کوچینگ و رواندرمانی اگزیستانسیال، هر دو رویکردهایی هستند که بر توسعه فردی و رشد شخصی تمرکز دارند. البته تفاوتهای مهمی هم بین این دو وجود دارد که منجر به کاربردهای متفاوت آنها میشود.
در این نوشته با تمرکز به شباهتهای دو رویکرد رواندرمانی اگزیستانسیال و کوچینگ این دو مفهوم را توضیح داده و درعین حال برخی از تفاوتهای آنها را نیز بررسی می کنیم.
دیدگاه اگزیستانسیال همانطور که از نام آن می توان حدس زد اصالت را بر وجود می داند تا ماهیت و طبیعتا روانشناسی برگرفته از آن نیز اصالت را بر وجود انسان می داند تا ماهیت آن . این نوشته فلسفی نیست; برای روشن شدن موضوع اصالت وجود را کمی توضیح می دهیم . ماهیت یعنی مشخصات و ذات یک پدیده.وقتی اصالت را بر ماهیت یک پدیده مثل "انسان" بدهیم یعنی تعریف انسان با مشخصات ( ماهیت) که از آن داریم اهمیت دارد . ولی در فلسفه اگزیستانسیالیسم اصالت بر وجود داشتن است و نه ماهیت یا تعریف ما از انسان یا هر پدیده دیگر.
توجه داشته باشیم که فلسفه اگزیستانسیالیسم به خودی خود سکولار یا غیر سکولار نیست. در این فلسفه هم دیدگاه خدا باور جایگاه دارد و هم طرفداران سکولاریسم، هم فیلسوف اگزیستانسیال خداباور وجود داشته(کارل یاسپرس) و هم فیلسوف سکولار ( ویلهلم نیچه).
در اینجا متذکر می شویم که انسانگرایی ( Humanism) یا اومانیسم هرچند مشترکات زیادی با اگزیستانسیالیسم دارد ولی این دو یک فرق اساسی دارند . در انسان گرایی محوریت هر بحثی انسان است ولی محوریت در اگزیستانسیالیسم وجود یا هستی است.
رواندرمانی اگزیستانسیال یک نوع رواندرمانی است که بر مسائل بنیادی وجودی انسان مانند مرگ، آزادی، مسئولیت، معنا و انزوا تمرکز دارد. این رویکرد به افراد کمک میکند تا با سوالات اساسی درباره زندگی خود روبرو شوند و به درک عمیقتری از خود و جهان پیرامون خود برسند. درمانگران اگزیستانسیال به جای تمرکز بر مشکلات گذشته، به فرد کمک میکنند تا در لحظه حال زندگی کند و به معنای زندگی خود پی ببرد.
دیدگاه اگزیستانسیالیسم اگر محدودیتی برای انتخابهای انسان قائل شود آن محدودیتها مربوط به ژنتیک و محیط خواهد بود و خارج از آن انسان را مختار در انتخاب می داند . با این پیش فرض مسیر حرکت روان درمانی اگزیستانسیال با روانکاوی ( رواندرمانی پویشی -روش فروید و شاگردانش) از هم جدا می شود.
رواندرمانی اگزیستانسیال به گذشته بعنوان یک تجربه می نگرد و نه قید و بندهایی که باید از آن رها شد، بنابر این نگاهش بیشتر به آینده است و تمرکزش بر شناخت آنچه اکنون در اختیار داریم. با شناخت اضطرابهای وجودی، انسان می تواند نسخه بهتری از خود را در جهان به نمایش بگذارد و زندگی که تا کنون تجربه نکرده( زندگی نزیسته) را به منصه ظهور برساند.
در این متد روان درمانی ، روان درمانگر نه رهبر است و نه شکل دهنده بلکه یک فراهم آورنده امکان( UNFOLDING) است.(1) رواندرمانگر در این شیوه با ایجاد رابطه ای صمیمانه با مراجع بدون قضاوت گوش فرا می دهد و او را در یک قالب از پیش تعریف شده قرار نمی دهد.
کوچ بدون قضاوت و با پرسیدن سوالات قدرتمند دیدگاه و ارزشهای مراجع را مانند یک آیینه به خود او نشان می دهد یعنی در واقع او را به یک شناخت اولیه از خود می رساند سپس با استفاده از توانایی های خود مراجع، وی را با آنچه در توانش هست آشنا می کند.
کوچینگ انسانها را توانمند و مختار می داند و بر همین اساس آنها را منحصر به فرد می خواند بنابراین نسخه واحدی برای رسیدن به خودشکوفایی وجود ندارد و هرکس خود بهتر می داند چطور می تواند به رشد و شکوفایی برسد و فقط باید با یک اسلوب مناسب ( کوچینگ) به آن دست یافت.
از نگاه کوچینگ هرچند انسانها مشترکات زیادی دارند ولی دنیای هر فرد ( که شامل تجربیات اوست) متفاوت و مختص خود اوست و به همین علت هم تجویز روشهای موفقیت برای انسانها اشتباه است چرا که هر فرد می تواند از مسیر اختصاصی به خودشکوفایی برسد. البته کوچینگ مخالف مشاوره ، منتورینگ و حتی روان درمانی نیست بلکه در شرایط مناسب باید از این روشها نیز استفاده کرد.
از این منظر تنهایی انسان در این جهان هستی در هر دو روش کوچینگ و روان درمانی اگزیستانسیال کاملا مشهود است و همچنین مختار بودن وی برای انتخاب هم کاملا در هر دو دیدگاه با هم منطبق است .
در ادامه، به تشابهات عمیق بین این دو رویکرد خواهیم پرداخت که نشان میدهد چگونه آنها میتوانند به صورت مکمل یکدیگر عمل کنند.
تمرکز بر فرد و مسئولیتپذیری
تمرکز بر تجربیات زیسته
رشد و توسعه شخصی
کوچینگ و رواندرمانی اگزیستانسیال میتوانند به صورت مکمل یکدیگر عمل کنند. کوچینگ میتواند به افراد کمک کند تا اهداف مشخصی را تعیین کنند و برای رسیدن به آنها برنامهریزی کنند، در حالی که رواندرمانی اگزیستانسیال میتواند به افراد کمک کند تا معنا و هدف زندگی خود را بیابند و با چالشهای عمیقتر وجودی روبرو شوند.
نتیجتا می توان ادعا کرد که کوچینگ و رواندرمانی اگزیستانسیال، هر دو رویکردی هستند که به افراد کمک میکنند تا زندگی معناداری را تجربه کنند. هر دو رویکرد بر فرد، مسئولیتپذیری ، تمرکز بر تجربیات زیسته و رشد و توسعه شخصی تاکید دارند. با توجه به شباهتهای فراوان بین این دو رویکرد، میتوان گفت که آنها میتوانند به صورت مکمل یکدیگر عمل کنند و به افراد کمک کنند تا به پتانسیل کامل خود دست یابند.
اگرچه کوچینگ و روان درمانی اگزیستانسیال در برخی جنبهها مشترک هستند، اما تفاوتهای اساسی نیز بین آنها وجود دارد که باعث میشود هر یک برای شرایط و اهداف خاصی مناسب باشند.
با اینکه تنهایی و آزادی که دو مورد از اضطرابهای وجودی در دیدگاه اگزیستانسیال است و در کوچینگ نیز به شدت مورد توجه است اما مساله مرگ و پوچی بعنوان دو پیشران اصلی انسان در کوچینگ مغفول مانده و به آن اشاره ای نمی شود یا ابزاری محسوب نمی شود.همین تفاوت در عمل باعث تغییر در برخی عملکردها می گردد.
تفاوت در هدف
تفاوت در تمرکز
تفاوت در مدت زمان
سخن پایانی
این دو رویکرد نه تنها متناقض نیستند بلکه میتوانند به صورت مکمل یکدیگر استفاده شوند. در برخی موارد، فرد ممکن است به هر دو نوع کمک نیاز داشته باشد. کوچها می توانند با رویکرد اگزیستانسیال کوچینگ کنند و رواندرمانگران اگزیستانسیال می توانند از متدهای کوچینگ بهره ببرند.
(1)کتاب روان درمانی اگزیستانسیال ، اروین یالوم، ترجمه دکتر سپیده حبیب