داستان اینه که ذهن ما باید خالی بشه تا بتونه تمرکز کنه. من این روزا به خاطر کنکور شدیدا به تمرکز احتیاج دارم و خب فکر کنم همه میدونین موقع درس خوندن همه چیز خیلی جالب میشه. بنابراین لازم دارم یه جایی همه چیزو بنویسم که ذهنم خالی تر بشه و بتونم تمرکز کنم. یعنی میخوام بگم همه ی مطالبِ در ادامه صرفا نشخوارهای ذهنی نویسنده است و هیچ ارزش دیگه ای نداره.
یکی از چالش های بزرگ واسه من مسئلهی دینه. من درست یا غلط همیشه معتقد بودم و هستم که دین اسلام کامله. ولی خب خیلی چیزها این وسط هست که نمی فهمم و تا الان خودمو با جمله "هو قادر علی کل شی" قانع میکردم. ولی الان صرفا با این جمله مغزم قانع میشه و دارم به هر چیزی چنگ میزنم تا قانعش کنم. من به اینا میگم ریسمان های ذهنی.
اقا معلم دینی ما همیشه تاکید داشت که روز قیامت یه سری کاغذ که توش نوشته شما چیکار کردین نمیدن دستتون، و شما عین عمل رو میبینین. این جمله یکی از غیر قابل درک ترین جملات بود واسه من. حالا میخوام از یکی از اون ریسمان ها که گفتم بگم براتون.
چند هفته پیش شب که که دراز کشیده بودم بخوابم همینجوری از پنجره زل زده بودم به آسمون و ستاره هاش. طبق معمول داشتم به این فکر میکردم که این ستاره ها الان در چه وضعی هستن؟ شاید اصلا مرده باشن؟ شاید کلی ستاره جدید متولد شده باشه که چون فاصلهش با ما زیاده هنوز نورش به ما نرسیده و ما نمی بینیمش ولی هست؟!
بعد یهو این فکر به ذهنم رسید که اگه ما بتونیم بریم روی یه سیارهای که حول یکی از اون ستاره ها میچرخه و از اونجا به زمین نگاه کنیم (به خاطر همون بحث فاصله و اینکه چند صد سال نوری دورتر از زمین قرار داریم و در نتیجه نوری که میبینیم مال چند صد سال پیشه) میتونیم اجداد خودمونو ببینم که دارن تو زمین هاشون کشاورزی میکنن. اصلا میتونیم کل گذشتهی زمین رو ببینیم. حتی میتونیم دایناسورها رو هم ببینیم اگه به اندازه ی کافی دور بشیم (یعنی یه چیزی حدود 65 میلیون سال نوری).
بعد گفتم اصلا این مقولهی قیامت و دیدن اعمالمون شاید همینجوری باشه. شاید ما رو ببرن یه سیارهی دیگه و یه تلسکوپ قوی بدن بهمون که بتونیم باهاش ادمای روی زمین و در نتیجه خودمون رو ببینیم که داریم چیکار میکنیم(یا در واقع داشتیم چیکار میکردیم).
میدونین نور همیشه هست، از بین نمیره. و این یعنی هر چی ما فاصلمون رو از یک چیز بیشتر کنیم میتونیم گذشتهی دورتری از اون چیز(مثلا زمین) رو ببینیم (البته که همهی اینا اول مستلزم اینه که سرعت ما از سرعت نور بیشتر باشه وگرنه که نور سریعتر از ما رسیده).
شاید شنیده باشین تو فیزیک میگن "هر لحظه تا ابد ادامه داره". من فکر میکنم منظورشون دقیقا همینه. همین که این نوره همیشه هست و همیشه ما داریم این کارو انجام میدیم. یه میلیون سال دیگه شاید یکی از نوادگان خود من بره روی یه سیاره بشینه و منو ببینه که اینجا نشستم و دارم تایپ میکنم.
حالا میدونین بخش جالب ترش چیه؟؟ فضا مسطح نیست. فضا خودش یه کره ی خیلی بزرگه. و این یعنی اگه ما همینجا هم بشینیم میلیاردها میلیارد سال دیگه این نوری که الان از ما بازتاب شده و باعث شده بقیه همین الان بتونن مارو ببینن کل این فضا رو دور میزنه و برمیگرده همینجا.
یه نقطهی خیلی کوچیک از اون کرهی بالا منظومهی شمسی ما و کرهی زمینمونه. حالا نور یه روزی کل این فضا رو دور میزنه و دوباره میرسه همینجا و اگه اون روز زنده باشیم(که قطعا نیستیم) میتونیم خودمونو ببینیم.
من نه فیزیک دانم و نه چیزی از فیزیک میفهمم. اینا هم گفتم صرفا یه سری نشخوار ذهنی بود، یکی از اون ریسمان هایی که گرفتمش تا بفهمم قیامت میتونه وجود داشته باشه. ما میتونیم عین عملمون رو ببینیم. شاید همهی اینایی که گفتم چرت و پرت باشه و کاملا از نظر علمی رد بشه شاید نور یه جایی از بین بره شاید نورها در قطب های این کرهی فضا بهم برسن و دیگه جلوتر نرن و خیلی شاید های دیگه. ولی خب برای من ثبت کردنش ارزشمند بود. خوندنش برای شما رو نمیدونم!!