عموما پس از هر رخداد ناگواری، همه دنبال مقصرند. رسانهها بیشتر از همه.
مثلا تیمِ فوتبالی اگر ببازد، یا تقصیر فلان بازیکن است که آن پاس را نداد؛ یا مربی که به موقع تعویض نکرد؛ زمین چمن، نور ورزشگاه، تماشاگر و یا حتی توپ جمعکن بازی!
به ندرت دربارۀ روندها و فرآیندهای رخداد آن اتفاق بحث میشود.
درواقع راحتترین و دلچسبترین کار پیدا کردن یک مقصر واحد و برچسبزنیست. آخر میشود روی آن جنجال کرد، برای چند روز خوراک رسانهای داشت و یا حتی یک تسویه حساب قدیمی انجام داد.
متاسفانه این داستانِ تکرار شوندهی همهی رخدادهای نامطلوب در جامعه است…
در طرف مقابل، کسانی هم که در این بزنگاهها به درست یا غلط مقصر شناخته میشوند؛ همواره رفتار ثابتی از خود نشان میدهند. من نبودم! تقصیر فلانی بود. اصلا زمین کج بود!
حالا در این میانه اگر بتوانند هنر کافی به خرج دهند و مشکل را به دشمن خارجی هم ربط بدهند که دیگر میشوند گل نهایی .
البته مخاطب هم بسته به سلیقه، پیشفرضها و سویگیریهای ذهنی خود، با دیدن این سردرگمیها، تحلیل خودش را میکند و آنچه دوست دارد بشنود را به عنوان حقیقت قطعی باور میکند (جمله معروف کار خودشونه) و در نهایت اصل موضوع تا باخت یا اشکال بعدی به فراموشی سپرده میشود.
البته دستهای از افراد که من «زرنگهای حادثه» صدایشان میکنم؛ شروع میکنند به بافتن قصههای خیالی! که ما رستم دستانیم و اگر "ما" بودیم چهها که نمیکردیم و همهی ماجرا ایناست که مسئولین فعلی بیکفایتند. زرنگهای حادثه، همواره تلاششان این است که در نقش یک مهاجم زهردار از هر فرصتی برای گل زدن به حریف و عقدهگشایی استفاده کنند. غافل از اینکه زمین متاسفانه یا خوشبختانه گرد است و این شتری است که بالاخره در خانه آنها هم خواهد خوابید.
حال هرچه این آش شورتر یا آب گلآلودتر، فرصت ماهیگیری بیشتر! در این شرایط، آنچه مغفول میماند ریشههای وقوع حوادث نامطلوب و چگونگی جلوگیری از تکرار هموارهی آنهاست. بحث دربارۀ فرآیندها، ریشههای اصلی اتفاق و درست کردن چرخههای معیوب، در هیاهوی جماعت برچسب به دست و مهاجم های فرصت طلب گم میشود.
و باز ما میمانیم و فرآیندهای غلط و چرخههای تکرار شونده...
هر کسی که عملکرد یک سیستم را بشناسد؛ به خوبی میداند که نتایج، عملکردِ فرآیندهاست. خطای شخصی را نفی نمیکنم اما تجربهی شخصیام این است که عمدهی بحرانهای تکرارشونده، ماحصل فرآیندهای ناقص، ناسالم و کج و معوج است. این فرآیندهای پراشتباه، در زمان رخدادهای نامطلوب، همواره خود را پشت حب و بغضها پنهان میکنند و به جای اینکه فرایندها با فشار و قضاوت افکار عمومی اصلاح شوند؛ در پس این حب و بغضها فرد یا افراد را قربانی میکنند.
فارغ از فرآیندها و سیستمی که منجر به بروز یک رخداد نامطلوب شده؛ هرگاه من رخداد نامطلوبی را مشاهده میکنم که در آن سیلی از اظهارنظرهای مختلف فردی را مقصر آن رخداد قلمداد میکنند؛ یک سوال اساسی در ذهنم شکل میگیرد؛ آیا کسیکه مقصر جلوه داده میشود؛ در قبال مسؤلیتی که بر عهدهی او بوده، اختیارات متناسبی هم داشته است یا خیر؟ آیا اگر فرد دیگری جایگزین او بود، فرآیندها نتیجهی دیگری حاصل میکردند یا خیر؟
در بسیاری از مواقع، پاسخ، خیر است. چرا؟ چون اساسا آنچه در امور اجرایی کشور ما ایراد دارد، فرآیندهاست. یک فرآیند مهم هم در این میان، عدم تناسب اختیارات و مسوولیتهاست. این فرآیند اشتباه و این عدم تناسب، ریشهی بسیاری از اشکالات است. ریشهای که تا حل نشود، چرخهی «کی بود، کی بود؟ من نبودم» حل نخواهد شد.
مسئولی که اختیارات لازم برای انجام وظایفش را ندارد، پیشاپیش قربانی فرآیندهای پراشکال و پراشتباه است…