ویرگول
ورودثبت نام
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
آزاد حلوی
خواندن ۵ دقیقه·۸ ماه پیش

مرگ، اضطراب و تمایز بنیادین نیستیِ پیش و پس از هستی: نقدی بر دیدگاه شوپنهاور از منظر اگزیستانسیال

اضطراب مرگ از دیدگاه شوپنهاور
اضطراب مرگ از دیدگاه شوپنهاور


چکیده

مرگ، همواره یکی از بنیادی‌ترین دغدغه‌های انسانی بوده است. در میان فیلسوفانی که به مسئله مرگ پرداخته‌اند، آرتور شوپنهاور با نگاه بدبینانه و عمیق خود، تأملی خاص در باب نیستی پس از مرگ ارائه می‌دهد.این مقاله تلاشی است برای نقد دیدگاه آرتور شوپنهاور درباره نیستی پس از مرگ، که در کتاب خیره به خورشید اثر اروین یالوم نیز بازتاب یافته است. بر اساس این دیدگاه، چون انسان از نیستی پیش از تولد نمی‌هراسد، نباید از نیستی پس از مرگ نیز بترسد. اما با نگاهی اگزیستانسیال می‌توان نشان داد که نیستی پس از مرگ، تفاوتی ماهوی با نیستی پیش از تولد دارد، چراکه اضطراب مرگ محصول تجربه آگاهانه از هستی است.

شوپنهاور و بی‌تفاوتی نسبت به مرگ

در آثار شوپنهاور، به‌ویژه جهان به‌مثابه اراده و تصور (1819)، مرگ پدیده‌ای طبیعی و بی‌اهمیت تلقی می‌شود، زیرا از نظر او آگاهی فردی فقط صورتی گذرا از اراده‌ی جهانی است. او می‌نویسد:

"ترس از مرگ برآمده از یک خطای شناختی است. ما نیستی پس از مرگ را هولناک می‌پنداریم، در حالی که خود پیش از تولد نیز در نیستی بوده‌ایم و آن را رنج‌آور نیافته‌ایم. "
(Arthur Schopenhauer, “The World as Will and Representation,” 1819)

یالوم نیز در خیره به خورشید (2008) این استدلال را چنین بازتاب می‌دهد و آن را به‌عنوان ابزاری برای کاهش اضطراب مرگ معرفی می‌کند:

"شوپنهاور با زیرکی از ما می‌خواهد که نگاهی به نیستی پیش از تولد بیندازیم؛ جایی که هیچ درد، ترس یا آگاهی وجود نداشت. اگر آن نیستی هراسی در ما برنینگیخت، چرا باید نیستی پس از مرگ چنین کند؟"
(Irvin D. Yalom, “Staring at the Sun,” 2008)

اما آیا این مقایسه صحیح است؟

اگزیستانسیالیسم: هستی به‌مثابه بنیاد تجربه‌ی مرگ

برخلاف دیدگاه متافیزیکی شوپنهاور، فیلسوفان اگزیستانسیالیست مانند مارتین هایدگر، سورن کی‌یرکگور و ژان پل سارتر بر آگاهی فردی، آزادی و مسئولیت انسان در قبال هستی تأکید دارند. انسان، برخلاف دیگر موجودات، از خویشتن آگاهی دارد؛ نه تنها هست، بلکه می‌داند که هست. این آگاهی، پایه‌گذار تجربه‌ای یگانه به نام هستی‌مندی (Being-there) یا Dasein به تعبیر هایدگر است.

در کتاب هستی و زمان، هایدگر مرگ را "مماتِ خاص وجود(Eigentlichkeit des Daseins)" می‌نامد. از دید او، انسان تنها موجودی است که نسبت به نیستی آینده خود آگاهی دارد، و این آگاهی، بنیان اضطراب مرگ است:

"بودن‌سوی-مرگ [Sein-zum-Tode] یعنی بودنی که با آینده‌ی حتمیِ نیستی خود مواجه است."
(Martin Heidegger, “Being and Time,” 1927)

این نوع بودنِ آگاهانه، هرگز پیش از تولد وجود نداشته و نمی‌توان آن را با نبودن پیشینی مقایسه کرد. اضطراب، نتیجه‌ی تجربه‌ی بودن است، نه نبودن.

از دید اگزیستانسیالیست‌ها، انسان تنها موجودی است که معنای مرگ را می‌فهمد، چرا که تنها موجودی است که معنای هستی را درک کرده است.هراس از مرگ، نه از نبودن به‌طور کلی، بلکه از از دست دادن بودن برمی‌خیزد. انسان پیش از تولد، هرگز هستی را تجربه نکرده و نمی‌دانسته که چیزی به نام "بودن" وجود دارد. اما پس از تولد و طی سالیان تجربه، او با زیبایی‌ها، دردها، عشق، معنا و رنج آشنا می‌شود؛ او می‌چشد که بودن یعنی چه. و درست از همین نقطه است که مرگ، به‌عنوان نیستی، معنای هولناک خود را می‌یابد: نه فقط پایان بدن، بلکه پایان آگاهی، پایان ارتباط، پایان معنا.

تفاوت‌های پدیدارشناختیِ نیستیِ پیش و پس از هستی

قیاس شوپنهاور میان نیستی پیش از تولد و نیستی پس از مرگ، بر این فرض استوار است که نبودن در هر دو حالت یکسان است.بر اساس تحلیل پدیدارشناختی، دست‌کم سه تفاوت بنیادین میان نیستی پیش از تولد و نیستی پس از مرگ وجود دارد:

الف. فقدان آگاهی از هستی پیش از تولد

پیش از تولد، انسان نه آگاهی دارد و نه تجربه‌ای از بودن. همان‌گونه که ژان پل سارتر در هستی و نیستی می‌گوید، آگاهی نسبت به فقدان، فقط پس از هستی ممکن است:

"فقط وقتی چیزی را داشته‌ایم، می‌توانیم فقدان آن را درک کنیم."
(Jean-Paul Sartre, “Being and Nothingness,” 1943)

انسان پیش از آن‌که هستی را تجربه کند، از آن بی‌خبر است. همانند کسی که هرگز موسیقی نشنیده و نمی‌داند چه چیزی را از دست داده. اما پس از تجربه‌ی بودن، همان انسان دیگر نمی‌تواند به سادگی از کنار ایده‌ی نابود شدن بگذرد.

ب. مواجهه‌ی آگاهانه با نیستی آینده

اضطراب مرگ ناشی از تصور و پیش‌بینی نیستی آینده است، نه مواجهه با نیستی گذشته. به تعبیر پل تیلیش، اضطراب هستی‌شناسانه، اضطراب نابودی هستی شخصی است:

"اضطرابِ نابودی، ریشه در خودآگاهی انسان دارد."
(Paul Tillich, “The Courage to Be,” 1952)

نیستی پیش از تولد، یک رخداد سپری‌شده و ازلی است که ذهن انسان به‌ندرت به آن بازمی‌گردد. در حالی که مرگ، امری در پیش‌رو، حتمی و برگشت‌ناپذیر است. اضطراب مرگ، ناشی از مواجهه‌ی آگاهانه با نیستی‌ای است که در آینده ما را در بر می‌گیرد، نه نیستی‌ای که هرگز نسبت به آن آگاهی نداشته‌ایم.

ج. هستی به‌مثابه دارایی یگانه

اگر از زاویه دید اگزیستانسیالیسم به مسئله بنگریم، هستی، بنیادی‌ترین و یگانه‌ترین دارایی انسان است. همه‌ی دیگر ارزش‌ها و معناها، از دل همین بودن پدیدار می‌شوند. در نتیجه، تهدیدی که متوجه هستی باشد، تهدیدی است برای تمامی هستی‌انگاری انسان. مرگ، دقیقاً از همین رو اضطراب‌برانگیز است: زیرا تنها چیزی را از ما می‌گیرد که بدون آن، هیچ چیز معنا ندارد.

انسان، پس از تجربه‌ی بودن، تنها چیزی را که واقعاً مالک آن است، هستی خویش می‌داند. و چون این هستی تنها یک‌بار اتفاق می‌افتد، مرگ به‌مثابه پایان آن، بیشترین بار اضطرابی را دارد. همان‌طور که هایدگر تأکید می‌کند:

"مرگ، پایانِ تمامی امکان‌های هستی است."
(Heidegger, 1927)

با نگاهی اگزیستانسیال و پدیدارشناختی، می‌توان استدلال شوپنهاور را نابسنده دانست. انسان پیش از تولد، آگاهی از هستی ندارد و از آن‌رو، اضطراب هم نمی‌شناسد. اما پس از تجربه‌ی بودن، مرگ را چون خطری بر هستی تجربه می‌کند، و این تجربه، یگانه و اضطراب‌برانگیز است. این دو نیستی از لحاظ پدیدارشناختی کاملاً متفاوت‌اند. انسانی که طعم هستی را چشیده، نمی‌تواند از مواجهه با نابودی آن، آسوده‌خاطر بگذرد.

در نتیجه، نیستی پس از مرگ، تفاوت ماهوی با نیستی پیش از تولد دارد و نمی‌توان آن‌ها را در یک ترازوی روان‌شناختی یا فلسفی سنجید. اضطراب مرگ، برخاسته از ارزش‌گذاری هستی و تجربه‌ آگاهانه‌ آن است، نه صرفاً از هراس‌های ذهنی یا خطاهای شناختی.

منابع

  1. Schopenhauer,Arthur. The World as Will and Representation. 1819.
  2. Yalom,Irvin D. Staring at the Sun: Overcoming the Terror of Death. Jossey-Bass, 2008.
  3. Heidegger, Martin. Being and Time. 1927. Translated by John Macquarrie and Edward Robinson, Harper & Row, 1962.
  4. Sartre,Jean-Paul. Being and Nothingness. 1943. Translated by Hazel E.Barnes, Washington Square Press, 1956.
  5. Tillich,Paul. The Courage to Be. Yale University Press, 1952.
  6. Kierkegaard,Søren. The Concept of Anxiety. 1844. Translated by Reidar Thomte, Princeton University Press, 1980.
اضطراب مرگمرگترس از مرگنیستیهستی
۲۹
۳
آزاد حلوی
آزاد حلوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید