بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت مرگ
بحث ما در این شبها که تقدیم محضرتان شد، شرح و بسط قسمتی از فرمایش امام حسین علیهالسلام دربارهی حقیقت مرگ و معاد بود. ما نتوانستیم همه قسمتهای این روایت را شرح دهیم و به جلسات مفصلی نیاز دارد، فقط آن بخش از فرمایش امام را در شبهای گذشته بسط و توضیح دادیم که دربارهی حقیقت مرگ میفرماید «فما الموتُ إلّا قَنْطَرةُ»، بعد از رسول گرامی اسلام هم نقل کرد که حقیقت مرگ یک جسر است، واقعیت مرگ یک محل گذر و انتقال است و چیزی غیر از این نیست.
نفس، پایینترین مرتبهی جان
یکی از چیزهایی که در مسألهی یاد مرگ در روایات ما خیلی تاکید شده، تاثیر یاد مرگ در اصلاح و تربیت نفس و نقش آن در تکامل روح انسان است. از نظر اهل معرفت، واقعیت ما انسانها یک مرحلهای به نام نفس دارد که البته پایینترین مرحلهی جان ما است؛ مرحلهی بالاتری دارد به نام عقل؛ مرحلهی بالاتری دارد به نام قلب؛ مرحلهی بالاتری دارد به نام روح؛ مرحلهی بالاتری دارد به نام سِرّ؛ مرحلهی بالاتری دارد به نام خفی؛ مرحلهی عمیقی دارد به نام اخفاء.
حقیقت ما، آن حوزهی «من شناختی»، دارای مراتب متعدد است. پایینترین مرتبهی آن که گاهی اوقات به آن تبع یا نفس میگویند، خاصیتش این است که به شدت خاکی و زمینی است. به شدت در انسان تمایلات مادی، گیاهی و حیوانی ایجاد میکند. تمایلات حیوانی در آن موج میزند. به این مرحله نفس میگویند. در آیات قرآن، حضرت یوسف آنجایی که آن واقعه برای او پیش آمده است، این بیان را دارد که «... إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ...» {یوسف، ۵۳}. نفس امّاره است، نه امیر، امّاره است. مثل یک سلطان قدرتمند در انسان نشسته است و امر و نهیهای شدید صادر میکند. رسول گرامی اسلام در آن روایت فرمودند: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسَكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» {عدة الداعی و نجاح الساعی، ص۳۱۴}، دشمنترین دشمنان توی انسانی که باید عقلت، قلبت، روحت، سِرّت و مراتب عالیات به فعلیت برسد، همان مرتبهی آغازین است. همان مرتبهای که مقدمهی این صعود است، خودش مزاحم هم میتواند باشد. نفس و خواستههای شدید او، تمایلات شدید خاکی و حیوانی او، انسان چهکار باید بکند؟ چطور نفس، هواهای نفسانی و خواهشهای نفسانی را رام و کنترل کند؟
توجه به لذات زودگذر و تبعات ماندگار برای کنترل نفس
در روایات ما راهحلهایی ارائه شده است. دو تا از آنها را خدمتتان عرض میکنم. یکی از آنها این است که امیرالمومنین (ع) میفرمایند وقتی در جایی خواهشهای نفسانی شدید شد، تمایلات خاکی و حیوانی دارد غلبه میکند، در آن لحظات این مسئله را به یاد آورید «اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ» {نهجالبلاغه، حکمت ۴۳۳}، این نکته را به یاد آورید که این لذت خیلی زودگذر است، ولی تبعاتش در زندگی انسان به نحو درازمدت میماند.
در روایت است «... رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِيلاً...» {پیامبر اکرم (ص)، عدة الداعي و نجاح الساعي، ج ۱، ص ۱۲۰}، یک لحظه لذت بردنی که بعد حزن طولانی در زندگی انسان ایجاد میکند. لذت آن از بین میرود، اما تبعاتش باقی میماند.
یاد مرگ و آثار آن بر تربیت نفس
نکتهی دیگری که در روایات مکرر مطرح شده و در کنترل نفس بسیار مؤثر است، یاد مرگ است. این باعث میشود که فشار نفس بشکند. امام صادق (ع) میفرماید یاد مرگ چندین فایدهی تربیتی دارد. یکی از آنها این است: «ذِكْرُ الْمَوْتِ يُمِيتُ الشَّهَوَاتِ فِي النَّفْسِ» {بحار الأنوار}، یاد مرگ شهوات را در نفس میکشد. «و يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ»، یکی از گرفتاریهای ما غفلت است. خیلی از چیزها را میدانیم، ولی از آنها غافلیم. انسان نیاز به شنیدن پند و نصیحت دارد. خیلی چیزها را انسان میداند ولی صِرف دانستن کافی نیست و تذکر آنها، مهم است. خوب است که انسان بهطور هفتگی جلسهی وعظ داشته باشد. ممکن است انسان مطالبی که واعظ میگوید را بداند، اما تذکر آنها مهم است. این سفارشهایی که در دین وجود دارد، مثلاً اینکه وصیتنامه بنویسید، کفنتان را فراهم کنید، به زیارت اهل قبور بروید، بخشهای زیادی از آنها برای این است که انسان، ذاکر مرگ شود و تذکر به مرگ پیدا کند و بداند که ابدیت در پیش دارد. در ابتدا نفس میداندار است؛ اما وقتی انسان یاد مرگ میکند، عقل مقداری آزاد میشود و انسان میتواند بهدرستی فکر کند و بیندیشد.
امام صادق میفرمايد: یاد مرگ شهوات را در نفس میکشد، رویشگاههای غفلت را از بین میبرد و باعث میشود که قلب انسان زنده شود، به مواعد الهی اطمینان پیدا کند. یاد مرگ باعث میشود که «... يُطْفِئُ نَارَ اَلْحِرْصِ...» {مصباح الشريعة، جلد۱، صفحه۱۷۱}، یاد مرگ آن آتش حرص انسان را میخواباند. حرص مقدمه باز شدن خیلی از انحرافات و گناهان در انسان است. حضرت میفرمایند: «... و يُحَقِّرُ اَلدُّنْيَا...» {مصباح الشريعة، جلد۱، صفحه۱۷۱}، یاد مرگ دنیا را پیش انسان کوچک میکند.
گاهی از اوقات گفته میشود که مثلاً وقتی یاد مرگ میکنیم، افسرده میشویم. چه کسی با یاد مرگ افسرده میشود؟ آن کسی که تمام زندگی را همین دنیا میداند. اگر کسی بداند ابدیت در پیش دارد، یاد مرگ او را به حرکت و نشاط وا میدارد. یاد مرگ به زندگی انسان معنا و هدف میدهد. یاد مرگ نشاط به سمت اعمال صالحه ایجاد میکند. یاد مرگ انسان را از رُکود باز میدارد. یاد مرگ انسان را بلند میکند؛ نه اینکه او را بنشاند.
زاهدان دنیا و یاد مرگ
حضرت میفرماید: «اکثِروا ذِکرَ الْمَوْتِ...». نمیفرماید که یاد مرگ کنید؛ میفرماید که زیاد یاد مرگ باشید، اکثار در ذکر موت داشته باشید. چرا؟ چون «... فإنّهُ يُمَحِّصُ الذُّنوبَ و يُزَهِّدُ في الدُّنيا...»، بهخاطر اینکه اولاً یاد مرگ گناهان را میشوید؛ هم گناهان گذشته را میشوید و خودش یک توبه است و هم مانع این میشود که انسان در آینده وارد گناه شود. یاد مرگ انسان را زاهد وارسته در دنیا میکند. زهد در دنیا به معنی وارستگی از دنیا است. اگر کسی میخواهد راحت و عالی زندگی کند، همه امکانات را داشته باشد و بهترین بهرهبرداری را از آنها بکند، باید زاهد در دنیا باشد. انسان زاهد زحمت میکشد، کار میکند، تلاش میکند و همهی نیروهایش را استفاده میکند تا از امکانات دنیوی بهرهمند شود؛ اما به اینها وابسته نیست.
مرگ نزدیکتر از سایه
در روایتی امیرالمومنین علی علیهالسلام این بیان را دارد، ابتدا راجع به مرگ توضیحاتی میدهد، «عِبادَاللَّهِ! انَّ الْمَوْتَ لَيْسَ مِنْهُ فَوْتٌ...»، بندگان خدا، این را بدانید، هیچکس خلاصی از مرگ ندارد. چند ویژگی در مسألهی مرگ وجود دارد که آن را بزرگترین و حساسترین مسألهی واقعی زندگی ما میکند؛ اینکه مرگ حتمی است، هیچ فوتی نسبت به این مسأله نیست و حتما اتفاق میافتد. آیا حتما چندین سال بعد برای ما پیش میآید؟ «كأنّ المَوتَ فيها على غَيرِنا كُتِبَ»، گویا مرگ برای غیر ما است، اینطور نیست. بعد میفرماید: وقتی شما به مسألهی مرگ توجه میکنید، «... وهُو ألزَمُ لَكُم مِن ظِلِّكُم...»، چهطور سایهی انسان، آدم را رها نمیکند، مرگ از سایهی انسان به او بیشتر چسبیده است. اینقدر به انسان نزدیک است و وقت آن معلوم نیست. واقعهای بسیار عظیم که وقت آن مشخص نیست. اینها باعث میشود مسألهی مرگ مهم باشد. برای چه؟ «... عِنْدَ مَا تُنَازِعُکُمْ إِلَیْهِ أَنْفُسُکُمْ مِنَ الشَّهَوَاتِ...»، آن وقتی که این جانها و مرحلهی نفسی شما، با شما به مبارزه برمیخیزد و دعوت به کارهای خاکی و پَست میکند و نمیگذارد شما پرواز کنید، یاد مرگ شما را نجات میدهد. حضرت در همین بیان میفرماید قبل از این که مرگ پیش بیاید، «... فَاحْذَرُوا قَبْلَ وُقُوعِهِ وَ اعِدُّوا لَهُ عُدَّتَه...»، آن را دریابید و در حذر باشید، آمادگی برای مرگ داشته باشید.
زیرکترین مومنان
از رسول گرامی اسلام سوال کردند: کدام یک از مومنین زیرکترند؟ «أَيُّ اَلْمُؤْمِنِينَ أَكْيَس؟»، حضرت فرمود: آنهایی زیرکترین مومنان هستند که «... أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اِسْتِعْدَادا»، کسانی که بیشتر به یاد مرگ میافتند. آنهایی که بیشتر یاد مرگ هستند و توجه میکنند که ابدیت در پیش دارند و بیشتر خود را برای آن آماده میکنند، زیرکترین مومنان و انسانها هستند.
چگونگی آمادگی برای مرگ
خدمت امیرالمومنین علی علیهالسلام عرض کردند «مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ؟»، چگونه ما آمادهی مرگ باشیم؟ رسولالله فرمودند هرکس بیشتر آمادهی مرگ باشد، زیرکتر است. حضرت فرمودند: اگر شما سه برنامه را در زندگی خود داشته باشید، دیگر هیچگونه ابا و مشکلی ندارید که مرگ به سراغ شما بیاید یا شما به سراغ مرگ بروید. گاهی اوقات مرگ سراغ انسان میآید و گاهی اوقات انسان خودش به سراغ مرگ میرود، مثل شهادت.
آمادگی برای مرگ ۱: انجام واجبات
میفرمایند برای مرگ استعداد پیدا کنید. چطور استعداد پیدا کنیم؟ فرمودند سه کار انجام دهید: اولین این است که «اداء الفرائض»، واجباتتان را انجام دهید. انسان نمیتواند بدون یاد خدا از سختیهای زندگی عبور کند. نمازتان را بخوانید، روزهتان را بگیرید، واجباتتان را انجام دهید، همهی اینها به نفع خودتان است.
آمادگی برای مرگ ۲: دوری از گناهان
نکتهی بعدی این است که «اجتناب السیئات»، از گناهان دوری کنیم. بیشتر گناهان انسان از راه زبان صادر میشود، زبان را کنترل کنیم. مبادا این چشم آلوده شود، اگر چشم آلوده شد، قلب آلوده میشود. اگر قلب آلوده شد، خیال آلوده میشود. اگر خیال آلوده شد، دیگر انسان نمیتواند خودش را کنترل کند. این چشم اولین سدی است که انسان در برابر شیطان دارد.
آمادگی برای مرگ ۳: کسب اخلاق متعالی
سوم «اکتساب المکارم» است. ما اغلب از این نکته غافلیم، همانطور که «اداء الفرائض» و «اجتناب السیئات» مهم است، «اکتساب المکارم»، یعنی خلق و خویهای بلند انسانی پیدا بکنیم، از خلق و خویهای ناپسند، زشت، حیوانی و بچهگانه فرار بکنیم. بدذاتی، حسادت، ترس باید درمان شود. شجاعت، عفت، حکمت از کمالات است، این کمالات را به دست بیاوریم. سخاوت یکی از خلق و خویهای خداوند سبحان است. بخل در مقابل سخاوت هست.
همانطور که جهنم مراتبی دارد، ضعیفترین مرحله جهنم، جهنم اعمال است. از آن شدیدتر جهنم اخلاق است. از آن شدیدتر جهنم عقاید است. ما موظفیم در طول عمری که به ما داده شد، عقاید خودمان را درست کنیم. اندیشهها را درست کنیم.
حضرت فرمودند شما این سه را داشته باشید، «أَدَاءُ اَلْفَرَائِضِ وَ اِجْتِنَابُ اَلْمَحَارِمِ وَ اَلاِشْتِمَالُ عَلَى اَلْمَكَارِمِ»، حالا آماده هستید، هر وقت مرگ به سراغ شما بیاید. البته آرزو کنید خدا عمر طولانی به شما بدهد که پر از اعمال صالحه باشد. زندگی توحیدی داشته باشید. اما دیگر برایش فرقی ندارد که مرگ به سراغش بیاید یا او به سراغ مرگ برود، او آماده است.
اهمیت خودسازی برای ابدیت
علامه طباطبایی میفرمایند مهمترین کاری که ما شبانهروز در طول عمرمان داریم، خودسازی است. عرض ما این است که ما اصلاً هیچ کاری غیر از خودسازی نداریم. همهی کارهای دیگر برای این است که خودمان را بسازیم. درس میخوانیم و غذا میخوریم برای اینکه خودمان را بسازیم، اگر این هدف را توجه کنیم، «خودسازی در جهت ابدیت»، ازدواج میکنیم، زندگی میکنیم، خوشی میکنیم، تفریح میکنیم، همه برای خودسازی است. همه باید هدفدار باشد
خودسازی اصحاب کربلا و اولیای الهی
با این که امام حسین (ع) از اول فرمودند: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ... فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا». یعنی هرکسی در راه لقاءالله حاضر است خونش را بریزد با ما باشد. حضرت نشان داد از اول فضا برایش روشن است. برای اصلاح امت آمده بود. در آن روایتی که معروف است که من برای اصلاح امت جدم آمدم، یک بخش اضافه هم دارد؛ برای اصلاح شیعهی پدرم امیرمومنان علی علیهالسلام آمدهام. یعنی حضرت فهمید هم امت و هم شیعه دچار اشکال شد و کاملا حدس حضرت هم درست بود؛ دریافت حضرت درست بود. وضع کوفه را ما مشاهده کردیم که چطور بود. اینها خودسازی نداشتند؛ مسئلهی مرگ برایشان مهم نبود. آنها خودشان را نساخته بودند؛ آنها زاهد در دنیا نشده بودند و مسالهی مرگ برایشان جدی نبود. اگر مسالهی مرگ جدی بود همراهی امام حسین (ع) و در رکاب حضرت بودن، بهترین راه رسیدن به ملکوت بود.
شرح حال این عدهای که ماندند را ببینید؛ چه انسانهای عظیمی بودند، چه انسانهای بزرگی بودند. حر هم که آنگونه برگشت، شما میدانید که زمینههایی داشت. اینطور نبود که یک انسان فاجر، فاسق و کذا باشد. نه، او در یک دستگاهی، در شرایط خاصی قرار گرفته بود. آنجا متوجه شد که کارهایش اشتباه بوده؛ والا آن اصل شخصیت در جناب حر بود. اینها آمدند در جریان کربلا؛ این انسانهای ساخته، در جریان کربلا هستند و شوق شهادت دارند. اولیای الهی شوق ارتحال و لقاءالله دارند.