مقدمهی طولانی و ضروری:
همدورهایهای من که دو دههی ابتدایی عمرشان را در جهان بدون اینترنت و بدون تلفن همراه زندگی کردهاند، خاطرات فراوانی از رایانه بدون اینترنت، اینترنت بدون وبلاگ، وبلاگستان بدون شبکههای اجتماعی و شبکههای اجتماعی بدون موبایل دارند. هر چند که حالا همهی ما بر ضرورت استفاده از این فنآوریهای رسانهای نوین تأکید داریم، اما چند و چون به خدمت گرفتن هر کدام از این ابزارها و شرایط پیوستن به هر یک از این جریانهای رسانهای، موضوع جنجال برانگیز و پر حاشیهای است که هر فردی ناگزیر از زاویه نگاه خود به آن میپردازد. من نیز از این جریان مستثنی نیستم.
بارها با دوستان جوانترم در مورد حضور در فضای مجازی، وبلاگنویسی و عضویت در شبکههای اجتماعی گفتگو کردهام و ساعتهای زیادی را به رصد فعالیت دیگران در این محیطها گذراندهام. بیش از یک دهه پیوسته وبلاگ نوشتهام و چند سالی است که حرفهام تولید محتوای چند رسانهای و مدیریت انتشار آن در فضای مجازی است. مدتها معلم ادبیات و نویسندگی بودهام و در مسألهی رشد و تعلیم و تربیت مطالعه کردهام. حالا به خودم اجازه میدهم که دربارهی «وبلاگ نوشتن» و «وبلاگ نویسی» اظهار نظر کنم. سعی میکنم نظر خودم را دقیق و شفاف بیان کنم؛ هر چند ممکن است در برخی موارد از ارایهی دلایل روشن و به ظاهر منطقی عاجز باشم. شاید درستتر این بود که نوشتن این یادداشت را تا زمانی که بتوانم آنچه شخصاً یافتهام به گزارههای اثبات پذیر علمی تبدیل کنم به تأخیر میانداختم. اما اصرار محمدحسن عزیز و احساس نیازی که در اطرافیانم میدیدم مرا وادار به این جسارت کرد. خدا از سر تقصیرات همهی ما بگذرد.
آنچه مقصود من از تبیین پدیدهی وبلاگ نویسی در این مقال بوده، رسیدن به آن معرفتِ عمیقِ حکیمانه نسبت به ماهیت وبلاگ است؛ چنان که شهید آوینی میگوید:
... در هنگام استفاده از این رسانهها – و سایر ابزار تکنولوژیک – باز هم خواهناخواه با این حقیقت روبرو میشویم که اگر یک معرفت عمیق حکیمانه نسبت به ماهیت این ابزار، چراغ راهِ کاربرد آنها نباشد، بلاتردید از عهدهی استخدام این وسایل برای صورتها و معانی و پیامهای منشأ گرفته از تفکر مستقل خویش بر نخواهیم آمد... (سیدمرتضی آوینی، آینه جادو، ج ۱، نشر ساقی، ۱۳۷۹، ص ۱۱۵)
ما قرار است وبلاگ را برای معانی و پیامهای منشأ گرفته از تفکر مستقل خویش به استخدام در بیاوریم و مرجع ضمیر «خویش» در کلام شهید آوینی، نه نفس امارهی انسانی، که وجدان بیدار امت اسلامی است. این را همین اول گفتم که تکلیف مخاطب با نویسنده روشن باشد.
*
وبلاگنویسی: موافقم
دربارهی ارزش نوشتن و قداست قلم و جایگاه رفیع نویسندگان در فرهنگ و تمدن اسلامی نیاز به توضیح اضافه نیست و یادآوری همین نکته که معجزهی آخرین پیامبر خدا از جنس کلمه و جمله است کفایت میکند.
از سوی دیگر درج کلمات و علایم در سامانههای دیجیتال و ذخیره یا انتقال آنها از سادهترین و ابتداییترین قابلیتهای رایانه و شبکههای رایانهای است. پس طبیعی است که انتظار داشته باشیم از اولین امکانات اینترنت امکان نوشتن و انتقال و انتشار نوشتهها باشد. وبسایتهای اولیه و به دنبال آن وبلاگها به منظور پاسخ دادن به همین انتظار بدیهی ایجاد شدند. اما کم کم سیر توسعهی فضای مجازی به همان سویی رفت که انسان مدرن و تمدن غرب پیش از این در فضای حقیقی پیموده بود:
... نوع دلالت کلمه بر مدلول خویش مجرّد است و به همین علت میتواند عام و کلی و مختلفالجهت و نامحدود باشد، حال آن که دلالت تصویر بر مفهوم آن مستقیم و غیرمجرّد، خاص، جزیی و محدود است و نیاز به تخیل و تفکر ندارد و این یکی از مهمترین علل روی آوردن انسان جدید به هنرهای تصویری و تجسمی است. بشر امروز از تعقل فلسفی و تفکر میگریزد و روی به بازیها و سرگرمیهایی میآورد که ذاتاً مبرّای از تفکر باشند: فوتبال، جت پات، آتاری، سینما و تلویزیون و علیالخصوص کارتون... (همان، ص ۱۳۲ و ۱۳۳)
تکامل فنی خدمات اینترنتی همه در جهت بصری شدن، سطحی شدن و تفننی شدن پیش رفته است و از این رو پیوستگی بیشتری با فضای حقیقی زندگی انسان در تمدن غرب یافته است:
... در ذات تمدن جدید تلاشی وسیع و تاریخی در جهت یافتن یک زبان تصویری در تقابل با زبان کلمات وجود دارد... (همان، ص ۱۳۰)
البته برای غلبه دادن تصاویر بر کلمات و استفادهی افراطی از فرمهای گرافیکی و نمادها و نشانههای بصری در رایانه و ابزارهای دیجیتال، توجیهات و فواید فراوانی ذکر میشود که تا حدی مورد قبول و تا حدی هم ناگزیر است. اما نباید فراموش کنیم که:
... حکم عقل ظاهرگرا آن است که تصویر وسیلهی مناسبتری برای انتقال مفهوم است، حال آنکه اهل تحقیق میدانند که کلام تنها راه «انتقال و تبادل معانی» است... (همان، ص ۱۳۱)
«وبلاگ» در تعریف سنتی آن «بستر اینترنتی سهلالوصول و رایگانی برای نگارش و انتشار متن» است.
جان انسان برای رسیدن به کمال الهی خود باید از مسیر تعقل و تفکر عبور کند و انسانِ موحد «غفلت گریز» و «هوشیار» است. او از هر «دام رسانهای» که برای متوقف کردنش در مسیر اندیشیدن و تعالی تنیده شده باشد میگریزد و از «مسکرات رسانهای» که بیخودی و بیهوشی میآورد پرهیز میکند.
البته مؤمن «کَیّس» است و از کوچکترین فرصتها برای کسب آگاهی و پرورش عقلانیت و گسترش معرفت خود بهره میبرد.
اگر از نوشتن و خواندن و گفتگو دربارهی نوشتنیها و خواندنیها در فضای حقیقی، رشد اندیشه و تعالی روح حاصل میشود، پس میتوان احتمال داد که انجام این عمل با واسطهگریِ فضای مجازی هم مطلوب باشد و اگر پرورش جان انسان جز از راه انتقال و تبادل معانی میسر نباشد، پس میتوان پذیرفت که «وبلاگ» رسانهای انسانساز و یا حداقل بستری برای انسانسازی است.
چرا راه دور برویم؟ «وبلاگ نویسی» نگاشت معقولی از «مقالهنویسی»، «خاطره نویسی»، «نقد نویسی» و «خبرنگاری» در فضای مجازی است و هیچ یک از این قالبهای نگارشی از درون، تعارضی برای استخدام در راه اهداف الهی ندارند.
من با «وبلاگ نوشتن» موافقم، هر گاه که منظورمان از «وبلاگنویسی» انجام فعالیتی جدی در راستای توسعهی «آگاهی»، «تعقل» و «ارتباط سازنده» باشد. «وبلاگ» در مقایسه با هر قالب رایگان دیگری برای انتشار محتوا در اینترنت «استقلال» و «آرامش» بیشتری دارد و این دو ویژگی لازمهی انتقال و تبادل سالم معانی است. از همین رو به نظر من «وبلاگ» پیراستهترین و بیحاشیهترین ابزار دنیای مجازی برای دستیابی به اهداف ذکر شده است. یک مقایسهی ساده بین «وبلاگ» و «صفحهی شخصی» یک فرد در شبکههای اجتماعی این دو ویژگی را کاملاً آشکار میکند.
*
ویژگی «استقلال» وبلاگ در دو بعد «زیرساخت فنی» و «قالب و ظاهر» خود را نشان می دهد. برای وبلاگ داشتن ضرورتی به وابستگی به یکی دو شرکت بزرگ بین المللی (استعماری) نیست. علاوه بر انبوه خدمات دهندگان مطمئن و کارآزمودهی وطنی، امکان استقلال بیشتر و راه اندازی وبلاگ بر روی دامنه و میزبان شخصی هم وجود دارد. اگر همان طور که ابتدا شرط کردیم منظور از وبلاگنویسی انجام فعالیتی جدی باشد، طبیعتاً آثار وبلاگی تولید شده بعد از گذر زمان تبدیل به گنجینهی شخصی ارزشمندی خواهد شد که با توجه به اندازه اثر نویسندهی وبلاگ، برای خود شخص و سایر افراد مفید خواهد بود. اینجاست که ویژگی «استقلال» اهمیت خودش را نشان میدهد. مخاطب برای دسترسی به نوشتههای یک وبلاگ نیازی به عضویت در هیچ سایت و وابستگی به هیچ خدمات دهندهای ندارد. موتورهای جستجو برای نمایش دادن محتوای وبلاگ در نتایج خود نیازی به کسب اجازه از هیچ شخصی (جز صاحب وبلاگ) ندارند و سیاستهای کلان هیچ شرکت خدمات دهندهای در حوزهی وبلاگ (غیر از سیاستهای کلان دولتی برای کنترل اینترنت) نمیتواند مانع از بازیابی اطلاعات وبلاگ شود. همچنین معمولاً در سامانههای وبلاگی حرفهای امکان گرفتن پشتیبان از محتوای وبلاگ وجود دارد.
در بعد «ظاهر» هم به سختی میتوان دو وبلاگ خوب و پر مخاطب با شکل و شمایل یکسان پیدا کرد. آزادی عمل فراوان در طراحی قالب وبلاگ، فرصتی مناسب برای ساختن هویتی مستقل و متمایز از دیگران ایجاد میکند. قابلیت «نامگذاری برای وبلاگ» و قابلیت «نوشتن با نام مستعار» هم مزیتهای مناسبی برای پرورش این هویت است. در حالی که میدانیم هیچیک از این اقدامات در شبکههای اجتماعی ممکن یا مطلوب نیست.
به منظور استخدام یک رسانهی اینترنتی برای انتشار «پیامهای منشأ گرفته از تفکر مستقل خویش» این «استقلال ظاهری» بسیار راهگشا است.
*
«آرامش» گمشدهی شبکههای اجتماعی و در سطحی وسیعتر خلأ بزرگ اینترنت است. قابلیت «هفت در بیست و چهار» که اشاره به «روز بودن» و «شب نداشتن» اینترنت دارد و همگان آن را یک مزیت بزرگ به حساب میآورند، در ذات خود چندان با فطرت انسان سازگاری ندارد. خدای خالق جهان «شب» را مایهی آرامش انسان قرارداده:
الله الّذی جعل لکم اللّیل لتسکنوا فیه و النّهار مبصراً (سوره غافر، آیه ۶۱)
در آیاتی شبیه این در قرآن کریم بارها این مسألهی به ظاهر طبیعی مورد تأکید قرار میگیرد که «شب» زمان آرامش و پوشیدگی و «روز» زمان جلوهگری و فعالیت است (سوره قصص، آیه ۸۲؛ سوره نمل، آیه ۸۲؛ سوره انعام، آیه ۹۶؛ سوره نبأ، آیه ۱۱؛ سوره فرقان، آیه ۴۷ و ...) اما انسان غربی خوشحال از پیروزی بر تاریکی ظاهری با افروختن چراغهای الکتریکی و سرمست از غلبه بر شب با طراحی جهان مجازی همیشه بیدار، میپندارد که با حداکثر کردن ساعتهای تمتع از زندگی دنیا توانسته است عمر محدود خود را طولانیتر کند. غافل از آنکه برداشتن هر قدمی بر خلاف جهت فطرت الهی انسان نتیجهای جز هدر دادن عمر و دور شدن از مقصد حقیقی حیات ندارد. مثل سوارکاری که میپندارد با یکسره تاختن در کوه و دشت زودتر به مقصد میرسد. غافل از آنکه مَرکب او نیاز به استراحت و خودِ او نیاز به تأمل در مسیر و جهت حرکت دارد.
«شب» زمان آرامش جسم و آرامش جان است و اینترنت و شبکههای اجتماعی هر دوی اینها را از انسان میرباید. حضور فراگیر ابزارهای متصل به شبکه در شهر و در دست ما، مکانی برای در دسترس نبودن باقی نگذاشته و لحظه به لحظه به روز شدن صفحات اینترنتی مجالی برای تمرکز، تفکر و تدبر نمیدهد.
به راستی اگر جهان «شب» نداشته باشد چه زمانی باید به مشارطه و محاسبه نفس پرداخت؟ همین است که آنها که زندگی حقیقی خود را یکپارچه با جهان مجازی پیوند زدهاند و جهان مجازی را به مدد ابزار تکنولوژیک به همهی جغرافیای حضور جسمشان میکشانند (اینترنت همراه) خلقشان متغیر و قولشان ضعیف و عملشان سست است. انسان جهان مجازی آنچنان نا آرام است که نه تنها فرصتی برای انس گرفتن با دیگران ندارد، بلکه هرگز پیششرطهای لازم برای مونس دیگران بودن را هم نمیآموزد. از همین روست که امروز جوانانی که اهل زندگی مجازی هستند کمتر دوست صمیمی دارند. (برادر تو آن است که گاهِ سختی تنهایت نگذارد و جور تو را بر دوش کشد و هر گاه از او چیزی بخواهی [یا بپرسی] فریبت ندهد. امیرالمؤمنین علیهالسلام، منتخب میزان الحکمه، حدیت ۸۴)
*
من با «وبلاگنوشتن» موافقم و «وبلاگنویسی» را انتخابی هوشمندانه از میان سفرهی گسترده و رنگارنگ اینترنت میدانم. چون در مسیر ترقی (!) ابزارهای اینترنتی به سوی تصویری شدن، هنوز ابزاری است مبتنی بر متن و حافظ اصول ارتباط گفتاری و نوشتاری. و هنوز ابزاری است که اجازه میدهد در جهان مجازی «استقلال» و «آرامش» داشته باشیم.
«تمرین نگارش» در حقیقت «تمرین تفکر» است و «تفکر» نیازمند «تمرکز» و وبلاگنویسِ خوب انسانی است که آموخته چطور در این دنیای نا آرام، برای خودش خانهی خلوتی بیابد و با عبور از مسیر تمرکز و تفکر بنویسد. «وبلاگنویسی» بهانهی بسیار خوبی برای برقراری پیوند با جدی خواندن و جدی نوشتن است و آنها که این را در مییابند، در مییابند.
من با «وبلاگنویسی» به عنوان یک راه انتشار افکار و تبادل آراء موافقم.
*
وبلاگنویسی: مخالفم
شاید دیگر نیاز به تفصیل نباشد که من با «وبلاگنویسی» مخالفم؛ اگر ذرهای به «استقلال» هویت و تفکر من ضربه بزند یا اندکی از «آرامش» جسم و جان مرا سلب کند.
حالا بگذارید دریچههای دیگری بگشاییم.
*
از عوامل سوق یافتن نوجوانان و جوانان به جهان مجازی، امکان دستیابی به چیزهایی است که در دنیای حقیقی فاقد آن هستند. -حتی بزرگسالان در اینترنت به دنبال رسیدن به چیزهایی هستند که به هر علتی در زندگی واقعی دستشان از آن کوتاه است.- لذت مستقل شدن از خانوادهی مرجع و هوس خودنمایی در جامعهای بزرگتر هم از جمله مشوقهای حضور و سکونت در فضای مجازی برای تازه بالغین است. بعلاوهی حس کنجکاوی و فضولی که در آدمیزاد وجود دارد و بیفایده هم نیست.
اما چرا بچههای ما معمولاً به تماشای صفحات اینترنتی و وبگردی آزاد بسنده نمیکنند و تمایل به ایجاد حساب کاربری در پایگاهها و گروههای اینترنتی دارند؟ چرا داشتن صفحهای شخصی در شبکهی اجتماعی یا ایجاد وبلاگ اینقدر برای بچهها جذاب است؟ علت را باید در لذتی جست شبیه حس رضایتمندی از مالکیت بر اشیاء حقیقی. نفس انسان کمالطلب است و در فقدان تربیت الهی و به پیروی از هواهای نفسانی «مالکیت» و «قدرت» را «کمال» میپندارد. برای انسانی که اسیر اعتبارات دنیای پیرامون است، مالکیت رایگانی که در دنیای مجازی حاصل میشود و قدرتی که با داشتن رمز عبور و گذرواژهی یک صفحهی شخصی به دست میآید، شیرین و فریبنده است. قدم بعدی خودنمایی و برقراری ارتباطِ برتری جویانه با دیگران است. از این رو «خودبزرگنمایی» و «مبهمنمایی» در فضای وبلاگها و صفحات شخصی امری عادی است.
رکود ناگهانی فضای وبلاگستان و کوچ دستهجمعی بدنهی وبلاگنویسی به شبکههای اجتماعی قرینهای برای صحت این ادعاست.
*
تا قبل از به میدان آمدن حرفهای شبکههای اجتماعی، مدتها «وبلاگ» راه خوبی برای نشان دادن هویت مستقل و ارضای حس کنجکاوی در برقراری روابط مجازی بود. اما وقتی شبکه های اجتماعی که کارویژهشان همین است پا گرفتند، دیگر ضرورتی نداشت تا جوان جویای نام ما مشقت وبلاگداری را تحمل کند. دیگر مجبور نبود نوشتههای طولانی وبلاگ دیگران را بخواند و ضرورتی نداشت برای خلق یک متن وبلاگی تمرکز کند یا با هدف زنده نگه داشتن فضای وبلاگ زحمت کپیکاری نوشتههای دیگران را بکشد. بلکه به راحتی و بدون نیاز به تمرکز، نگاشتی مجازی از هویت حقیقی خود را با علایق و سلایق مختلف در همهی امور محسوس و ممکن در صفحهی شخصی خود میساخت و همزمان با زندگی حقیقی، سایهای از خود در عالم مجاز میانداخت. شبکههای اجتماعی به گونهای طراحی شده که حتی با کمترین تحرک کاربران (از قبیل پسند کردن، به اشتراک گذاشتن، مثبت دادن) پر شور و به روز جلوه کند. فضایی گریزان از عمق و مشتاق به سطح. اینگونه بود که حباب وبلاگستان ترکید.
«ترکیدن حباب» توصیف دقیقتری است از «رکود» برای ترسیم فضای کنونی وبلاگستان. به بیان دیگر: آدمهایی که از اول نباید میآمدند حالا دیگر به دنبال کار خود رفتهاند.
من با «وبلاگنویسی» مخالفم؛ اگر قرار باشد به تشکیل دوبارهی آن حباب بیانجامد و ما را از مسیر حقیقی رشد دور کند. «وبلاگنویسی» در تعریف اصیل خود تکیه بر «تولید محتوا» دارد و همانطور که در جهان حقیقی حداکثر ده تا بیست درصد از افراد اهل «نوشتن» و «تولید فکر» و «صاحب اندیشه» هستند، در شرایط ایدهآل حدی و با فرض حضور صد درصدی افراد جامعه در شبکههای اجتماعی، اندازهی وبلاگستان باید حداکثر یک پنجم شبکههای اجتماعی باشد.
*
یک سوال: آیا واقعاً فقط آدمهایی که از اول نباید به وبلاگستان میآمدند حالا به شبکههای اجتماعی رفتهاند؟
متأسفانه جواب این سؤال منفی و دردناک است. فرار از تفکر به تخدیر. فرار از کلمه به تصویر. فرار از وظیفه به تفنن. میدانید؟ در همهگیری بیماریهای عفونی، پزشکان نیز گاهی مغلوب طاعون و وبا میشوند. این ربطی به علم آنها ندارد، بلکه به سیرهی عملیشان مربوط است؛ ... و بگذارید بیش از این در این مصیبت مرثیه نخوانم.
اما مشکل فقط در مهاجرت اهالی سابق وبلاگستان به شبکههای اجتماعی نیست. فاجعه آنجاست که جوانان تازهنفس و مستعدی (از همان ده بیست درصد) که مقدّر است اهل نظر و اهل قلم باشند، قبل از این که فرصت جاگیر شدن در وبلاگ و خو گرفتن با آرامش و استقلال آن را بیابند و آنگاه گام به گام بنویسند و نقد شوند و نقد کنند و بالا بیایند، اسیر شتاب و هیجان شبکههای اجتماعی شده و زمان مناسب رشد را از دست میدهند.
در جوانی خشت به آسیاب دادهاند و در میانسالی لاجرم خاک نصیبشان میشود یا به تعبیر دیگر: بهار میرود و هر چه بخواهی در تابستان بذر بپاشی دیگر جوانه نمیزند.
صد البته این خیال خامی است که فرض کنیم مثل بیست سال پیش هنوز امکان دارد کسی که قابلیت رشد و پیشرفت دارد بدون دسترسی به اینترنت به جایی برسد. لذا متأثر بودن شدید فضای رشد حقیقی از فضای مجازی، عملاً موجب میشود که با یک اشتباه در انتخابی مجازی، مسیری حقیقی به روی انسان بسته شود. گویی سِحر محیط اجتماعی اینترنت (که نسبتی قدیم و وثیق با سحر سامری دارد) چشم انسان را از دیدن تابلوهای راهنما در جادهی زندگی کور میکند.
*
همانطور که هیچکس با پر کردن جدول کلمات متقاطع روزنامهها، دانشمند؛ و با حل کردن سختکوشانه جداول سودکو، ریاضیدان نشده است، انتظار اینکه با دنبال کردن صفحات جدیتزدایی شده و موجز و مخفف و خفیف شبکههای اجتماعی بتوان بهرهای از علم و معرفت کسب کرد اشتباه است. چنان که حضرت آقا فرمودهاند:
معرفتهاتان را بالا ببرید. عزیزان من! سقف معرفت خودتان را، سایتهاى سیاسى و اوراق روزنامهها و پرسه زدن در سایتهاى گوناگون قرار ندهید؛ سقف معرفت شما اینها نیست. (دیدار دانشجویان، ۹۱.۰۵.۱۶)
من با «وبلاگنویسی» مخالفم؛ اگر نویسنده را اسیر دنیای مجازی کند و میل او را برای رجوع به اصل (کتاب، کارشناس، تحقیق) بخشکاند.
*
چنان که گفتیم «گریز از کتابت» و «تقدیس تصویر» از ذاتیات تمدن غرب است و بیدلیل نیست که دنیای مجازی در انتشار معانی به سمت پیامک و خلاصه نویسی و مصور نویسی رفته است.
من با «وبلاگنویسی» مخالفم؛ اگر با هر بهانهای (زمان و زمانه و حوصله و مخاطب و غیره) سرمشق نگارشی و ویرایشی خود را روش غلط صفحات اجتماعی قرار دهد. کم گفتن و گزیده گفتن عیب نیست و حسن است. اما «کوتاهنویسی» و «غلط نویسی» از سر تنبلی یا عادت یا بیسوادی یا بیمبالاتی قابل تحمل نیست.
*
جوان امروز ما که برای حیات مجازی گزینههای متعددی از جمله شبکههای اجتماعی و وبلاگ پیش رویش دارد چگونه باید انتخاب کند؟ آیا حضور در شبکههای اجتماعی و وبلاگ با هم تنافر دارند؟
پاسخ کوتاه من این است که آری؛ «دویدن مانع از دیدن است.» و پاسخ مفصل را از سطور سپید لابلای این سیاهه بخوانید.
*
آنچه گفتم همهی چیزهایی که باید گفته شود نیست. حتی همهی چیزهایی که میخواستم بگویم هم نیست. اما زیاده گویی کردهام و کو گوش شنوا و چه حاصل از بیشتر گفتن؟
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهی ماست / آن که البته به جایی نرسد فریاد است
این یادداشت را اولین بار ۱۱ فروردین ۹۳ در پایگاه ازسرنوشت منتشر کردم.