپس آن مهارت‌ها باعث بروز رفتارهایی در تمامی محیط‌ها در ما می‌شود و ایجاد تغییر در این مسیر با سرعت و کیفیت بیشتری انجام می‌پذیرد که ان ال پی برای سرعت بخشیدن و پایداری تغییرات به سراغ باورها و ارزش‌ها و سطوح عمیق‌تری می‌رود.

هویت :

در سطح هویت که در رأس هرم قرارگرفته ما به دنبال ایجاد تصویری از خودمان هستیم که تمامی سطوح پایین‌تر را در برمی‌گیرد و تغییر در باورها و ارزش‌ها خودبه‌خود تمامی سطوح پایینی و هویت ما را نیز دچار تغییر می‌کند البته هرم دیگری نیز به‌صورت برعکس در سطوح منطقی ذهن قرار دارد که در اینجا به آن نیاز نداریم و همین پنج سطح کافی می‌باشد.

همان‌طور که متوجه شدید رفتارها در سطح دو سطوح منطقی و ذهن قرارگرفته‌اند و هر رفتاری از باور و ارزشی در سطح چهار تولید می‌شود و ممکن است ما رفتارهایی را انجام دهیم که به آن‌ها باور نداریم مانند افرادی که در فیلم‌ها نقشی را می‌پذیرند. کسی که در فیلم نقش یک دزد را بازی می‌کند آیا به این رفتار باور هم دارد؟ قطعاً ندارد و فقط در آن لحظه به‌واسطه نقشی که در آن قرارگرفته رفتارهایی را انجام می‌دهد.

ما نیز در بسیاری از اوقات این کار را انجام می‌دهیم و برای پنهان کردن الگوهای واقعی ذهن و مغز خودمان شروع به فیلم بازی می‌کنیم و رفتارهایی را انجام می‌دهیم که هیچ باوری به آن‌ها نداریم مانند وقتی که از روی اجبار به منزل یکی از آشناها می‌رویم و زمانی که می‌بینیم آن‌ها نماز می‌خوانند ما نیز شروع به نمازخواندن می‌کنیم درصورتی‌که اصلاً به آن باور نداریم و فقط تحت شرایطی خاص و از روی اجبار آن را می‌خوانیم. یکی از علت‌هایی که ان ال پی معتقد است افراد رفتارهایشان نیستند همین مکانیزم می‌باشد و ممکن است رفتارهایی که ما انجام می‌دهیم فیلمی زودگذر در آن لحظه و شرایط باشد و ممکن است دیگران نیز این رفتارها را در مقابل ما انجام دهند که در ان ال پی قادر به شناسایی این رفتارها هستیم.

فیلترهای ذهنی و تاثیر آن بر تولید رفتارها

در هرلحظه ذهن و مغز ما ورودی‌ها و اطلاعات زیادی را دریافت می‌کند و ما قادریم نیستیم تمامی آن‌ها را پردازش کنیم و سیستم وجودی انسان به‌صورت خودکار میزان زیادی از اطلاعات را فیلتر می‌کند تا ما در امنیت باشیم. همان‌طور که ما زمانی که اطلاعات را دریافت می‌کنیم آن‌ها را فیلتر می‌کنیم، زمانی که می‌خواهیم اطلاعاتی را در ذهن و مغز خود بازنمایی کنیم و آن‌ها را ارائه دهیم نیز عمل فیلترینگ را انجام می‌دهیم.

در عمل فیلتر کردن ممکن است ما یکسری از اطلاعات را حذف کنیم و یا اینکه آن‌ها را تحریف کنیم و مفاهیم آن‌ها را تغییر دهیم و سپس آن‌ها را در جنبه‌های مختلف زندگی عمومیت دهیم که رفتارهای ما نیز تحت تأثیر این فرایند قرار دارند؛ یعنی ما رفتارهایی که از خود بروز می‌دهیم را فیلتر می‌کنیم و این عمل به شکلی اتفاق می‌افتد که ما زمانی که در حال فکر یا احساس کردن در مورد یک موضوع هستیم در حال ایجاد یک واکنش و وضعیت درونی هستیم و بعد از پردازش‌ها و واکنش‌های درونی یک موضوع ما آن را در سطح بیرون به‌صورت یک رفتار بروز می‌دهیم.

زمانی که در حال پردازش‌های درونی هستیم و در حال فکر کردن برای تولید یک رفتار هستیم عمل فیلتر را در آن لحظه به‌صورت ناخودآگاه انجام می‌دهیم و رفتار بیرونی که فقط محصولی از پردازش‌هایی درونی ماست در عمل پردازش تحت تأثیر فیلترینگ ذهن و مغز قرارگرفته و زمانی که رفتار بیرونی را به نمایش می‌گذاریم با الگوی اصلی که در ذهن از آن داریم بسیار متفاوت است و اینجاست که ان ال پی معتقد است افراد رفتارهایشان نیستند چراکه هر رفتاری هنگام تولید شدن در ذهن و مغز فیلتر می‌شود.

درنتیجه یکی از علت‌هایی که افراد رفتارهایشان نبودند این بود که ممکن است رفتارهایی در سطح دو ذهن و سطوح منطقی تولید شوند که در سطح چهار ما به آن‌ها باور نداریم و این رفتار یک رفتار واقعی نیست و نوعی نقش بازی کردن به شمار می‌رود و دومین علت در مورد این اصل ان ال پی این می‌باشد که ما زمانی که می‌خواهیم رفتاری را در سطح بیرون از واکنش‌ها و پردازش‌های درونی تولید کنیم در این پردازش‌ها فرایند فیلتر کردن اتفاق می‌افتد و رفتار تولیدشده مورد فیلتر قرارگرفته و به معنای الگوی واقعی آن در ذهن و مغز نیست.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

آگاه شدن به اینکه خودمان و یا دیگران رفتاری که نشان می‌دهند نیستند باعث می‌شود عملکرد ما و نوع نگاه ما به رفتارها تغییر کند و با تیز حسی بیشتری آن‌ها را مطالعه کنیم. در خیلی از مواقع که انسان‌ها قادر به مطالعه رفتارهای دیگران نیستند و نمی‌توانند حتی شناختی سطحی را از دیگران به دست بیاورند ممکن است در مورد آن افراد تصمیمات نادرستی را بگیرند و وارد یک رابطه کاری و یا یک رابطه عاشقانه و … شوند و بعد متوجه شوند افرادی که انتخاب کردند انسان‌های موردنظر نبوده‌اند.

ما می‌توانیم با کسب مهارت و ابزارهایی که در ان ال پی یاد می‌گیریم تا حدی افراد را مطالعه کنیم و سپس در مورد آن‌ها تصمیم بگیریم هرچند انسان موجودی بی‌نهایت می‌باشد و شناخت تمامی وجود او کار آسانی نیست و هنوز کسی به آن دست پیدا نکرده است ولی شما می‌توانید تا حدی آن را مطالعه کنید چراکه هر واکنشی درون ذهن مغز انجام می‌شود و ما به یک‌چیز فکر یا احساس می‌کنیم علائمی در بدن ما بروز می‌کند و ممکن است تعدادی این علائم را فیلتر کنیم درصورتی‌که تعداد زیادی از علائمی که ناشی از فکر و احساس در بدن و فیزیولوژی ما بروز می‌کند قابل دست‌کاری نیستند و به معنای واقعی رفتاری که ما در حال انجام آن هستیم اشاره می‌کنند.

مانند اینکه شما گاهی اوقات با یک فرد روبه‌رو می‌شوید و بعد از چند دقیقه حس نامناسبی در شما شکل می‌گیرد و احساس می‌کنید که آن فرد صداقت ندارد یا در کارش مسئله‌ای هست. در این مثال ممکن است فرد رفتارهای غیرواقعی را نشان داده باشد درصورتی‌که علائمی در او بروز می‌کنند که قادر نیست به‌صورت آگاهانه آن‌ها را کنترل کند و سیگنال‌های ضمیر ناخودآگاه این علائم ناهمگرا را شناسایی می‌کنند و به شما آلارم می‌دهد که در فرد مقابل یک‌ چیزی همخوانی ندارد.

پس به خاطر داشته باشید اگر رفتارهایی را انجام دهید که به آن‌ها باور ندارید در شما تناقض و عدم همگرایی شکل می‌گیرد و علائمی در شما بروز می‌کند که شاید مخاطبان شما متوجه آن نشوند درصورتی‌که ضمیر ناخودآگاه آن‌ها تمامی این علائم را شناسایی می‌کند و احساساتی در مخاطبان شما ایجاد می‌کند که اگر آن‌ها افراد آگاه و با دقتی باشند متوجه این ناهمگرایی و تناقض می‌شوند و به شما اعتماد نخواهند کرد. پس سعی کنیم اصل صداقت با خود و دیگران را در زندگی به خدمت بگیریم و با اعتماد آفرینی به سمت مسیرهای درست حرکت کنیم.

پیش فرض ششم :

هر رفتاری یک نیت مثبت دارد .

رفتارها به‌عنوان علائم و نشانه‌هایی که ناشی از اتفاقات درونی ماست در بیرون تظاهر پیدا می‌کنند. هر رفتاری که ما در بیرون از خود یا دیگران می‌بینیم نتیجه واکنش‌ها و پردازش‌های درونی می‌باشند که این واکنش‌ها همان افکار و احساسات ماست که ناشی از خلق و ترکیب سوژه‌های ذهنی و نورون‌های مغزی است. تمامی واکنش‌ها و پردازش‌هایی که در درون ذهن و مغز ما ایجاد می‌شوند وضعیت‌های داخلی را به وجود می‌آورند که این وضعیت‌ها رفتارهای بیرونی ما را تولید می‌کند.

ممکن است تمامی فرایندهایی که بیان شد بارها و بارها تکرار شوند و دائماً باعث تولید یک رفتار یا رفتارهای مختلفی در ما شوند. ان ال پی معتقد است تمامی رفتارهایی که ما انجام می‌دهیم بر اساس نیت مثبتی است که در پشت هر رفتاری نهفته است و این نیت‌ها هستند که ما را سوق می‌دهند تا رفتاری را انجام دهیم و بارها آن رفتار را تکرار کنیم.

نیت مثبت پشت هر رفتار

شاید برای شما پیش آمده که فردی برایتان کاری انجام داده و در آن لحظه شما از رفتار و کار آن فرد بسیار ناراحت شدید و فکر کردید که او از عمد آن را انجام داده تا خسارتی به شما برساند و بعد از مدتی متوجه شدید که آن فرد خیر و صلاح شما را می‌خواسته است و نیت درستی از انجام آن کار داشته است و در پشت‌کار و رفتارش نیت خیری وجود داشته است. در ذهن و مغز نیز ما چنین مکانیزمی را داریم و هر رفتاری که از ما یا دیگران سر می‌زند بر اساس نیت مثبتی است که در پشت آن رفتار قرار دارد مانند اینکه فردی ورزش می‌کند و ورزش کردن را برای داشتن سلامتی انجام می‌دهد و لذت بسیاری از آن می‌برد.

لذت و سلامتی نیت مثبتی است که این فرد را سوق می‌دهد تا به سمت ورزش کردن حرکت کند البته ما برعکس این داستان را هم داریم مانند فردی که سیگار می‌کشد و احساس لذت و رهایی می‌کند. احساس لذت و رهایی نیت مثبتی است که در پشت این رفتار قرار دارد و هرچند این رفتار نامطلوب است درصورتی‌که فرد آن را انجام می‌دهد به دلیل اینکه از نیت مثبت پشت این رفتار که برای خود تعریف کرده است به لذت و رهایی می‌رسد. به همین سادگی ما بر اساس نیت‌هایی که برایمان تعریف‌شده رفتارهای مختلفی را چه مؤثر و چه نا مؤثر از خود بروز می‌دهیم و در هر دو ما بر اساس نیت مثبت سودی را دریافت می‌کنیم.

شکل گیری نیت مثبت رفتارها

همان‌طور که در بالا بیان شد تمامی رفتارها از واکنش‌ها و وضعیت‌های داخلی ایجاد می‌شوند که خود این وضعیت‌ها ناشی از ترکیب سوژه و نورون‌ها در ذهن و مغز می‌باشد. تمامی عناصر ذهن و مغز ما از ورودی‌هایی شکل‌گرفته‌اند که ما از حواس پنج‌گانه خود دریافت می‌کنیم. اطلاعاتی که ما دریافت می‌کنیم در ذهن و مغز نیز ترکیب‌شده و الگوهایی را شکل می‌دهند که این الگوها نتیجه پردازش اطلاعات ورودی است که از حواس پنج‌گانه وارد ذهن ما شده‌اند و این الگوها هستند که باعث تولید رفتار در ما می‌شوند و تولید رفتار از الگوهای ذهنی و مغزی بر اساس نیت مثبتی است که خود این نیت نیز از ورودی‌ها و اطلاعاتی که دریافت کرده‌ایم شکل‌ گرفته است.

مانند فردی که در دوران کودکی خود عمویی دارد که همه به او بسیار احترام می‌گذارند و بسیار فرد قدرتمندی می‌باشد و در کنار همه این‌ها سیگار نیز می‌کشد. این فرد برداشتی که از این ماجرا می‌کند این است که علت احترام و قدرت عمویش سیگار می‌باشد یا افراد با قدرت و دارای احترام سیگاری هستند. در این لحظه نیت مثبتی در ذهن این کودک شکل می‌گیرد و بعد از مدتی برای اینکه فرد قدرتمند و مورد احترامی باشد سیگار کشیدن را شروع می‌کند و این نیت مثبت که سیگار باعث احترام و قدرت می‌شود فرد را سوق می‌دهد تا این رفتار را انجام دهد هرچند به سود او شاید نباشد و تا زمانی که نیت مثبت پشت این رفتار شناسایی نشود و تغییر نکند عوض کردن رفتارهای نامطلوب کار چندان آسانی نخواهد بود.

ضمیر ناخودآگاه و نیت های مثبت

ضمیر ناخودآگاه به‌عنوان مهم‌ترین شاخص برای تولید رفتارهای ما شناخته می‌شود و تمامی رفتارهایی که قابلیت تکرار در ما دارند و دارای قدرت بیشتری می‌باشند رفتارهایی هستند که در ضمیر ناخودآگاه شکل‌گرفته‌اند و ازآنجاکه ضمیر ناخودآگاه عملکردهای خود را به‌صورت خودکار و با دقت بی‌نهایتی انجام می‌دهد تمامی رفتارهایی که ناشی از تکرار و شدت برای او تعریف‌شده‌اند به‌صورت خودکار در ما ایجاد می‌شوند مانند اینکه در بسیاری از اوقات به خود گفته‌اید من نمی‌دانم چرا دوباره این رفتار را در اینجا انجام داده‌ام.

اگر دقیق‌تر بخواهیم به این موضوع بپردازیم باید بگوییم تمامی رفتارها دارای نیت مثبتی در ضمیر ناخودآگاه می‌باشند و ضمیر ناخودآگاه بر اساس این نیت‌هاست که در ما تولید رفتارهایی را می‌کند و ممکن است نیت مثبت یک رفتار باور و ارزشی باشد که در ضمیر ناخودآگاه در پشت آن رفتار قرار دارد. نیت‌ها موضوع بسیار مهمی در ان ال پی به شمار می‌روند چراکه موتور حرکتی و تولید رفتارها در ضمیر ناخودآگاه به شمار می‌روند و نکته بسیار مهم دیگری که وجود دارد این می‌باشد که وظیفه اصلی ضمیر ناخودآگاه حفظ بقا و امنیت ما می‌باشد و هر الگویی که برای آن تعریف‌شده و به‌عنوان ساختاری با ناخودآگاه وفق پیداکرده، ناخودآگاه از آن حمایت می‌کند چراکه تعادلش وابسته به الگوهایی می‌باشد که برایش تعریف‌شده‌اند حتی اگر الگوی درستی نباشد؛

مانند اینکه فردی عادت کرده زیاد دروغ بگوید و نیت مثبتش این است که دروغ گفتن امنیت انسان را حفظ می‌کند و باعث سود می‌شود، زمانی که فرد تصمیم می‌گیرد این رفتار را کنار بگذارد با مقاومت‌هایی از سوی ناخودآگاه روبه‌رو می‌شود. هرچند که صداقت امری بسیار درست و دروغ گفتن رفتاری نا مؤثر است ولی ضمیر ناخودآگاه مانع از ترک رفتار دروغ می‌شود چراکه دروغ‌ گویی باعث حفظ تعادلش می‌شود و صداقت داشتن تعادل را به هم می‌زند چون بر اساس نیت مثبت صداقت مانع از سود می‌شود و امنیت را به خطر می‌اندازد و ازآنجایی‌که وظیفه اصلی ناخودآگاه حفظ امنیت می‌باشد مانع از ایجاد این تغییر می‌شود.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

از این لحظه به بعد باید آگاه باشیم هر رفتاری که از دیگران یا خودمان سر می‌زند بر اساس نیت مثبتی می‌باشد و این آگاهی باید پذیرش رفتارهای نا مؤثری که از خودمان یا دیگران سر می‌زند را به ما بدهد و به ما کمک کند تا با انعطاف‌پذیری به دنبال کشف نیت مثبت آن رفتار و تغییرش برویم که می‌توانیم با استفاده از تکنیک‌های مختلفی در ان ال پی این کار را انجام دهیم مانند تکنیک گفتگوی بین قسمت‌ها در ان ال پی که برای کشف نیت‌های مثبت یک رفتار و عادت و تغییر آن‌ها به کار می‌رود.

پیش فرض هفتم :

جسم و ذهن بخشی از یک سیستم می باشند و بر هم دیگر اثر متقابل می گذارند

ان ال پی به انسان نگاهی سیستمی دارد و معتقد است وجود انسانی مانند یک سیستم هوشمند و متصل‌به‌هم کار می‌کند و تمامی عناصر این سیستم بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. فرض کنید یک شرکت به‌عنوان یک سیستم باشد و کارمندان و اعضای آن جزئیات این سیستم باشند قطعاً عملکرد کارمندان بر سیستم این شرکت تأثیر می‌گذارد و فعالیت‌های مدیرعامل و … نیز تأثیر بسیاری بر نحوه کارکرد کارمندان و سیستم شرکت دارد. در تمامی سیستم‌ها اجزای اصلی و اجزایی که در سطوح پایین قرار دارند بر هم دیگر اثر می‌گذارند و مشارکت آن‌هاست که خروجی سیستم موردنظر و دستاوردهای آن را تعیین می‌کند و تغییر در هر بعدی از این سیستم بر ساختار تمام سیستمی اثر خواهد گذاشت.

همان‌طور که هر سیستمی اجزائی مشخص با عملکردهای مشخص دارد انسان نیز به‌عنوان یک سیستم دارای اجزای مشخص با عملکردهای مشخصی می‌باشد. سیستم وجود انسان دارای ابعاد ملموس و غیرملموسی می‌باشد که هر دو بعد بر روند فعالیت‌های درونی و بیرونی او تأثیر بسیاری دارند. ذهن به‌عنوان بعدی غیرملموس در وجود انسان به شمار می‌رود و قلب و مغز و تمامی سیستم عصبی و اجزای داخلی بدن به‌عنوان ابعاد ملموسی در سیستم انسانی به شمار می‌روند.

تمامی این ابعاد باهم دیگر در تعامل بوده و تمامی واکنش‌ها و وضعیت‌های مختلف درونی ما و رفتارهای بیرونی ما را تولید می‌کنند و تغییر در هرکدام از این اجزا باعث تغییر در سایر اجزای این سیستم می‌شود مانند اینکه اگر شما شروع به رقصیدن و شادی کنید واکنش‌های سیستم عصبی و ترشحات هورمونی مغز شما و همچنین ذهنیات شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد و ضربان قلب و گردش خون، نوع تنفس و تمامی اعضای داخلی بدن شما تحت تأثیر تغییری که در فیزیولوژی و بدنتان انجام دادید قرار می‌گیرد.

حتی ممکن است یک فکر یا احساس درونی موجب تمامی این فرایندها در وجود شما شود و این علتی است که ان ال پی تمامی وجود انسان را به‌عنوان یک سیستم می‌شناسد و معتقد است تمامی فرایندهای ذهنی بر مغز و جسم و تمامی فعالیت‌های مغز و سیستم عصبی و کل بدن بر ذهن تأثیر می‌گذارد و این دو بعد که خود شامل میلیاردها اجزا در ما می‌باشند همیشه در حال ارتباط و تعامل باهم دیگر هستند و به‌شدت بر هم تأثیر می‌گذارند.

تاثیر ذهن بر جسم

همان‌طور که قبلاً بیان شد وجود انسانی دارای دو بعد ملموس و غیرملموس می‌باشد و ذهن به‌عنوان بعدی غیرملموس و غیرقابل‌لمس به شمار می‌رود و به‌عنوان یک فهم در ان ال پی شناخته می‌شود. ساختار ذهن در ان ال پی از سوژه‌ها تشکیل ‌شده است که این سوژه‌ها بر اساس حواس پنج‌گانه در ذهن ما ایجادشده‌اند؛ یعنی ما هر چیزی که می‌بینیم، می‌شنویم، احساس می‌کنیم، بو یا مزه می‌کنیم در ذهن ما سوژه‌ای خلق می‌کنند که به این سوژه‌ها که از حواس پنج‌گانه در ذهن ما تولید می‌شوند در ان ال پی سوژه‌های حواس محور گفته می‌شود که در قالب تصویر، صدا، حس، بو و مزه در ذهن ما شکل می‌گیرند و دوباره با ترکیب شدن در ذهن یک فکر، باور و … را شکل می‌دهند که به آن‌ها سوژه‌های فکر محور گفته می‌شود.

از ترکیب سوژه‌هایی که ناشی از داخل ذهن تولید می‌شوند و مجموع سوژه‌های حواس محور و فکرمحور الگوهایی را در ذهن شکل می‌دهند که آن الگوها بر مغز و سیستم عصبی و عملکردهای فیزیولوژی و بدن تأثیر می‌گذارند. بر اساس همین اصل اگر ما افکاری داشته باشیم که نا مؤثر باشند این افکار می‌توانند بر فیزیولوژی و ژست‌های ما تأثیر بگذارند مانند زمانی که یک فرد در ذهن خود به خاطره‌ای غمگین و ناراحت‌کننده فکر می‌کند و تصاویر، صداها و احساساتی که درون ذهن او ایجاد می‌شوند باعث می‌شوند صورت و ابروهای او درهم برود و شانه‌هایش پایین بیفتند و بدنش در یک حالت افتادگی قرار بگیرد و این همان تأثیرات ذهن بر بدن می‌باشد.

یا ممکن است شما به یک خاطره خوب فکر کنید و سپس صورت شما و بدنتان غرق در آن احساس خوب شود و لبخند بر لبان شما بنشیند و بدنتان در یک حالت مستحکم و قدرت قرار بگیرد. در هر دو مثال ابتدا فرد سوژه‌هایی را در ذهن خود ترکیب و خلق می‌کند و سپس آن سوژه‌ها بر مغز و واکنش‌های آن تأثیر می‌گذارند و مغز هورمون‌هایی را ترشح می‌کند که از طریق سیستم عصبی در کل بدن پخش می‌شوند و بر عملکرد اجزای داخلی بدن و سلول‌های تأثیر می‌گذارند که نتایج تمام این فرایند در بیرون از بدن ما و رفتارهایمان ظاهر می‌شود.

تاثیر جسم بر ذهن

جسم بعد قابل‌لمس ما می‌باشد که شامل مغز، قلب، شش‌ها، کلیه‌ها، اندام‌های بیرونی و … می‌باشد و تغییر دریکی از این اجزا می‌تواند بر نحوه ذهنیت ما تأثیر بگذارند. همین‌الان دست‌های خود را زیر چانه بگذارید و ژست یک انسان غمگین و ناراحت را به خود بگیرید و ببینید در ذهن شما چه اتفاقی می‌افتد؛ اگر کمی در این ژست قرار بگیرید کم‌کم متوجه می‌شوید چطور خاطرات نامناسب گذشته در ذهن شما بازنمایی می‌شوند.

یا همین‌الان بلند شوید و به هوا بپرید و فریاد یو هوووو بکشید، اگر این کار را انجام دهید متوجه خواهید شد چطور تمامی احساسات و افکاری که از ذهن شما می‌گذرند تغییر خواهند کرد و اگر ده بار این کار را انجام دهید و سعی کنید به یکی از خاطرات نامطلوب خود فکر کنید می‌بینید که چقدر سخت است در اوج پریدن‌ها و شادی‌هایتان به چیزهایی فکر کنید که انرژی شمارا تحلیل می‌دهند. با انجام همین تمرین‌ها می‌توانید به‌سادگی متوجه تأثیر جسم بر ذهن شوید و خوشبختانه تمامی ابزارها و تکنیک‌های ان ال پی بر روی هر دو بعد و زیرمجموعه‌های آن کار می‌کند تا از این طریق در نظام سیستم وجودی انسان تغییرات اثربخش و متعالی را ایجاد کند.

مثال :

*دو دقیقه دستتان را زیر چونه بگذارید و چشمهایتان را رو به پایین بیندازید بخواهی نخواهی افکار منفی به سراغتان می آید .

* دست هایتان را بالا بگیرید و چند نفس عمیق بکشید و بخندید . بخواهی نخواهی افکار و انرژی مثبت به سراغتان می آید .

کاربرد این پیش فرض در زندگی :

انسان‌های زیادی نیستند که معتقدند ذهن انسان می‌تواند در زندگی او نقش بسیاری داشته باشد یا حتی اگر هم انسان‌هایی باشند که این مسئله را بدانند در اعماق وجود خود شاید به این موضوع باور نداشته باشند و به همین دلیل به‌جای ایجاد تغییر در درون خود در بیرون به دنبال تغییر و تحول می‌گردند و همین‌طور ممکن است انسان‌های زیادی آگاه نباشند که جسم ما عاملی مهمی در خلق تغییرات در ذهن و زندگی می‌باشد. ما که امروزه به این فرایند آگاه شدیم که انسان موجودی با سیستم بی‌نهایت است باید به دنبال شناخت اجزای این سیستم و مهارت‌هایی باشیم که باعث می‌شود کنترل این سیستم را به دست بگیریم.

باید به دنبال این باشیم که در هر شرایطی با تغییر در ذهنیت و تصاویر ذهنی خود و بازنمایی زیبایی‌های جهان بتوانیم از احساسات بهتری بهره‌مند شویم و از این طریق سلامتی فیزیکی خودمان را نیز افزایش دهیم و در شرایطی که ذهنمان توجه ما را بر روی نکاتی که نمی‌خواهیم متمرکز کرده با تغییر در فیزیک و بدنمان شروع به تغییر در روندهای ذهنی خود کنیم و با بالا و پایین پریدن‌ها و رقص و شادی کردن لذت‌های درونی و روح این زندگی را درک کنیم چراکه تمامی نعمت‌های این جهان برای لذت بردن بشر از زندگی‌اش در اختیار او قرار داده شده است. پس برخیزید و بر اساس این اصل زیبای ان ال پی جهان را مانند کودکان صحنه‌ای برای بالا و پایین پریدن‌ها و خنده‌های بی‌دلیل کنید.

پیش فرض هشتم :

اگر فردی کاری را انجام داده است , دیگران هم می توانند آن را انجام دهند .

یکی از موضوعات مهم بری ایجاد تغییرات در ان ال پی سیستم عصبی انسان می‌باشد. ما با استفاده از ابزارهایی که در زبان کلامی و غیرکلامی داریم در سیستم عصبی خودمان و انسان‌های دیگر تغییراتی را به وجود می‌آوریم و ازآنجایی‌که سیستم عصبی تمام انسان‌ها شبیه به هم می‌باشد اگر فردی به نقطه‌ای دست پیداکرده است ما نیز می‌توانیم به آن نقطه و حتی فراتر از آن برسیم، اگر بتوانیم تمامی فرایندهایی که در سیستم عصبی آن افراد ایجادشده را در سیستم عصبی خودمان ایجاد کنیم به معنای واضح‌تر همان‌طور که آن‌ها فکر و احساس می‌کنند ما هم به همان شیوه عمل کنیم و جهان را مانند آن‌ها ببینیم.

ما همگی از یک سیستم عصبی مشترک با منابع و عملکرد مشابهی هستیم فقط نوع استفاده هر فرد از این سیستم باهم متفاوت است و این بستگی زیادی به سبک زندگی هر فر دارد. افرادی که توانسته‌اند سیستم عصبی خود را به بهترین نحو برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی کنند از نتایج و دستاوردهای بیشتری برخوردار هستند و چون سیستم عصبی تمام انسان‌ها مشابه است ما نیز می‌توانیم مانند این افراد عمل کنیم و با استفاده از الگوهای آن‌ها سیستم عصبی خود را مجدداً برنامه‌نویسی و برنامه‌ریزی کنیم که این کار فعالیت اصلی ان ال پی به شمار می‌رود و ابزارهای ان ال پی تماماً بر روی سیستم عصبی افراد و تغییر در آن کار می‌کنند. در ادامه برای درک بهتر این پیش‌فرض نگاهی عمیق‌تر به سیستم عصبی و بخش‌های آن و کارکرد هر بخش می‌اندازیم.

مدل برداری در ان ال پی

هر فردی در جهان کاری را انجام می‌دهد بر اساس الگویی در ذهن و مغزش است و اگر ما می‌توانیم هر کاری که فرد دیگری انجام داده است را انجام دهیم به خاطر این می‌باشد که آن فرد مدلی از آن کار را در ذهن و مغزش دارد و ما در ان ال پی قادریم این مدل را استخراج و مدل‌سازی کنیم و با نصب آن در ذهن خود و اجرا کردن آن در سیستم عصبی از نتایج آن فرد در زندگی بهره‌مند شویم.

منظور از مدل همان ارتباطاتی است که فرد در بین سوژه‌های ذهن و نورون‌های مغزش برقرار کرده است و بر اساس آن ارتباط واکنش‌هایی را در سیستم عصبی خود ایجاد می‌کند و ما اگر همان الگو را در ذهن و مغز خود پیاده کنیم نتایجی مشابهی مانند آن فرد می‌گیریم چراکه سیستم عصبی تمامی انسان‌ها مانند هم می‌باشد و هر الگوی یکسانی را در این سیستم با تمامی جوانب قرار دهیم همان خروجی را برای هر فردی به‌صورت منحصربه‌فرد تولید می‌کند.

فرض کنید فردی را می‌شناسید که بسیار آبمیوه بستنی‌های خوبی درست می‌کند و فردی دیگری را نیز می‌شناسید که همین کار را انجام می‌دهد و آبمیوه بستنی خوشمزه‌ای ندارد و هر دو از دستگاه‌های یکسانی استفاده می‌کنند. مگر دستگاه‌های آن‌ها یکسان نیست پس باید مشابه باشند و یک خروجی را داشته باشند. قطعاً شما الان می‌گویید ربطی به دستگاه ندارد بلکه مواد و روشی که این آبمیوه بستنی را تولید می‌کنند باهم متفاوت است و فرد موفق از میوه‌های بهتر و ترکیبات بهتری استفاده می‌کند که خروجی بهتری دارد و کاملاً درست می‌گویید. اگر فردی که کار خوبی ندارد مانند فرد موفق از همان ترکیبات و مواد و روش استفاده کند آیا او هم مانند فرد موفق می‌تواند آبمیوه بستنی‌های خوبی درست کند؟ قطعاً می‌تواند چراکه از همان روش استفاده کرده است.

در این مثال دستگاه‌های تولید آبمیوه را به‌عنوان سیستم عصبی در نظر بگیرید و موادی که داخل آن‌ها می‌ریزند را به‌عنوان سوژه‌های ذهنی خود و اطلاعات ورودی در نظر بگیرید و متوجه خواهید شد همان‌طور که یک ماده و ترکیب خوب در هر دو دستگاه نتایج مشابهی می‌دهد سوژه‌ها و تفکرات و الگوهای ذهنی افراد موفق در هر زمینه‌ای هم بر روی سیستم عصبی ما همان نتیجه را می‌دهند و ما با این خصوصیت قادریم به‌تمامی موفقیت‌هایی که افراد دیگر در هر زمینه‌ای کسب کرده‌اند دست پیدا کنیم و طبق اصول مدل‌سازی در ان ال پی آن مدل ذهنی و مغزی را استخراج‌کنیم و سپس آن را مدل‌سازی و در ضمیر ناخودآگاه نصب کنیم و نظام ضمیر ناخودآگاه شروع به تحقق آن مدل در جهان بیرون و زندگی ما کند.

تعریفی دیگر :

هر انسانی یک سخت افزار ( بدن ) و یک نرم افزار ( برنامه ریزی ذهنی , شخصیت , باور و...) دارد. پس نرم افزارهامون را می توانیم تغییر دهیم . این نرم افزار است که ما را به سمتی میبرد .

*این پیش فرض را قلب ان ال پی می نامند .

*من چه نرم افزاری نصب کنم که شبیه آدم های موفق شوم .

*ما در ان ال پی یاد میگیریم چطور نرم افزارهامون رو عوض کنیم .

*یک شخص ذاتا استعداد نقاشی دارد و می شود پیکاسو . ما که آن استداد ذاتی را نداریم می توانیم با ده سال تمرین شبیه او شویم .

کاربرد این پیش فرض در زندگی:

با رشد ان ال پی و زحمات اساتید ان ال پی عملی کردن این پیش‌فرض در زندگی ما ملموس‌تر شده است. چراکه ان ال پی با کشف ساختارمندی در ذهن و مغز و استخراج مدل‌های ذهنی افراد برجسته جهان این ابزار را در خدمت بشر قرار داده تا بتواند هر فردی که در هر نقطه‌ای از جهان به هر موفقیتی رسیده است را مدل کند و نتایجی مانند او بگیرد و ما با کسب مهارت مدل‌سازی در ان ال پی قادریم این کار را انجام دهیم.

کار دیگری که می‌توانید جهت عملی کردن این اصل انجام دهید این است که سعی کنید اگر هدفی را گذاشته‌اید و یا خواسته‌اید دارید تحقیق کنید و ببینید آیا کسی در جهان به هدف شما با راحتی و آسانی بیشتری دست پیداکرده است. زمانی که به دنبال پیدا کردن مدل‌های موفق در مورد زمینه‌هایی که می‌خواهید می‌روید ذهن و مغز شما باورپذیری بیشتری نسبت به کسب آن هدف پیدا می‌کند مانند اینکه اگر در کودکی تصمیم به کاری داشتید و فکر می‌کردید که نمی‌توانید آن را انجام دهید و می‌دیدید که یکی از دوستان شما آن را انجام داده بلافاصله شما آن را انجام می‌دادید و این مثال ساده‌ای از الگو گرفتن و باورپذیری از دیگران برای انجام کاری است.

پیش فرض نهم :

افراد همه منابع لازم را برای تغییر و موفقیت دارا می باشند .

وجود انسانی سرشار از منابع بی‌نهایتی می‌باشد و این منابع غنی نیاز به فعال شدن در زندگی دارند. تمامی منابع وجود آدمی به‌رایگان در اختیار او قرارگرفته‌اند تا با آن‌ها بتواند از نعمت‌های جهان اطرافش نهایت استفاده را ببرد. ما برای حرکت در زندگی نیاز به چیزی در بیرون نداریم و با بهره گرفتن از آنچه که داریم و در بسیاری از اوقات از آن‌ها ناآگاهیم می‌توانیم از نقطه صفر به هر چیزی که می‌خواهیم برسیم.

زمانی که انسان را در ابعاد میکرو موردبررسی قرار می‌دهیم و ساختار وجودی آن را موردمطالعه قرار می‌دهیم در حیرت از این آفرینش خداوندی فرومی‌رویم. میلیاردها سلول عصبی و رگ‌های خونی و هزاران اجزای دیگر که در قالب این مقاله جای نخواهند گرفت و تمامی این‌ها با نظام و ساختاری بسیار دقیق و هوشمند در کنار هم کار می‌کنند و ما را به سمت داشتن حیات هدایت می‌کنند.

ازآنجاکه سیستم عصبی تمامی انسان‌ها مانند هم است و خداوند منابع بی‌نهایتی را در هر فردی قرار داده است پس تمامی افراد همه منابع لازم را برای تغییر و موفقیت دارا می‌باشند هرچند ممکن است افراد از این سیستم بی‌نهایت و منابع بی‌پایان آن هرکدام به نحوی استفاده کنند و نتایج متفاوتی بگیرند درصورتی‌که همه منابعی مانند هم دارند و می‌توانند به هر نقطه‌ای که دیگری دست پیداکرده است دست پیدا کنند فقط کافی است نحوه‌ای که آن‌ها از سیستم وجودی خود استفاده می‌کنند را بیاموزیم تا ما هم بتوانیم مانند آن‌ها عمل کنیم و از نتایجی مشابه آن‌ها یا حتی خیلی بهتر از آن‌ها بهره‌مند شویم. در ادامه به ابعاد اصلی که خداوند در وجود ما قرار داده و بیشتر در ان ال پی موردتوجه هستند می‌پردازیم.

ذهن و مغز

ذهن و مغز یکی از ابعاد مهم در وجود بشر به شمار می‌روند. خداوند این دو بعد را نیز مانند ابعاد دیگر رایگان در اختیار ما قرار داده و ما برای استفاده از آن نباید هزینه‌های مالی زیادی بپردازیم و فقط کافی است باقدرت انتخاب و اختیاری که در وجود ما قرار داده است به سمت کسب مهارت‌ها و توانایی‌هایی برویم که بتوانیم از منابع بی‌نهایت ذهنی و مغزی خود استفاده کنیم و آن‌ها را در راستای خلق زندگی لذت‌بخش به خدمت بگیریم.

همان‌طور که می‌دانید مکاتب و علوم مختلفی از اینکه ذهن و مغز بر روی زندگی ما تأثیر بسیار می‌گذارند صحبت کرده‌اند و تقریباً این موضوع برای افرادی که به این اصل ایمان‌دارند و آن را در زندگی به خدمت گرفته‌اند امری ثابت‌شده است و در ان ال پی نیز ما معتقدیم مغز و ذهن عوامل بسیار مهمی در خلق زندگی انسان و جنبه‌های مختلف آن می‌باشند. آیا تابه‌حال به منابعی که در ذهن و مغز شما تولید می‌شوند فکر کرده‌اید و میزان آن‌ها را سنجیده‌اید! آیا اصلاً قابل‌شمارش و اندازه‌گیری هستند؟ و آیا منابع فکری، احساسی و هیجانی که محصولات وجود آدمی می‌باشند مگر تمام‌شدنی هستند؟

تا زمانی که ما زنده هستیم افکار، احساسات و هیجانات ما در حال تولید هستند و این‌قدر این منابع بی‌نهایت و فراوان هستند که انسان هرگز قادر نخواهد بود آن‌ها را اندازه‌گیری کند. تمامی این منابع بی‌پایان در خدمت شما قرارگرفته است و برای به‌کارگیری آن‌ها فقط تمایل و عشق به زندگی نیاز است. شما هر چه قدر که می‌خواهید می‌توانید احساسات بسیار خوب داشته باشید، هر چه قدر که می‌خواهید می‌توانید افکار انرژی‌بخش داشته باشید و چه کسی قادر است جلوی شمارا بگیرد؟

هیچ‌کس نمی‌تواند مانع از استفاده منابع فکری و احساسی شما در هیچ شرایطی شود مگر خودتان، اگر شمارا در یک اتاق تاریک و بدون نور و هیچ چشم‌اندازی زندانی کنند بازهم شما قادرید به زیباترین چیزهای جهان بیندیشید و آن‌ها را با تمام وجود تجسم کنید و سرشار از احساسات واقعی ناشی از آن شوید.

اگر لحظه‌ای بیندیشیم و به این فکر کنیم میزان سوژه‌هایی که وارد ذهن می‌شوند و در آنجا دوباره میزان زیادی سوژه جدید را تولید می‌کنند و بر روی مغز و میلیاردها سلول آن اثر می‌گذارند و سپس هزاران رشته عصبی را به هم دیگر متصل می‌کنند و هزاران علائم را در ما ایجاد می‌کنند شاید بتوانیم درک کنیم بی‌نهایت بودن به چه معناست و باور کنیم موجودی بی‌نهایت هستیم. این قدرت انسانی و اختیاری است که به او داده‌شده است و تمامی این‌ها نشان‌دهنده قدرت پروردگاری است که این موجود را خلق کرده و دائماً در حال هدایت اوست.

زبان و کلام

یکی دیگر از نعمت‌هایی که خداوند به‌صورت رایگان در اختیار بشر قرار داده است و در ان ال پی بسیار موردتوجه می‌باشد زبان و ساختارهای آن است. زبان به‌عنوان قدرتمندترین عضو برای برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی ذهن و مغز به شمار می‌رود. ما با استفاده از زبان و ساختارهای موجود بر آن منابع ذهن و مغز خودمان و دیگران را به خدمت می‌گیریم و فعال می‌کنیم. با هر کلامی که از دل زبان برمی‌خیزد در ذهن و مغز ما الگویی شکل می‌گیرد و آن الگو تمامی منابع درونی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

در ان ال پی دو نوع ساختار زبانی موردبررسی قرار می‌گیرد. ساختار زبان کلامی که به کلام و بیان در زبان و تأثیر آن بر روی سیستم عصبی انسان می‌پردازد و ما در زبان کلامی با لغات و جملات بی‌نهایتی که بر روی زبان خود جاری می‌کنیم الگوهای ذهنی و نتایج آن‌ها را در زندگی خلق می‌کنیم. ما قادریم به‌اندازه به نهایت از کلام خود استفاده کنیم و این منبع بی‌نهایت رایگان خداوندی می‌تواند در بهترین مسیرها برای کمک به خودمان و دیگران به خدمت گرفته شود. هرچه قدر از کلام زیبا و جملات الهام‌بخش در هرلحظه و هر شرایطی استفاده کنیم تمام نخواهند شد و ما باید یاد بگیریم چطور از کلام خود در جهت آفرینش اندیشه‌های متعالی برای خودمان و دیگران استفاده کنیم و به سمت کسب مهارت‌های کلامی درست برویم تا بتوانیم ذهن و مغز خودمان و دیگران را به بهترین نحو برنامه‌ریزی کنیم.

دومین ساختار زبانی که در ان ال پی موردبررسی قرار می‌گیرد زبان غیرکلامی ما است. زبان غیرکلامی همان علائمی است که در فیزیولوژی ما بروز می‌کند و زبانی است که بدن در آن حرف‌های ما را به نمایش می‌گذارد. حرکت دست‌ها و پاها، علائمی که در صورت و رنگ پوست بدن ظاهر می‌شوند، نوع تنفس ما و … جزئی از زبان غیرکلامی ما می‌باشند که این علائم نیز بی‌نهایت هستند و ما می‌توانیم از ژست‌های بدنی لذت‌بخش بی‌نهایت استفاده کنیم و حال و احساسات درونی و اندیشه‌های درونی خود را تحت تأثیر قرار بدهیم.

تمامی منابع و چیزهایی که بیان شد به‌صورت رایگان در اختیار ماست و از همین لحظه می‌توانیم از آن‌ها به نحوه درستی استفاده کنیم یا به دنبال کسب مهارت‌هایی برویم که به ما یاد دهند چطور از این منابع استفاده کنیم چراکه اگر ما بی‌نهایت منابع داشته باشیم و از آن استفاده نکنیم هیچ تغییری در زندگی ما ایجاد نمی‌شود و هیچ فرقی نمی‌کند که ما چه کسی هستیم یا چه منابع و توانمندی‌هایی داریم مانند فردی که ماشین آخرین سیستمی را در اختیار دارد ولی رانندگی را یاد نگرفته است و نمی‌تواند از گزینه‌ها و لذت‌های این ماشین برخوردار شود.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

برای عملی کردن این پیش‌فرض در ابتدا باوری برای خود بسازید که من تمامی منابع لازم را در درون خود برای رسیدن به هر خواسته و هدفی در زندگی دارم و به دنبال آموزه‌های اثربخشی بروید که مهارت استفاده از این منابع را در اختیار شما قرار دهند هرچند اگر به این موضوع باور داشته باشید که تمامی منابع لازم را در درون خود دارید خداوند شمارا در مسیرهایی قرار خواهد داد که بتوانید از قدرت ذهن و مغز و زبانتان استفاده کنید و با منابع بی‌نهایت قلبتان الهامات و هدایت‌های او را دریافت کنید تا به سمت کسب مهارت‌های متعالی در زندگی حرکت کنید. عاشق و آگاه به زندگی خود باشید و مانند فقیری نباشید که سال‌ها بر روی یک صندوقچه طلا نشسته و گدایی می‌کند و غافل از ثروتی است که در نزدیکی و تحت اختیار اوست.

پیش فرض دهم :

ما برای ایجاد هر تغییری به هماهنگی بین ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه نیاز داریم .

یکی از ابعاد بسیار مهم در تغییر هر انسانی ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن و مغز می‌باشد که این تقسیم‌بندی از نگاه‌های فروید گرفته‌شده است. تمامی عناصری مانند هیجانات، تفکرات و وضعیت‌های جسمی ما تحت تأثیر عملکرد این دو می‌باشند و هرکدام بر اساس وظایفی که برایشان تعریف‌شده کارکردهای منحصربه‌فرد خودشان را انجام می‌دهند و ازآنجاکه در تمامی فعالیت‌هایی که ما انجام می‌دهیم این دو دخیل هستند برای ایجاد تغییرات نیز نقش مهمی ایفا می‌کنند. ان ال پی معتقد است برای ایجاد تغییرات هماهنگی بین این دو نیاز است و اگر ما بتوانیم تغییراتی را ایجاد کنیم که هم خودآگاه و هم ناخودآگاه ما از آن پیروی کنند آن تغییر اثرات و نتایج و پایدار بیشتری خواهد داشت. برای درک این موضوع به عملکردهای هرکدام می‌پردازیم.

ضمیر خودآگاه

ضمیر خودآگاه به‌صورت منطقی در بالاترین قسمت از ذهن قرارگرفته و به‌عنوان یک تحلیل‌گر عمل می‌کند. خیلی از استدلال‌هایی که ما انجام می‌دهیم و توجیهاتی که بیان می‌کنیم از خودآگاه می‌باشد و انسان تنها موجودی می‌باشد که دارای خودآگاه هست و این قابلیت باعث شده تا ما بتوانیم در مورد نحوه اندیشیدن و احساسات خودمان تفکر و اندیشه کنیم و آن‌ها را مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. ضمیر خودآگاه به ما این قدرت را می‌دهد تا با آگاهی به جریان‌هایی که در ما اتفاق می‌افتد ناظر باشیم و بتوانیم با اختیار به سمت این برویم که هر تغییراتی که می‌خواهیم را در هر زمینه‌ای ایجاد کنیم و بتوانیم با آگاهی موجود در خودآگاه، مکانیزم‌های ناخودآگاه را در دسترس قرار دهیم و ذهن و مغز خودمان را مجدداً برنامه‌ریزی و برنامه‌نویسی کنیم.

موضوعی دیگری که در مورد ضمیر خودآگاه وجود دارد این می‌باشد که اطلاعات و تغییراتی که در سطح خودآگاه باشند فراموش می‌شوند و قابلیت ماندگاری ندارند، این دلیلی است که ما زمانی که رفتارهایمان را تغییر می‌دهیم، رفتار جدید قابلیت ماندگاری و پایداری ندارد چون رفتار جدید در سطح خودآگاه ایجادشده و به‌زودی به دست فراموشی سپرده می‌شود و خودآگاه فقط می‌تواند تعداد کمی از رفتارهای ما را مدیریت کند و اطلاعات ورودی ما را به میزان کمی پردازش می‌کند و پردازشگر مرکزی و اصلی ناخودآگاه می‌باشد.

اگر تغییری در خودآگاه ایجاد شود پایداری لازم را نخواهد داشت مانند زمان‌هایی که ما به یک کلاس آموزشی می‌رویم و بعد از اتمام و بیرون آمدن از آن کلاس میزان زیادی از اطلاعاتی که دریافت کرده‌ایم را فراموش می‌کنیم چراکه آن اطلاعات در سطح خودآگاه ما قرار داشتند و خیلی زود فراموش می‌شوند و برای ماندگاری باید در ناخودآگاه ما هم اجرا شوند و به همین دلیل است که برای تغییرات هم خودآگاه و ناخودآگاه باید هماهنگ باشند تا ما بتوانیم بالاترین بهره خود را از هر تغییری دریافت کنیم.

ضمیر ناخودآگاه

ما ضمیری به نام نیمه خودآگاه نیز داریم که جزئی از ناخودآگاه محسوب می‌شود و هر دو به‌عنوان ضمیر ناخودآگاه شناخته می‌شوند. ضمیر ناخودآگاه وظیفه حفظ و بقا و امنیت و رفاه ما را در زندگی بر عهده دارد و تمامی فعالیت‌ها و مکانیزم‌هایی که مرتبط با بقای ما هستند مانند گردش خون یا تنفس بر عهده ناخودآگاه می‌باشد. ناخودآگاه محل برنامه‌های ذهنی می‌باشد که باعث خلق زندگی ما می‌شوند.

این برنامه‌ها و نرم‌افزارها همان باورها و ارزش‌های غالب ما می‌باشند که تمامی عملکرد ما را بر عهده‌دارند و ما برای ایجاد تغییرات اساسی در نظام باورها و ارزش‌هایمان باید مهارت و آگاهی لازم را جهت نفوذ به ناخودآگاه فرابگیریم که ما در ان ال پی زبان ذهن و ضمیر ناخودآگاه و راه‌های ارتباط با آن را می‌شناسیم تا بتوانیم از این طریق به منابع بی‌نهایت موجود در ناخودآگاه و این موجودیت عجیب که به‌عنوان غول درون با قدرت‌های بی‌شماری شناخته می‌شود دست پیدا کنیم و برای ایجاد تغییرات پایدار به سراغ آن برویم و آن را برای خلق اهداف و خواسته به خدمت بگیریم.

مهم ترین وظیفه ناخودآگاه

وظیفه اصلی که بر عهده ضمیر ناخودآگاه می‌باشد حفظ امنیت، رفاه، آسایش و آرامش ما در زندگی است و تمامی چیزهایی که بخواهند این امنیت را در ما به خطر بیندازند با مقاومت و مخالفت‌هایی از سمت ناخودآگاه روبه‌رو می‌شوند و نکته دیگر این‌که این امنیت بر اساس برنامه‌های موجود تعریف می‌شود و ناخودآگاه تعادلی که برای خودش می‌سازد بر اساس همین برنامه‌هاست یعنی اگر فردی رفتار نادرستی را بارها تکرار کند تا ناخودآگاه شود زمانی که می‌خواهد آن را تغییر دهد با مخالفت روبرو می‌شود چراکه تغییر آن رفتار ممکن است تعادل و امنیت فرد را به خطر بیندازد.

مثلاً فردی که دروغ می‌گفته تا بتواند اجناس خود را بیشتر بفروشد اگر تصمیم بگیرد که صداقت را در دستور کار خود قرار دهد با مقاومت‌هایی روبرو خواهد شد که از سمت ناخودآگاه می‌باشد چراکه ناخودآگاه می‌گوید صداقت باعث می‌شود پول کمتری وارد زندگی شود و امنیت مالی به خطر می‌افتد و این عکس‌العمل توسط ناخودآگاه به خاطر نیت و منظوری است که برایش تعریف‌شده که این نیت در اینجا این می‌باشد که دروغ باعث کسب درآمد بیشتر می‌شود و ثروت بیشتری را به وجود می‌آورد؛ که برای تغییر این نیت‌ها و رفتارهای ناشی از آن‌ها ما می‌توانیم از تکنیک‌هایی در ان ال پی استفاده کنیم تا مخالفت ناخودآگاه را برطرف کنیم و آن را به سمت تغییری که متعالی‌تر است هدایت کنیم.

همگرایی و هماهنگی ذهن

همان‌طور که بیان شد ذهن مجموعی از خودآگاه و ناخودآگاه می‌باشد که هرکدام از این دو دارای پارت‌های بسیار زیادی در ذهن می‌باشند و برای ایجاد هماهنگی بین خودآگاه و ناخودآگاه همگرایی بین پارت‌هایی که در هر دو در مورد یک موضوع وجود دارد نیاز است. فرض کنید در یک گروه موسیقی و یک ارکست هر فرد ساز خودش را بزند و اهمیتی به دیگری ندهد، آیا موسیقی و آهنگی تولید خواهد شد؟ قطعاً این اتفاق نخواهد افتاد و به‌جز هرج‌ومرج چیزی به بار نخواهد آمد و حالا اگر تمامی اعضای این گروه باهم یکنواخت و هماهنگ بنوازند چه اتفاقی می‌افتد؟ حتماً اثر هنری بی‌نظیری خلق خواهد شد و این اثر هنری نتیجه هماهنگی و همکاری تمامی اعضا می‌باشد.

زمانی که ماهم الگوهای یک تغییر را در خودآگاه و ناخودآگاه هماهنگ و همگرا می‌کنیم یک اثر هنری زیبا که رفتارهای متعالی و پایدار است ایجاد می‌کنیم و با این هماهنگی تغییرات به‌صورت راحت‌تری اتفاق می‌افتند. هر تغییری که ما می‌خواهیم آن را ایجاد کنیم از آن الگوهایی را در ناخودآگاه خودداریم که ممکن است این الگوها درست باشد و یا الگوهای متناقضی باشد.

زمانی که تصمیم به تغییر در هر چیزی می‌گیریم ابتدا این تصمیم ما برای تغییر توسط خودآگاه مورد تحلیل قرار می‌گیرد و اگر تحلیل‌های خودآگاه با الگوهای موجود در ناخودآگاه همخوانی داشت این تغییر در ذهن ما بیشتر موردپذیرش قرار می‌گیرد و اگر الگوی جدیدی که وارد می‌شود با الگوهای موجود در ناخودآگاه هماهنگ نباشد درون ما مقاومت و ناهمگرایی شکل می‌گیرد و این تناقض به‌صورت وضعیت‌های فکری و احساسی نامناسبی در ما بروز می‌کند.

فرض کنید فردی می‌خواهد پول به دست بیاورد و در ذهن او الگویی مانند این است که پول ممکن است تو را از خداوند دور کند و انسان خودخواهی در زندگی بشوی و زمانی که تصمیم برای پول‌دار شدن توسط خودآگاه پردازش شد الگوهای ناخودآگاه را مدنظر قرار می‌دهد و ازآنجایی‌که این دو الگو همخوانی ندارند توسط ناخودآگاه پذیرفته نمی‌شود چراکه ناخودآگاه که وظیفه امنیت و تعادل ما را به عهده دارد حس می‌کند با پول‌دار شدن امنیت ما ممکن است به خطر بیفتد و همین امر موجب ناهماهنگی بین الگوهای ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه می‌شود که فرد برای تغییر درزمینهٔ مالی باید این الگوها را هماهنگ کند و باورهای موجود در ناخودآگاه خود را تغییر دهد.

کاربرد این پیش فرض در زندگی

ضمیر خودآگاه به‌عنوان شاخص تنظیم‌کننده رفتارها شناخته می‌شود؛ یعنی الگویی که وارد خودآگاه ما می‌شود و در سینمای ذهن بازنمایی می‌شود شاخصی است برای تعیین اینکه چه الگویی در ناخودآگاه به کار گرفته شود و چه پردازش‌هایی انجام شود و درنهایت چه رفتارهایی در بیرون تولید شود. در مثال گروه ارکست سایر اعضا چگونه باهم هماهنگ می‌شوند و یکنواخت می‌نوازند، این رهبر ارکست می‌باشد که در هرلحظه با حرکات و اشارات خود سایر اعضا را راهنمایی و هماهنگ می‌کند تا همگی یکنواخت باشند.

در ذهن نیز خودآگاه عملکردی مانند این رهبر دارد و سایر اعضا مانند الگوهای موجود در ناخودآگاه هستند و خودآگاه ما به‌عنوان شاخص تنظیم‌کننده‌ای الگوها را برمی‌انگیزد تا نواختن‌های درونی شروع شود و سپس موسیقی در بیرون از ما به نمایش گذاشته شود که این موسیقی همان آهنگ رفتارهای ماست. ما برای تغییر در رفتارها و استفاده از این اصل و همگرایی درونی باید الگوهایی که می‌خواهیم آن‌ها را در ذهن خود تغییر دهیم هم‌راستا کنیم. در ان ال پی می‌توانیم با تکنیک‌ها و ابزارهای مختلفی مانند گفتگوی بین قسمت‌ها الگوهای ذهنی را هماهنگ و همگرا کنیم و از این طریق بتوانیم به نحوه راحت‌تر و مؤثرتری تغییرات را ایجاد کنیم.

برای مطالعه مطالب بیشتر به سایت ما مراجعه نمایید.


ان ال پیکاربرد ان ال پی
مدرس توسعه فردی و سازمانی .آموزش ان ال پی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید