سرمایه اجتماعی (social capital) واژهایست که این روزها بیشتر میشنویمش. واژهای که تولد اصلیش در دنیای اقتصاد بوده؛ همانجا که در سالهای نهچندان دور فهمیدند که سرمایه به جز اقتصادی اشکال مختلفی دارد و یکی از آنها همین سرمایه اجتماعیست. سن این واژه در دنیای سیاست همسن یک جوان دههی شصتیست.( اگر بشود دههی شصتیها را هنوز جوان فرض کرد). همسن همانها که در اوج سرمایهاجتماعی در این آب و خاک به دنیا آمدند.
شاید برایتان جالب باشد؛ آنروز که امام(ره) گفتند: «من به پشتیبانی این «ملت»، دولت تعیین میکنم…»، هنوز جیمز کلمن مفهوم سرمایه اجتماعی را وارد ادبیات عرصهی سیاسی نکرده بود.
سرمایه اجتماعی در جوامع به سانِ چسب است، پیچومهره، سیمان.
چیزی که اگر دریایی از منابع اقتصادی، مالی و انسانی موجود باشد؛ بدون آن نمیتوان ساختمان جوامع را ساخت، بالا برد و مستحکم کرد.
گاه سیاسیون این مادهی حیات جامعه را آتش میزنند و دود میکنند. گاهی بر اثر جهل، گاهی برای گرم شدنی کوتاه و گاهی به امید رفتن دودش در چشم رقیب و بعد نئشه میشوند از این دود بلند شده و سرمستی لحظه! غافل از آنکه آتش به خرمن انداختهاند و آن هم چه آتشی!
دلم میسوزد از باغی که میسوزد…
گروهی در دانشگاه هاروارد به بررسی و شناخت ابعاد سرمایه اجتماعی پرداختهاند و ۸ بعد برای این مهم یافتهاند؛ بیاید با هم در سه پرده، سه بعد از ابعاد سرمایه اجتماعی (مشارکت سیاسی - اعتماد - تنوع معاشرتها و دوستیها) و آنچه که در این حوزه رقم میخورد را زیر ذرهبین بگیریم؛ به امید آنکه افیونِ قدرت کمتر این سرمایه را دود کند…
پردهی اول( اعتماد) در مطلب بعدی