نویسنده زهرا آزادفر

سالهاست که درگیر این پرسشام: در جهانی که مشکلات اجتماعی مدام پیچیدهتر میشوند و پاسخهای سنتی دیگر کارایی ندارند، چطور و چگونه میتواند تغییر را رقم زد؟ آیا راه حلهایی انسانیتر، خلاقانهتر و نزدیکتر به مردم وجود دارد؟ این دغدغه، مرا به مطالعه و پژوهش در حوزه کارآفرینی اجتماعی کشاند؛ حوزهای که تلاقیگاه علم، دغدغه، و امید است.
در جریان این مسیر، به دانمارک برخوردم. کشوری کوچک اما تاثیر گذار که نه تنها در صدر جدولهای رفاه اجتماعی و شادی جهانی ایستاده، بلکه در عمل نشان داده چگونه میتوان با اتکا به نوآوری اجتماعی، تحولی پایدار در جامعه پدید آورد. انتخاب دانمارک در این مقاله، انتخابی اتفاقی یا صرفاً آکادمیک نیست؛ حاصل کنجکاوی و جستوجوی شخصی من است، برای یافتن مدلهایی که میتوانند الهامبخش ما در ایران باشند.
هدف این نوشتار، نه مقایسهای صرف، بلکه نگاهی است از دل تجربه و تحقیق، از زاویه یک ناظر دغدغه مند، به این پرسش که آیا میتوان از دل بحران، امید ساخت؟ آیا میتوان نقطه ای برای شروع تغییر پیشنهاد داد؟ و آیا جوامع محلی میتوانند به نیرویی واقعی برای تغییر تبدیل شوند؟
کارآفرین اجتماعی؛ کسی که دنبال تأثیر است، نه فقط سود
در نگاه اول شاید واژه "کارآفرینی" ما را به یاد سرمایه، بازار و سود بیندازد. اما در دل همین مفهوم، شکل دیگری از کارآفرینی وجود دارد که ریشهاش در دغدغه انسانی است: کارآفرینی اجتماعی.
کارآفرین اجتماعی، مسئلهای از دل جامعه را میبیند مثل بیکاری جوانان، انزوای سالمندان، یا مهاجرت اجباری و بهجای اینکه منتظر راهحل از بالا بماند، خودش آستین بالا میزند. با خلاقیت، همدلی و پیگیری، مدلی پایدار طراحی میکند که نه تنها به حل مشکل کمک میکند، بلکه ظرفیت جامعه را برای مواجهه با مسائل افزایش میدهد.
تفاوت او با یک کارآفرین تجاری در نوع ریسکیست که میپذیرد: اینجا، پای انسان در میان است، نه فقط سرمایه. دغدغهاش این نیست که "چگونه میتوان فروخت؟"، بلکه این است که "چگونه میتوان توانمند کرد؟". کارآفرینی اجتماعی، هنر تبدیل دغدغه به اقدام است؛ اقدامی که از دل جامعه میآید و برای همان جامعه کاربرد دارد.
سازماندهی محلی: وقتی مردم خودشان دستبهکار میشوند
در قلب مفهوم نوآوری اجتماعی، یک عنصر کلیدی وجود دارد که اغلب در تحلیلهای رسمی نادیده گرفته میشود: سازماندهی جامعه محلی.
این یعنی مردم، نه بهعنوان دریافتکنندگان خدمات، بلکه بهعنوان کنشگران اجتماعی وارد میدان میشوند. آنها خودشان مسئله را تعریف میکنند، با یکدیگر متحد میشوند، و برای تغییر میجنگند. در این فرایند، چیزی فراتر از حل مسئله اتفاق میافتد: اعتماد ساخته میشود. احساس تعلق تقویت می گردد. آگاهی جمعی رشد میکند.
تجربه دانمارک در این زمینه آموزنده است. در محلههای مهاجرنشین یا کمبرخوردار، یا حتی در شهرهای ثروتمند، وقتی مردم فرصت پیدا کردند خودشان صحنهگردان باشند، نتایج شگفتانگیزی رقم خورد.
"شهروندان" در عمل: وقتی اتحاد، ساختاری میشود
در شهر کپنهاگ، از سال ۲۰۱۵ سازمانی شکل گرفته که میتوان آن را مصداقی زنده از نوآوری اجتماعی دانست: Medborgerne، که در زبان دانمارکی یعنی "شهروندان".
اما این فقط یک نام نیست. این سازمان، بهجای آنکه خدماتی ارائه دهد یا بهجای مردم تصمیم بگیرد، ساختارهایی فراهم میکند که خود مردم صدا پیدا کنند، متحد شوند و در تصمیمسازیها نقش ایفا کنند.
سازمان شهروندان، شبکهای از مدارس، مراکز مذهبی، اتحادیهها و نهادهای محلی را گرد هم میآورد. با آموزش مهارتهای مشارکت، ساختن ائتلافهای اجتماعی، و تقویت رهبری مدنی، بستر آن را فراهم میکند که مردم در مسیر تغییر اجتماعی، از تماشاچی به بازیگر تبدیل شوند.
و نتیجه چه بوده؟ ملموس و امیدبخش:
از دانمارک چه میتوان آموخت؟ و چه چیزهایی را باید به یاد آورد؟
ایران همانند بسیاری از کشورهای جهان، با چالشهایی بنیادین روبهروست: از شکافهای اجتماعی گرفته تا فاصلهی عمیق میان تصمیمگیران و مردم، از کاهش سرمایهی اجتماعی تا احساس ناتوانی عمومی در تاثیرگذاری بر سیاستها. اما درست در دل همین بحرانها، فرصتهایی نهفته است : فرصت برای بازسازی اعتماد، از پایین به بالا؛ از دل جامعه.
الگوهایی مثل سازمان «شهروندان» در دانمارک به ما یادآوری میکنند که برای تغییر، الزامی به داشتن بودجههای کلان یا دستورالعملهای رسمی نیست. گاهی، همین کمبود منابع است که جرقه خلاقیت را میزند؛ اگر باور داشته باشیم که مردم بخشی از راهحلاند، نه فقط صاحبان مشکلات.
اما نباید فراموش کنیم که مفهومهایی مثل ائتلاف اجتماعی، رهبری مدنی، و مشارکت محلی برای جامعهی ما بیگانه نیستند. اتفاقاً ریشههای آن در فرهنگ اجتماعی ایران وجود دارد؛ کافیست نگاهی به گذشته بیندازیم: از مسجد محله گرفته تا خانههای معتمدین شهر، فضاهایی که مردم در آن گرد هم میآمدند، مشکلات را مطرح میکردند، و با هم برای حل آنها چارهجویی میکردند. شکل ابتدایی همان سازماندهی اجتماعی که امروز با نامهای جدید در کشورهای توسعهیافته میبینیم، سالهاست در دل جامعه ما زیسته است، هرچند شاید فراموش شده یا تضعیف شده باشد.
شاید وقت آن رسیده که به این میراث اجتماعی بازگردیم، اما اینبار با نگاهی تازه، ساختاریافتهتر و متکی بر دانش و تجربههای جهانی. اگر فضا، اعتماد و ابزار مشارکت فراهم شود، مردم ایران هم دقیقاً همان توان و انگیزهای را دارند که در نمونههایی مانند دانمارک میبینیم.
پاسخ به مسائل پیچیده امروز، احتمالاً نه در راهحلهای متمرکز و بالادستی، بلکه در توانمندسازی مردم و بازگشت به ظرفیتهای اجتماعی محلی است. از همینجا، از همین محلهها، شاید مسیر واقعی تغییر آغاز شود.
منابع :
Mair & Martí (2006)
Di Domenico et al. (2010)
Arnstein (1969)
Hulgård (2010)
Community Organising and Social Innovation, Roskilde University پروژه دانشگاهی