
آیا گروه دانش بنیان کاشف میتواند مسیر جدیدی برای توسعه اجتماعی ترسیم کند؟
گاهی برای ساختن یک جامعه بهتر، فقط به یک قاشق غذا نیاز داریم. شاید عجیب به نظر برسد، اما وقتی خوب نگاه کنیم میبینیم غذا فقط خوراک نیست؛ میتواند نقطهی شروعی برای گفتوگو، همکاری، اشتغال، و حتی بازسازی اعتماد اجتماعی باشد.
در این گزارش، به دو تجربه نگاه میکنیم: یکی در دانمارک و دیگری در ایران. یکی در قلب اسکاندیناوی، جایی که غذا بهانهایست برای بازگرداندن آدمها به جامعه؛ و دیگری، در استان گیلان، جایی که غذا میخواهد مردم را نه تنها سیر، بلکه توانمند کند.
وقتی کارآفرینی فقط کسب و کار نیست
در ادبیات آکادمیک، کارآفرینی اقتصادی یعنی ساختن ارزش، سودآوری، و پاسخ دادن به نیازهای بازار. اما کارآفرینی اجتماعی، داستانش چیز دیگریست؛ اینجا دغدغه، رفع مسائل اجتماعی، کمک به گروههای به حاشیه رانده شده و ساختن جامعهای انسانیتر است. ولی واقعیت این است که این دو مسیر، خیلی وقتها در هم تنیده میشوند.
امروز بسیاری از کسبوکارها، مخصوصاً در کشورهای در حال توسعه، هم باید دخل وخرجشان را بچرخانند، هم بخشی از باری را که روی دوش جامعه افتاده، به دوش بکشند. به قول نظریههای مدیریت شبکه، این یعنی حرکت روی طنابی نازک میان ارزش اقتصادی و ارزش اجتماعی و هنر مدیریت این توازن، مهارتی حیاتی است.
سازمان اینسپ( INSP)؛ غذای گرم برای دلهای سرد
در دانمارک، سازمان اینسپ در شهری کوچک به نام روسکیلده، یک فضای عمومی خلق کرده است؛ محلی برای کسانی که جایی برای رفتن ندارند. از جوانان بیکار تا مهاجران تازه وارد، از هنرمندان محلی تا آدمهای مسن و یا تنها، همه در این پلتفرم اجتماعی دور هم جمع میشوند.
قلب تپندهی اینسپ، آشپزخانهای است که بیشتر از آنکه غذا بپزد، آدمها را به هم نزدیک میکند. غذا اینجا فقط خوراک نیست؛ بهانهایست برای گفتوگو، همدلی، و ساختن دوبارهی اعتماد. اینسپ با برگزاری رویدادهای غذایی، نه تنها افراد جامعه را دور هم جمع میکند، بلکه عمداً از تصمیمگیران محلی -از مدیران شهری گرفته تا نمایندگان نهادهای عمومی- دعوت میکند تا پای یک میز بنشینند و حرف دل کسانی را بشنوند که معمولاً صدایشان شنیده نمیشود. این گفتوگوها، گاه باعث ایجاد فرصتهای شغلی، تغییر سیاستهای محلی، یا حتی فقط دیدهشدن انسانیِ افراد آسیبپذیر شدهاند.
از سوی دیگر، این سازمان گاهی زنان یا جوانانی را که مهارت مشخصی ندارند، برای مدتی در آشپزخانه خود آموزش میدهد؛ از اصول آشپزی و بهداشت گرفته تا کار تیمی. پس از پایان این دورهها، با همکاری رستورانها و کافههای محلی، تلاش میشود برای آنها فرصت شغلی پیدا شود. این چرخهی ساده ولی مؤثر، بارها باعث شده تا فردی که روزی پشت در مانده بود، امروز در یک فضای حرفهای و با عزتنفس مشغول به کار باشد.
مدل اینسپ نشان میدهد چطور میتوان از دل یک ساندویچ یا کاسه سوپ، شبکهای از روابط انسانی ساخت، همان چیزی که در نظریه مدیریت فرایند، بهعنوان «اتصال بازیگران اجتماعی» مطرح میشود.
گروه دانش بنیان کاشف؛ کارآفرینی با طعم توسعه محلی
در ایران اما، ماجرا شکلی بومی تر و پیچیده تر دارد. گروه دانشبنیان کاشف، در دل شهر رشت، بهجای شعار، دست به کار شده تا نشان دهد چطور میشود هم کسبوکار ساخت، هم به اجتماع خدمت کرد.
این شرکت با برگزاری رویدادهای تخصصی خوراک و نوشیدنی، فضایی برای گفتگو و همافزایی میان بازیگران صنعت غذا فراهم کرده است. در کنار آن، پروژهی مدرسه آشپزی گروه دانشبنیان کاشف، یک گام بلند در مسیر آموزش، مهارتآموزی و اشتغالزایی برای جوانان گیلان است؛ جایی که در حال تبدیلشدن به پایتخت گردشگری خوراک ایران است.
مدرسه آشپزی، فقط یک کلاس درس نیست؛ پلی است بین توانمندیهای محلی و نیازهای بازار. بسیاری از کارآموزان پس از پایان دوره، جذب رستورانها، اقامتگاهها یا کسبوکارهای خانگی خواهند شد. در واقع، گروه دانشبنیان کاشف با این گامها، به تدریج نقش پررنگتری در تقویت زنجیره ارزش غذایی گیلان ایفا میکند، نه با تغییر کل مسیر از مزرعه تا میز، بلکه با پرورش حلقهای حیاتی در این زنجیره: نیروی انسانی ماهر و بومی.
چرا این مدلها حیاتیاند؟
در کشورهایی مثل دانمارک، دولت نقش پررنگی در حمایت از سازمانهای اجتماعی دارد. اما در ایران، بیشتر این بار روی دوش کارآفرینان افتاده. کسانی مثل تیم دانش بنیان کاشف، که با جسارت، پشتکار و دغدغهی اجتماعی، هم چرخ اقتصاد را میچرخانند، هم گرهی از جامعه باز میکنند.
در جامعهای که جوانانش گاهی بین مهاجرت و بیکاری مردد میمانند، مدرسهای که مهارت واقعی زندگی را با طعم غذا یاد میدهد، یک نعمت است. به عقیده من، گروه دانشبنیان کاشف فقط یک موسسه نیست؛ یک قهرمان بیسروصداست که در میدان واقعی زندگی، با ابزار سادهای به نام غذا، دارد آیندهای بهتر برای یک شهر، یک استان و شاید یک نسل میسازد.