اعظم توکلی
اعظم توکلی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

شنبه

شنبه که می شود گویی فرق دارد آن روز با روزهای دیگر.
انگار در تقویم روزی است پر از جنجال و حاشیه.
ساعتِ کوک شده صدایش که در می آید پوزخندی هم‌ می زند که امروز شنبه است و می خواهد چیزی را یاداوری کند که هفته هاست از گوش زد کردن آن‌خسته شده است.
از اتفاقات زندگی که راضی نیستیم، از خودمان که ناراحتیم پناه می بریم به این روز که سرپوش بگذاریم روی همه ی اهمال کاری ها و غفلت ها.
همه چیز را موکول می کنیم به شنبه که وقتی بیاید همه چیز را از نو شروع می کنم ، دستی به سر و روی حال و احوالم می کشم و نونَوار می کنم این آدم پر از تکرار و روزمرّگی را ، میسازم آن آدمی که سال هاست دلم می خواهد آن شوم .
شنبه که می شود هول می شویم که نکند تمام شود و کاری نکرده باشیم برای خودمان و لحظه های جدیدمان که اگر این لحظه ها از دست بروند پشیمانی جای آن می ماند .
ولی چه بخواهیم و چه‌ نخواهیم تمام می شود ، خیلی وقت است که این شنبه ها به آخر می رسند ، می آیند و می روند و باز هم ما همان آدم قبلی هستیم که پر است درونمان از رویا و ارزو و خواستن .
آدم اگر بخواهد کاری بکند که شنبه و روز دیگر نمی شناسد ، هر روز دنبال چیزهای جدید می رود برای تجربه، هر لحظه خود را محک می زند که اگر نیاز به تغییر دارد آستین بالا بزند و شروع کند .
سوار مرکب بهانه جویی نمی شود و تاخت نمی کند که الان چنین است و چنان و فردا هم که نمی شود و منتظر می مانم تا هفته ی بعد.
همه ی روزها ، تمام لحظه ها تولد است ، تولدی برای ما که دوباره نو شویم و زنده و زندگی کنیم .

همه ی روزها روزی است برای بهتر شدن اگر افسار تنبلی را به دست بگیریم و کنترلش کنیم و فرصتی برای حرکت به آن ندهیم وگرنه همه ی روزها هم که شنبه باشد باز هم فرقی نمی کند

ویرگولنویسندگی
زنده بودن یعنی یک قلم و دفتر داشتن و جسارتی برای نوشتن ، سلام من اعظم توکلی هستم ، کسیکه نوشتن را راهی می داند برای آرام کردن قلب و ذهن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید