Armin Azarpoor
Armin Azarpoor
خواندن ۳ دقیقه·۳ ماه پیش

قصه‌های یلدا؛ از انارِ سرخ تا خنده‌های گرم

یلدا برای ما ایرانیا قصه‌ای قدیمیه؛ قصه‌ای که هر سال با رنگ سرخ انار و طعم شیرین هندونه و آجیل‌های خوش‌مزه روایت می‌شه. شبی که انگار تمام طولانی بودنش، برای اینه که بیشتر کنار هم باشیم. یه شب که انگار خدا خواسته زمان رو کِش بده تا ما بتونیم بیشتر کنار هم بمونیم. انگار یلدا می‌خواد یادمون بندازه که هر چقدر روزها کوتاه و زندگی شلوغ‌تر بشه، باز هم می‌شه جایی برای "دورهمی و دور‌هم بودن" باز کرد.


یلدا فقط یک شب طولانی نیست؛ یک بهونه‌ است. بهونه‌ای برای اینکه از روزمرگی‌های زندگی شهری، از دغدغه‌های بی‌وقفه، و از این همه استرس و عجله‌ای که به جونمون افتاده، برای چند ساعتی جدا بشیم. یلدا همیشه قصه‌هایی داره که از دلِ خونه‌های گرم و دورهمی‌های صمیمی شروع می‌شه و تا دلِ زمستون ادامه پیدا می‌کنه.


یلدا، شبِ سرخ هندونه‌ست؛ همون هندونه‌هایی که بابا با کلی وسواس و آزمایش‌های متعدد و تست صدا‌های جورواجور؛ از بین کلی هندونه انتخاب می‌کنه و به خونه میاره. بعد، همه دورش جمع می‌شن و نگاهش می‌کنن تا ببینن "قند در اومده یا نه!" و وقتی یه قاچ شیرینش می‌رسه به ما، اون لبخند رو می‌شه یه عمر تو قلبمون ذخیره کرد.

یلدا شبِ اناره؛ انارِ دونه‌دونه‌ای که با صبر و حوصله دون می‌شه و رنگ سرخ خونش، جون تازه‌ای به سفره می‌ده. این قرمزها فقط رنگ نیستن، یه حسِ زندگیه. برای همینه که من عاشق رنگ قرمز‌م، چون بهم حس زندگی و زنده بودن رو القا می‌کنه.


اما از همه اینا مهم‌تر، یلدا شبِ حرف زدن و گوش دادنه. شبِ تکیه زدن به پشتی‌های قدیمی و گم شدن توی صدای خنده‌هاس.
شبِ اینکه مادربزرگ از زمستون‌های قدیم بگه که این موقع از سال تا کمر برف میومده، از کرسی‌هایی که با زغال گرم می‌شده و از روزگاری که هوا سردتر، ولی دل‌ها گرم‌تر بود. شبی که پدربزرگ جوری دستش را روی دیوان حافظ قدیمی‌اش می‌کشه، که انگار میخواد قصه‌ای از گذشته و از دل تاریخ بیرون بکشه. شبی که موسیقی‌اش، صدای خنده‌های بچه‌هاس؛ همون بچه‌های شیطونی که وسط آجیل‌ها دنبال بادوم و پسته می‌گردن.

خلاصه که یلدا، سراسر از همین لحظه‌هاست. همین لحظه‌هایی که نمی‌شه خریدشون، اما می‌تونیم با یه چای قند‌پهلو و داغ، بغلِ عزیزان و طعم شیرین خرمالو ذخیره‌شون کنیم تا به وقت دلتنگی مرورشون کنیم.

یلدا واقعا قصه‌ی یک شب نیست؛ قصه‌ی زندگی‌ست. همون لحظه‌هایی که می‌شینی به تماشای خانواده‌ات و می‌بینی چقدر کنارشون بودن و بودنشون قشنگه. یلدا شبِ خنده‌ها و شوخی‌هاییه که شاید فردا فراموش بشن، اما حس خوب‌شون تا مدت‌ها توی دل آدم می‌مونه.

یلدا، شبِ تقسیم کردن شادی‌هاست. شبِ فال حافظ و نیت‌هایی که از دلِ پاک بیرون می‌آد. انگار همه‌ چیز در این شب، از حرف‌ها گرفته تا طعم‌ها، حال و هوای دیگه‌ای داره.

و در آخر :
یلدا یعنی شاد بودن، یعنی خاطره ساختن. شبی که تاریکی‌اش هم پر از نورِ آدم‌هایی است که کنارشان بودن، بلندترین شب سال را کوتاه می‌کند.❤️
به امید شب‌هایی که دل‌هایمان همیشه روشن‌تر از تاریکی‌ها باشد... 🌙✨


و این شد قصه #یلدای_دوست_داشتنی، از انار‌های سرخ تا خنده‌های گرم


یلدادوست داشتنیفال حافظشب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید