اگه شما هم جزو اون دسته از افراد هستین که بعد از اجرا شدن طرح صیانت، یه پلن B برای برنامه مهاجرتی خودتون گذاشتین و الآن دارین فکر میکنید که خب اگر پذیرش ندادن یا ویزا ندادن، پامیشم میرم رشت، یکی از روستاهای گیلان، یه زمین میخرم و سر فصل، محصولاتمو میفروشم، بیاید اینجا تا یه سری تجربه واقعی از بالا و پایینهای کار کشاورزی براتون بگم.
من خودم کی هستم؟ یه بنده خدا که سال 1387 کنکور داد و به عشق دانشگاه سراسری، هر چی رشته مهندسی توی دانشگاه سراسری های تهران به ترازش میخورد رو زد و در نهایت مهندسی کشاورزی دانشگاه تهران و مهندسی IT دانشگاه آزاد تهران جنوب قبول شد. اما دیدن عکس های دانشکده کشاورزی و اسم دانشگاه تهران وسوسهاش کرد که بره مهندسی کشاورزی گرایش ماشین آلات کشاورزی بخونه. الحق هم که بهم خوش گذشت و کلی تجربه کاربردی جالب داشتم. بر عکس رشتههای دیگه که میگن تو دانشگاه هیچی یاد نمیگیرید، اما من به نظرم خیلی چیزها از دانشگاه یاد گرفتم در این حد که ترغیب شدم ارشدم رو هم ادامه بدم.
بعد از ارشد توی یک شرکت واردات ماشین آلات کشاورزی مشغول بهکار شدم و خب، تا اینجای قضیه همه چی داشت خوب پیش میرفت. قضیه از اونجا شروع شد که باید با کشاورزها و تراکتورفروشهای واقعی وارد مذاکره میشدیم. سمت من چی بود؟ مسئول تبلیغات. چیکار باید میکردم؟ هر راه تبلیغاتی که کشاورز رو تحت تأثیر قرار بده را انتخاب میکردم. دقیقاً مشکل من از اینجا شروع شد که به هیچ صراطی مستقیم نبودن. به هزار روش علمی و غیر علمی از نمایشگاه تا پوستر تا سئو و بازدید عملی و اینستاگرام، و حتی تبلیغات تلویزیونی، که بهشون میگفتم مثلاً سمپاش میکرونر خیلی اثربخشتره، نهایت 5 نفر از 100 نفرشون قانع میشدن.
اینکار به قدری خستهم کرده بود و درآمدش کم بود که به ناچار رفتم سراغ طراحی سایت و سئو. سرعت پیشرفتم چندین برابر شده بود. اونم تو حوزهای که کار میکردم، یعنی زیبایی و پزشکی، روشهای تبلیغاتی و مخصوصاً سئو که بلد بودم و به کار میگرفتم، سریع نتیجه میداد و اون خستگی کار تو حوزه کشاورزی از تنم بیرون اومده بود. به تدریج استارتاپهایی نظیر کشمون و امداد کشاورز رو دیدم که دارم با کشاورزها کار میکنن، به اونا نهاده اورجینال میدن و فروش محصول رو براشون راحت کردن، اما بیشتر که توی کارشون وارد شدم دیدم نه، هنوز هم با یک قشر چغر بد بدن طرفن.
حالا میدونید چرا اینجوریه؟ و اینکه اگه شما هم کشاورز بشید، همینقدر چغر و بد بدن میشید؟
واقعیتش اینه، حاشیه سود کشاورزی، حتی برای کشاورزای پر سابقه، فوقالعاده کمه و در صورت بروز یک خطا، ضررش بسیار زیاده. فرض کنید شما 1 سال کار کردین تا یه محصولی رو به نتیجه برسونید. از قضا، زمین همسایهتون، میاد یه گیاهی رو کشت میکنه که بستر رو برای پرورش آفات مزاحم محصول شما زیاد میکنه و تا اینجا یک ضرر میتونه به شما برسه. ضرر دوم، وقتیه که میخواید سم بخرید برای این آفت، و سم فروش محترم، محصول تقلبی به شما میده. این میشه ضرر دوم.
ضرر سوم وقتیه که میخواهید محصولتون رو بفروشید. باید در سریعترین زمان ممکن، محصول رو به مصرف کننده یا فرآوری کننده بفروشید، وگرنه در کمترین زمان ممکن محصولتون غیر قابل استفاده میشه.
خب حالا به فرض اینکه در مورد اول، زمینتون رو جای خوبی انتخاب کرده باشید و در مورد دوم، رفتین از جاهای معتبر کود و سم گرفتین که خیالتون از اورجینال بودنش راحت باشه و در مورد سوم هم، گفتین حتی اگه اینستاگرام هم فیلتر بشه، گوگل هم تحریممون کنه، خداروشکر هنوز سایت هایی مثل باسلام و ... هستن و محصولاتمو میفروشم. هیچ میدونید که کشاورزی شغلیه که تازه از سال پنجم به بعد، کم کم درآمد سالیانه شما تأمین میشه؟ یعنی تا قبل از اون، شما فقط در بهترین حالت درآمد فصلی دارید که خب باید تا چندین سال، حرفه قبلیتون هم ادامه بدین که یهو درآمدتون قطع نشه.
تازه اینا فقط قسمت مالی قضیه بود، زحمت و مشکل تأمین منابع و ... به کنار.
داستان اینه که ما نمیتونیم یهو از وسط راه مسیرو کج کنیم بدون هیچ ضرری و خسارتی. اگر پلن B دارید، بدونید اونم کم دردسر نیست. برای اونم به اندازه همون مهاجرت، باید هزینه بدین. کشاورز باتجربه که چندین ساله داره کشت و کار میکنه دچار خسارت میشه، من و شمای بی تجربه که تا امروز، سانسوریا و کاکتوس تو خونمون رو به زور سبز نگه داشتیم، چهطور میخوایم از این راه کسب درآمد کنیم؟ اما باز هم کار نشد نداره. ولی اگر قصدتون جدیه، از امروز کسب تجربه و یادگیری رو شروع کنید.
نذارید دستتون از همه جا بسته بشه بعد به دنبال منبع درآمد بگردین. فایل های آموزشی رو ببیند. بخونید، تجارب رو بشنوید. یه مهارت دیگه یاد بگیرید، برای روز مبادا. مبادا...