ٱذرخݰ⦕⦖ عـزےزے
ٱذرخݰ⦕⦖ عـزےزے
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

خاله زنکی

"ببیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس ها بخدا. پَه چی؟ تازه اینایه عصمت میگه. نشنیدی مگه؟ افتضاحی بار اومده دختر که نگو وو نپرس. میگن بیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس ها پَه چی! هرکی خربزه می خوره پایه لرزشم می شینه. فکر کرده. مو خودُم چَن بار بِش گفتُم زن بشین سرجات زندگیتِه کن. چی میخوای؟ مِی گوشاش بدهکاره‌ ای حرفا بود؟ بیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس بیس چوبشم خورد. سرشو مثه کبک کرده بود زیره برف فِک میکِر کسی نمی‌بینِش. باره اولی که مُچشِه گرفتُم حسابی جا خورد. فرداش اومد با یه جعبه شیرینیو یه قواره چادری. اومده بود خَرم کنه. که یعنی شتر دیدی ندیدی. اونم با چی! خاک بر سر خسیسش. نم پس نمی‌داد. زیر زیرکی کثافت کاریاشِ میکِر بعد میخواس بقیه براش ماس مالیش کنن. تازه چی؟ خودشم تو زنا سَر میدونِس. ها جونه عمه‌ش. همه بکنن یاری تا خانم بکنه خونه داری."

مُو صحبتایه نَنه لیلایه دوس داشتُم. ولی حیف که یه در میونشونه در گوشی می‌گفت. با همه تیزگوشیم هر کاری می‌کردم نمی تونسم مغزه حرفاشه گوش کنم. هر چی خودمو تو بغل ننه‌م جا میکردم، پَسوم میزدو میگف: پاشو برو اووَر بچه. عینه مارمولک می چسبه به آدم. چه سمجه. ای ی ی. خلاصه یه حبه قَن می چپوند تو دهنمو ردم میکِر تو حیاط برم با دوچرخه مُنو بازی کنم. اما مُنو همش جیغ میزدو نمیذاش دس به دو چرخش بزنم. با همه ای حرفا مو حرفایه ننه لیلایه بیشتر از دوچرخه بازی دوس داشتم.

* نوشته شده در یکشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۸۶ ساعت 17:30 توسط سیدرضا موسوی

این نوشته یا داستانک از وبلاگ آقای رضا موسوی" اهل آبادان" هست، حدود ده سال پیش اینو خوندم و خیلی به دلم نشست و یاد زمان بچگی و دزدکی شنیدن حرفای بزرگترا افتادم. حرفهایی که خیلی هاشو نمی فهمیدم چیه و توی تصوراتم دانسته‌هامو به هم مربوط می‌کردم تا ابهامات ذهنیم برطرف بشه. حرفهایی که خیلی وقتا لذتش از بازی و شیطنت بیشتر بود. چند روز پیش یاد این نوشته افتادم و امروز گشتم و پیداش کردم و با خودم گفته خوبه که اینجا بذارم. متن با لهجه آبادانی نوشته شده و با اجازه نویسنده اعرابشو گذاشتم که راحت تر خونده بشه.


من و دوچرخه محبوبم. حدودای سال 56.آبادان
من و دوچرخه محبوبم. حدودای سال 56.آبادان



  • برعکس حرف خاله زنکی چی میشه؟ خاله مردکی؟دایی مردکی؟ دایی زنکی؟عمو زنکی؟دایی مردکی؟عمو مردکی؟
  • مرز حرفهای خاله زنکی کجاس؟یعنی چه حرفهایی خاله زنکی حساب میشه؟ من که هنوز که هنوزه نفهمیدم یا بقول با کلاس ها درک نکردم. اما به تجربه یه چیزیو فهمیدم و اونم اینه که وقتی مردم کم میارن و می خوان یه بحثی رو تموم کنن و یا به نقع خودشون ختم بشه، میگن چرا حرفهای خاله زنکی میزنین.(اینم الان حرف خاله زنکی هست؟)
  • دلیل اینکه بعضیا نسبت به واژه "فهمیدن" حساسیت دارن و حتما باید از "متوجه شدن" استفاده کردرو نفهمیدم (متوجه نشدم). واقعا اینقدر بار معنایی بدی داره؟(اینم فکر کنم حرف خاله زنکی باشه).
  • تصمیم گرفتم نوشته های دوستانی که محبت میکنن و قابل میدونن و میان و کامنت میذارنو بخونم و کامنت بذارم، بقیه رو نهایت لایک می کنم.والا. بقول فیلم های وسترن چشم در مقابل چشم. مطمئنم این دیگه حرف خاله زنکی بود. درسته؟
  • عکس مربوط به زمان بچگیم هست. یه روز بارونی توی کوچه خونه مادربزرگم. با دوچرخه ای که خیلی دوستش داشتم و ترمز پایی داشت، یعنی وقتی می خواستی ترمز بگیره باید برعکس رکاب میزدی که چرخ عقبش قفل می کرد و خیلی حال میداد. چطور مادرم گذاشته با این سرو شکل بیام تو کوچه خدا میدونه. فکر کنم از شیطنت های داییم بوده. حالا خوبه که اون یکی عکسم که با دمپای سوار دوچرخه بودم رو نذاشتم. این عکسو مادرم ببینه احتمالا عاقم میکنه. ما که بهش نمیگیم، شما هم نگین.
  • این دفعه از یه سری هشتگ و کلمه کلیدی خفن بازار استفاده کردم. چطوره؟ یه سری خفن تر هم بلتم(بلدم). اما اگه اونارو بذارم کلا از ویرگول میندازنم بیرون.


ماه گرفتگی هفته آینده (دوشنبه) رو فراموش نکنین. این که دیگه خاله زنکی نیست.


عجیبدوربین مخفیجوک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید