چند روز پیش بود که میان هیاهو و بگیر و ببند های بیمارستان بقیه اله در نوبت دکتر نشسته بودم که سرباز جوانی با حالتی نگران وارد شد. نوبت اکو مری داشت. از پرستار پرسیدم. میگفت اکو مری یک مقدار سخت تره. این سربازه مشکوک به سوراخ قلب هست برای همین دکتر براش اکو تجویز کرده.
از دکتر اجازه خواستم وارد اتاق اکو بشم. هنوز نگرانی در چشم های سرباز موج می زد.
مدام از بهیار می پرسید اکو درد داره؟ اکو چطوریه؟
به شرم درونیم غلبه کردم و با سرباز صبحت کردم. گفت 19 سال دارم. دچار دردهای قفسه سینه بوده ام و پس از مراجعه به دکتر قلب ، احتمال وجود سوراخ در قلب داده شده است. برای تشخیص موضوع، اکوی قلب از راه مری برای من تجویز شد.
از پروسه اکو می ترسید. گفتم از آموزشی سربازی که سخت تر نیست. تو اون ها رو گذروندی. اکو که آسونتره.
کمی آرام تر شد. دستیار پزشک، کمی ژل و اسپری لیدوکائین به گلوی سرباز خوراند و منتظر بی حسی شد.
پس از رد کردن لوله دستگاه از گلوی بیمار به داخل مری، پزشک متخصص، اکوی قلب را انجام داد و فرضیه وجود سوراخ در قلب وی را رد کرد.
تمام داستان آن روز من در این لحظه خلاصه شد. پدر و مادر سرباز با خوشحالی به داخل اتاق دویدند و او را در آغوش گرفتند.
اگر کسی فقط همین صحنه را می دید، تصور میکرد سرباز از یک عمل قلب باز با موفقیت رها شده است. اما تمام این نگرانی ها برای یک اکو قلب ساده بود.
حالا امروز می گویند آمریکا ناو هواپیما بر به خلیج فارس فرستاده است. دارم به سربازانی فکر میکنم که قرار است از میهن دفاع کنم. دارم فکر میکنم شاید باید شرایط دیگری غیر از سن و عدم کفالت و ... برای سربازی قرار داد. دارم به سربازانی فکر میکنم که از یک سوراخ قلب احتمالی که با دارو نیز درمان می شود می ترسند و قرار است جلوی ناوهای آمریکایی را بگیرند.
کاش سربازی اجباری نباشد. خیلی از ما هنوز آماده دفاع کردن نیستیم. نه از خود، نه از کشور و نه از هویت و هر چیز دیگر. کاش به جای سربازی، شجاعت و خود شناسی را اجباری می کردند. شاید آنگونه، می توانستیم حتی از 16 سالگی پسرانمان را برای جنگ های احتمالی آماده کنیم.
اما هنوز خیلی راه داریم. خیلی راه داریم تا آوینی شدن. از حججی ها کم داریم. باید روی کیفیت ها، بیشتر کار کنیم.