در خطبه فدکیه کارکرد عدالت اجتماعی را برای مردم و زیست اجتماعی بیان میکند که «تنسیقا للقلوب» بود. و یک بار هم حوزه مردم ـ حاکم است. «و جعل الله العدل فی الاحکام ایناسا للرعیه» عدالت در احکام و حکمرانی را موجب انس برای رعیت قرار داده است. رعیت در واژگان نهج البلاغه با ذهنیت ما درباره ارباب ـ رعیتی خیلی متفاوت است. رعیت در عرف نهج البلاغه از رعایت میآید، یعنی مردمانی که حاکم باید آنها را رعایت کند. رعایت هر چیز به حسب خود است. انسان اختیار دارد، پس حق انتخاب دارد، چون تنها وجودی است که میتواند بیاید و برود و تصمیم بگیرد، حتی ممکن است اشتباه تصمیم بگیرد، اما خودش دوباره آن را تصحیح میکند. اگر تربیت هم میخواهی بکنی، نباید این قوه انتخاب را از او بگیری و نباید به جای او انتخاب کنی. سعی کن کمک کنی در مبانی انتخابش که بهتر انتخاب کند.
«ایناسا للرعیه» یعنی عدالت اجتماعی موجب میشود که این رعیت با حاکم انس بگیرد. یک جامعه اول باید در بافت اجتماعی خود گسل و گسست نداشته باشد و یک بار دیگر این رعیت با این معنایی که گفته شد، با حاکم انس پیدا کنند.
به طور طبیعی باید با عدالت شهرها آباد شوند. در عهدنامه مالک اشتر، امیرالمومنین میفرماید اول شهرها را آباد کن و بعد از آنها خراج و مالیات بگیر. شهری که ویران است و کمک نکردی در آبادانی آن، نمیتوانی از آن مالیات بگیری. در زمان ما اشتباه مشهوری هم است که خیال میکنیم یک شهری باید آباد باشد و کشوری باید توسعه پیدا کند و بعد عدالت مثل عَرَضی بیاید. اما امیرالمومنین چیز دیگری میگویند که اصلا خود آبادانی با عدالت صورت میگیرد. در این زمینه باید درنگ کرد. این عدالت رابین هودی را نمیگویند. عدالتی مدنظرشان است که خودش موجب آبادانی است.
۱۴۰۰ سال پیش حکمرانها چگونه با عدالت یک شهر را آباد میکردند و چگونه با تبعیض شهری را ویران میکردند؟ خود عدالت موجب آبادانی میشد و در مقابلش تبعیض موجب ویرانی میشد. کشور اسلام مدام داشت کشورگشایی میکرد، از نفر غیرمسلمان جزیه میگرفتند. جزیه سرانهای بود، مالیاتی بود که به فرد تعلق میگرفت. از زمینش هم خراج میگرفتند. میگفتند چون جنگ شده و ما آمدیم و کشور اسلام شده، اینجا باید کشتی که میکنید، اینقدرش را به عنوان خراج بدهید. اینها عایدیهای بیتالمال میشد. و چون با جنگ فتح شده بود، باید این عایدی بین همه مسلمانان تقسیم میشد. ولی جایی که بدون جنگ بود، دست پیغمبر بود، به صلاح مسلمین خرج میکرد، گاهی تفاوتهایی میکرد. مثلا جایی که مال عایدی مسلمانهاست، نمیشد به فقیر بیشتر بدهی، میآمد، اگر سهمیه هرکسی دو درهم میشد، همه باید دو درهم میدادند، کسی که پولدار بود، کسی که فقیر بود. ولی آن که دست پیغمبر بود و آتش به اختیار پیغمبر بود، انفال بود، میتوانست با آن فقر را از بین ببرد، میتوانست با آن کارهای دیگر بکند.
حاکم با وضع مالیاتها و خراجها و جزیهها از یک طرف، و میزان اعطاهای بیتالمال از سوی دیگر، میتوانست شهری را آباد یا ویران کند. «العَدلَ فِی الأَحکامِ إیناساً للرَّعِیةِ» اگر بر یک جایی جزیه زیاد میبرید، خراج سنگین میبرید، این شهر هر چه میکاشت و هر چه درو میکرد، برای خودش چیزی نمیماند. بیتالمال آنجا گاهی تاسیسات عمومی میزد، همیشه به مسلمانانش پولی میداد. اگر اینها را شاهی سر عدل رفتار نمیکرد، در گرفتن خراج و مالیات از آنها سخت بگیرد و پر بگیرد، شهر ویران میشود. دوره کشاورزی این شهر ویران میشود. چه کسی ویران کرد؟ تبعیض. چه چیز آبادش میکند؟ عدالت. یک شهری را ویران میکند، یک شهری را آباد میکند. کشاورزهای آن شهر چه میشوند؟ ورشکست میشوند. سال دیگر ندارد که بکارد. پس «إیناساً للرَّعِیةِ» در چه اتفاق میافتد که فاطمه زهرا سلام الله علیها میفرماید؟ «العَدلَ فِی الأَحکامِ» وقتی حکمرانی عادل باشی.
دعواهای امیرالمؤمنین با خلفا؛ دعوا سر دو آدم نبوده، سر دو سبک حکمرانی بوده است. حتی در ریزهکاریهای اقتصادی آن. پیغمبر خدا بر سهم خراج بست، شما بر مساحت میبندید. شیعه مرتضی علی! فقط سر ابوبکر و علی دعوا نیست، که این باشد، یا او باشد. سر دو سبک است. این سبک خیلی مهمتر است، وگرنه دعوا که گذشته و رفته. دیگر تو الان نمیتوانی امیرالمؤمنین را جای اول بنشانی. ولی سبک خیلی مهم است. این سبک کماکان میتواند جریان پیدا کند. و من به شما میگویم، میشناسم اهل سنتی را در دنیای خودمان، که سبکی که برای حکومت توضیح داده است، به سبک امیرالمؤمنین نزدیکتر است. و میشناسم شیعهای را که وقتی کتاب نوشته، سبکی که برای حکمرانی گفته به آنها نزدیکتر است.
دعوای مهمی که عزیز دلم، دانشجوی عزیز بنده باید فکر بکنه سرش اینه که آیا راه عدالت از توسعه میگذره بریم توسعه درست بکنیم شهرهارو آباد بکنیم ببینیم مدلهای دنیا چیه تا دنیاشونو آباد بکنه. بعد بیایم عدالت رو به اون ببندیم. اینو ما به لحاظ فلسفی میگیم عدالت میشود یک عرض. عارض برش میشه. جزو ذاتیات اون برنامه نیست. اون برنامه میبینه دنیا چکار میکنه ماهم همون کارهارو بکنیم.
امیرالمؤمنین فرمود «ما عمرت البلدان بمثل العدل».
عدالت با پیشرفت کاری میکند که قالب غزل با آن مفهوم ادبیاتی میکند؛ مثلا چه کار میکند آقا؟! مثلا زمانی که میخواهد پیشرفت اتفاق بیفتد، میگوید چون به تعبیر فیلسوفان منِ عدالت فصل اخیر آن پیشرفت هستم، آخرین صورت را من بر این طرح میزنم! ضرورتی ندارد هر طور که شده پیشرفت درست کنید، بعد بگردید به فقرایش صدقه بدهید! خود فقراء را در پیشرفت سهیم کن! خود دهکهای پایین را در پیشرفت سهیم کن! نمیخواهد هم بدهی ببرند برای خودشان! این یعنی پیشرفت مردم پایه، یعنی هشتاد میلیون ایرانی در تولید و توزیع کالا در کشور نقش ایفا کنند، نه این که تنها مصرفکننده آخر باشند تا ندار باشند و شما برایشان رزمایش مومنانه برگزار کنی! در اسنادمان پانزده، شانزده سال پیش تصویب شده که بیست و پنج درصد اقتصاد ایران باید با برنامهریزی به سمتی برود که برای سه دهک پایین جامعه و بیکاران باشد، حکمران باید طوری حکمرانی کند که اقتصاد و واگذاریهای اصل ۴۴ و بیست و پنج درصد آنها به بیکاران و قشر سه دهک پایین و بیکاران جامعه اختصاص یابد! نه این که به عنوان صدقه بدهیم ببرند، اقتصاد مالِ آنها بشود!
عدالت یعنی اول در خود منابع عدالت[رعایت شود]، بعد در توزیع. نمیشود منابع مال افراد خاصی باشد، قله و دره پیدا شود بعد بخواهی با مالیات، با زکات، با کمیته امداد، با رزمایش مومنانه، اجبار و دلبخواه و آوردن امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل، همه چیز وسط درست کنی. نمیشود.
راه اساسی باید طی بشود.
یعنی ما همین یک عدد فرمایش امیرالمومنین(ع)، ما امرت البلدان بمثل العدل (با هيچ چيز مانند عدالت، شهرها آباد نگرديده است) را رعایت کنیم، چقدر این حدیث پیام حضرت صدیقه طاهره(س) را تنظیم میکند:ایناسا للرعیه. مردم با حاکمشان انس میگیرند.
باز امیرالمومنین (ع) میفرماید:بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ. رفتار عادلانه موجب شکست دشمن میشود. همه حرفهای من را حذف کنید این چندتا کلمه را حفظ کنید:ایناس الرعیه. ما امرت البلدان بمثل العدل و اینجا بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ.
سیره عادله، حکمرانی عادله مخالف مقهور میشود.
مخالفین یک رژیم سیاسی با عدالت آرام میشوند و سرجایشان مینشینند. دشمن با عدالت میتواند مقهور شود. امیرالمؤمنین اینجور میگوید. چرا؟ چون که آقا همان حرفهای بالا. اینجا دیگر زود نتیجه میگیرم. اگر عدالت ورزیده بشه هرشکل و هرکسی سرجای خودش بنشیند و اون سهمی که دارد بگیرد، دیگر آن کسی غدّی میکند که اضافه خواه باشد.
پس ایران قوی که شعار ما هست شعار خوبی هم هست، یک وقتی با موشک است؛ درست، یک وقتی با پیشرفتهای علمی است؛ درست، یک باری هم با مقسط شدن هست. حالا اگر این اتفاق افتاد، چه اتفاقی بعد آن میافتد؟ العَدلُ جُنَّةُ الدُّوَلِ عدالت، در گام سوم نگاه کنید چه اتفاقی میافتد. عدالت جُنَّةُ و سپر دولتهاست. دولتی که درون کشورش ایناس اتفاق افتاده، مخالف جدی ندارد؛ حالا همیشه یک عده ای هستند مخالف باشند، اما مخالف میلیونی ندارد؛ استحقاقها رعایت شده.
قاعدهمندی اقتضای عدالت است و توجیه افکار عمومی هم در آن آسان است. قاعده است، همه طبق این قاعده عمل میکنند، آن قاعده خودش هم جداگانه قابل مباحثه است؛ اما اگر طرف افتاد، از قاعده رفت بیرون، آنوقت برای هر یک دانهاش یا باید مخفی بکنی، یا باید تئوریهای عجیب و غریب بتراشی. خب همه قانع نمیشوند!
تبعیض با خواهش خداحافظی نمیکند. جور، با دورت بگردم، نمیکشد کنار! فشار اجتماعی میخواهد؛ فشار حکومتی میخواهد، از دو طرف باید فشار بیاید تا بشود این راهها را آرام آرام طی کرد. و البته اول راههای عالمانه اش.
خب، جامعهای که پیغمبر خدا درست کرد، همه حرفهایی که بنده به شما میزنم را «نقد» کرد و رفت. نسیه نگذاشته برای ما!
یک کسی دم در به من بگوید آقا این حرفها شدنی است؟ تا گفتی شدنی هست؟! من میگویم بیا یک ده جلسهای با هم سیره نبوی بخوانیم ببینیم شدنی بود یا نبود. با عدالت، آباد کرد مدینه را یا نه؟ واقعا با عدالت، آباد کرد. مدینه قبل از رسول الله با مدینه بعد از رسول الله؛ اصلا قابل مقایسه نیست در میزان ثروتی که تولید میکند! GDPاش قابل مقایسه با هم نیست؛ قبل از پیغمبر و بعد از پیغمبر. سیره عادلانه این کار را میکند.