بسم الله الرحمن الرحیم
الحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، وَ الصَّلاةُ وَ السَّلام علی حبیبِ اِلهِ العالَمین، اَبِیالقاسِم المُصطَفی مُحَمَّد (ص) و عَلی آلِه الطّیِّبینَ المَعصومینَ المُکَرَّمین
شب تاسوعای حسینی است. انشاءالله که این توسلات و عزاداریها و اظهار محبتها، موجبات رستگاری و سعادت ما و نسلهای پس از ما را مقدر بفرماید. بحثی که در این شبها به محضر شما بزرگواران تقدیم کردیم، شرح یک حدیث امام حسین (ع) است، که دربارهی حقیقت مرگ و معاد مباحثی را مطرح کرده است.
انسان، موجودی ابدی
آن چیزی که از قرآن و روایات معصومین (ع)، از استدلال و برهان به دست میآید، این است که انسان یک موجود ابدی است. دیشب به عرض رساندیم که انسان آغاز دارد، ولی انجام ندارند. ما برای ابدیت خلق شدیم.
رسول گرامی اسلام در یک روایت بسیار پرمغز و عمیق میفرماید: «إِنَّمَا خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ لاَ لِلْفَنَاءِ...»، شما برای باقی ماندن خلق شدید، نه برای اینکه نابود شوید. پس مسئلهی مرگ چیست؟ از منظر الهیون عالم مرگ صرفاً ازهمپاشیدگی ابزار انسان است، یا فعل انسان است، ازهمپاشیدگی بدن است. حقیقت انسان نه اینکه صرفاً بدن مادی نیست، اصلاً بدن مادی نیست.
حقیقت وجودی انسان و تواتر نقل در خلع بدن
آن حوزهی «منِ شناختی»، به هیچ روی در دسترس تجزیه و تحلیلهای طبیعی قرار نمیگیرد. در هیچ بخش از بدن، سلسلهی اعصاب و مغز ما، در هیچ لایهای از لایههای جسمی و مغزی ما، این حوزهی شناختی، قابل ردیابی نیست. این حوزهی شناختی اساسا از شأن آخرت است. گونهی دیگری از وجود است. لذا از هم پاشیدن این بدن، مساوی با از هم پاشیدن حقیقت انسان نیست. راههای دیگری هم وجود دارد که نشان میدهد انسان حقیقتش این جسم نیست. یک راه که پیش از این بزرگان ما به آن توجه میکردند و الان در دورههای جدید، خیلی در دنیای غرب، شرق و جاهای مختلف به آن اقبال کردند؛ -بیان فنیاش چنین است:- توجه به تواتر نقل در خلع بدن.
افراد فراوانی در سرتاسر دنیا، در فرهنگهای مختلف، از قدیم، جدید، در ادیان متعدد، هستند که مسئلهی خلع بدن برایشان روی داده است. شیخ اشراق در فلسفهاش میگوید اگر کسی به ملکهی خلع بدن نرسیده باشد، اصلا حکیم نیست. نه اینکه یکبار، دوبار خلع بدن کرده باشد، ملکهی خلع بدن. میرزا جواد تهرانی که از علمای بزرگ مشهد بود، ایشان میگفت من تعجب میکنم از کسانی که میگویند حقیقت انسان این بدن است، من هر وقت بخواهم چطور این لباسم را، عبایم را، قبایم را روی این آویز میگذارم و مینشینم، همینطور بدنم را میگذارم و خودم میروم.
مرگ: وفات حقیقت (اخذ الشی به تمامه)
اتفاقاً در آیهی شریفهی قرآن تعبیر خیلی زیبایی دارد؛ «قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ» {ق، 4}. قرآن میفرماید ما میدانیم که زمین از شما چه چیزی کم میکند، ولیکن در نزد ما کتاب حفیظ است، حقیقت شما توفی میشود. بزرگان میگویند اگر کسی از دنیا رفت نگویید فوت کرد، فوت یعنی از بین رفت، بگویید وفات کرد. ادبیات دقیق قرآنی و روایی، وفات و توفی است. وفات، یعنی: اخذ الشی به تمامه. یعنی ملکوت عالم تمام حقیقت من و شما را از خاک بیرون میکشد.
تغییر تدریجی، حقیقت حرکت
اگر میخواهید متوجه شوید حقیقت مرگ چیست و چرا بدن متلاشی میشود و چرا این اتفاق میافتد، میگویند شما به حقیقت حرکت توجه کنید. همهی حرکتها دو جزء اصلی دارد، یعنی اگر این دو جزء محقق نشود، حرکت محقق نمیشود؛ یکی ادبار از مقطع قبلی و دیگری اقبال به مقطع بعدی. هر حرکتی، مخصوصاً اگر حرکت تکاملی باشد، باید مقطع قبلی پشت سر گذاشته شود تا مقطع جدید کاملتر پدید بیاید.
توصیف مولانا از مرگ و حیات بالاتر
مسئلهی مرگ همین است، اگر بدن متلاشی میشود، به این دلیل است که ما در طی عمرمان، چندین مقطع را طی کردیم. مولانا اینجا را خیلی زیبا مطرح میکند، میگوید من در طول عمرم چندین مرتبه مردم؛ اما دوباره دیدم که حیات برتر و مرتبهی بالاتر پیدا کردم. اگر من در مرحلهی جمادی میماندم، نمیتوانستم به مرحلهی گیاهی برسم. اگر من در مرحلهی گیاهی میماندم، نمیتوانستم به مرحلهی حیوانی برسم. اگر من در مرحلهی حیوانی میماندم، نمیتوانستم انسان بشوم! باز هم از این هویت بشری باید جدا بشوم. این پوسته را باید بشکافم، تا به ردهی ملائکه برسم.
از جمادی مردم و نامی شدم/ وز نما مردم به حیوان بر زدم/ مردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم/ حملهی دیگر بمیرم از بشر/ تا برآرم از ملائک پرّ و سر/ بار دیگر از ملک قربان شوم/ آنچ اندر وهم ناید آن شوم/ پس عدم گردم، عدم چون ارغنون/ گویدم که انا الیه راجعون
مرگ، متلاشی شدن بدن در مسیر حرکت تکاملی
اسرار قرآن را توجه کنیم! قرآن چه میفرماید؟ «... إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» {بقره، 156}، ما به ملاقات خدا میخواهیم برویم! خدا که یک موجود مادی نیست، بخواهیم این مرحله را طی کنیم؛ لحظه به لحظه مردن و زنده شدن به سمت مرحلهی بعد دارد. مرگ متلاشیشدن بدن است در مسیر حرکت تکاملی است. باید ادبار از مرحلهی قبل بشود، تا اقبال به مرحلهی بالاتر بشود.
مرگ، گذر از یک پل
امام حسین (ع) در این حدیثی که این شبها محل توجه ما است، چه فرمودند؟ «صَبرًا بَنِي الكِرامِ ، فَمَا المَوتُ إلاّ قَنطَرَةٌ». دو عنوان در این حدیث آمده یکی قنطره و یکی جسر. جسر را امام حسین از کلمات رسولالله نقل کردند به واسطهی پدرشان امیرالمومنین، و قنطره را خودشان فرمودند. هر دو هم به یک معنا است. مرگ یک قنطره است. یک پل است، یک محل عبور است، یک گذر است.
رسول گرامی اسلام در حدیثی فرمودند اتفاقی که در مسأله مرگ میافتد، این است که مدام از یک عالم به عالمی دیگر، از خانهای به خانهی دیگر کوچ میکنید. این بحث مراحل صعود الی الله تا ملاقات خداوند سبحان است. یکی دو تا عالم نیست. توجه دارید که وقتی میگوییم عالم ماده، عالم برزخ، عالم عقل یا عوالم دیگر، اینها کلیات قضیه است؛ والا اگر به جزییات ماجرا نگاه شود، در یک مقطع حرکت که در نظر بگیریم، میبینم بینهایت مرتبه است.
خواب، شمهای از مرگ
نص صریح قرآن است که شما هر شب که میخوابید، مسألهی توفی انجام میگیرد. حقیقت مرگ مثل خواب است. در روایات ما هم هست که «النومُ اخُ الموتِ»، خواب برادر مرگ است. مرگ یک حقیقت ذو مراتب است. وقتی کسانی میمیرند و حقایق آنسو برای آنان کشف میشود، بعضی از آنها وقتی آن مخاطرات را دیدند، میگویند: خدایا ما را برگردان. «... رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا...» {مومنون، ۹۹ و 100}. آنجا خطاب به آنها میشود که «... كَلَّا...»، دیگر جای بازگشت نیست. این همیشه نیست، ما در خواب و حالت بیهوشی دوباره برمیگردیم. حقیقت مرگ انتقال از یک عالم به عالم دیگر و از یک مرحله به مرحله دیگر است.
سرمایههای حقیقی
آنچه که در مسألهی مرگ مهم است، بردن سرمایههای حقیقی به عوالم دیگر است. ما یکسری سرمایههای مجازی، غیرحقیقی و کاذب و یکسری سرمایههای حقیقی داریم. تمام سرمایههای که ما در اطراف خودمان، غیر از حقیقت جانمان میپرورانیم، اینها سرمایههای غیر حقیقی و کاذب هستند. چون لحظهی مرگ دیگر با ما نمیآیند، سرمایهی حقیقی آن است که جزء ذات ما شده باشد. آنچه که در اطراف ما است، همه آنها خارج از ذات ما است. آن چیزهایی را ما به همراه خود میبریم که جزء حوزهی «منِ شناختی» و ذات خودمان قرار داده باشیم. آن چیست؟ علم، عمل و نیت است. چه کار باید بکنیم؟ قرآن کریم میفرماید: «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ...» {نحل، 96}، تمام امور دنیوی همگی مضمحل میشوند، فقط یک راه چاره دارید و آن این است که آنها را به امور معنوی تجردی تبدیل کنید. سرمایههای مادی از بین میرود و از ما جدا خواهد شد، اما کی میتوانیم آن را جز حقیقت ذاتمان کنیم؟ وقتی که نیتهای درست داشته باشیم، درست و در راه صحیح هزینه کنیم و اینها را از یک حقیقت مادیِ مضمحل به یک حقیقت الهی، معنوی و ملکوتی که الی الابد میماند، تبدیل میکنیم.
اهمیت خودسازی
چقدر در اسلام روی علم تأکید شده است. این روایت را نگاه کنید؛ بارها این روایت را خواندم و عرض کردم نه من، نه شما، هیچ کسی، با اینکه همه مسلمان هستیم، اعتقاد جدی به این روایت نداریم. روایت چه میفرماید؟ رسول گرامی اسلام میفرماید: «كَلِمَةُ اَلْحِكْمَةِ يَسْمَعُهَا اَلْمُؤْمِنُ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ»، یک کلمهی حکیمانهای که انسان مومن میشنود، از یک سال عبادت بالاتر است. علم، روح انسان را میسازد. حکمت، جان انسان را میسازد. ولی ما باور نداریم. اصل مسئله، خودسازی است. اصل جان را ساختن است. نیت اساسیترین مسئله را اینجا بازی میکند.
ارزش هر لحظه از زمان
امیر مؤمنان علی (ع) در آن روایتی که بخشی از آن را در شبهای گذشته عرض کردم، اینطور میفرماید: «خُذُوا رَحِمَكُمُ اَللَّهُ مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ وَ لاَ تَهْتِكُوا»، چرا اینجا تعبیر به «مَمَرّ» شده، چرا آنجا تعبیر به «مَقَرّ» شده. حضرت میفرمایند از مَمَرّتان برای مَقَرّتان بگیرید. اینها فرصتهایی است که از دست میرود و دیگر برنمیگردد. امام حسین میفرماید هر لحظهای و هر نفسی که شما از آن عبور میکنید یک مقطع از عمرتان و آن فرصتی که در دنیا به شما داده شده، از شما گرفته میشود. این تبیین علمی و فلسفی شده است. صدرالمتأهلین مفصل روی این کار کرده، نشان داده یکی از ابعاد وجود ما زمان است. هر روزی که میگذرد، داریم بخشی از زندگی طبیعیمان، همان زندگی که تمام سرمایهی عوالم دیگر را میخواهیم با آن به دست بیاوریم، و میتوانیم به دست بیاوریم، آن را از دست میدهیم.
دنیا، مقدمهی آخرت
انسان موجود طبیعی-الهی است. اصلاً حرف اسلام این نیست که امکانات، لذت دنیوی، ازدواج، خوراک و ... نداشته باشید. هیچ کجای آیات و روایات و فرمایشات بزرگان ما این گفته درش وجود ندارد. بحث این است که همهی اینها مقدمهی رسیدن به سعادتهای عظیم ابدی است. همهی اینها را انسان باید در این مسیر معنا کند. صدرالمتالهین میگوید اندیشهی الهی دنیا و آخرت است؛ منتها با این مسئله: دنیایی که مقدمهی آخرت باشد. تمام برنامههای دنیوی باید اینطور طراحی شود که سعادت ابدی ما را تامین کند. زیرکترین انسانها به تعبیر رسولالله آنهایی هستند که به فکر مرگ، قیامت، برزخ و ابدیت هستند. اینجا موقت است و آنجا ابدی. نه اینکه به موقت نرس، چون اصلا این موقت است که به ابدیت میرسد. ولی این موقت باید در راستای ابدیت باشد. وقتی انسانی میمیرد، ملائکه میگویند چه چیزهایی پیش فرستاده است؛ چه چیزهایی برای ابدیتش فرستاده است. اما مردم میگویند چه چیزهایی جا گذاشته است. مردم شأن دنیوی را نگاه میکنند و ملائکه شأن اخروی را نگاه میکنند؛ این که چه چیزی پیش فرستاده است.
چرا مردن را دوست نداریم؟
یک کسی خدمت امام حسین علیهالسلام آمد و عرض کرد ما مردن را کراهت و بد داریم و آن را دوست نداریم. علتش چیست؟ با این که در آیات و روایات ما است که اولیای الهی عاشق مردن هستند. در روایات آمده از خدا طول عمری بخواهید که در آن سرتاسر اطاعت کنید. اینکه انسان طول عمر سرتاسر مطیعانه داشته باشد، بهتر است از این که مرگ داشته باشد. لذا گفته شد که تمنی مرگ نکنید، آن تمنی که اولیای الهی دارند، تمنی لقاء الله است، آن تمنی مراتب عالی کمالی است. گفت: آقا، من مُردن را دوست ندارم، مسأله چیست؟ حضرت فرمود به خاطر آن است که شما آخرت را خراب کردید. وقتی آخرت را خراب کنید، دوست ندارید از جای آبادانی به جای خراب بروید. اگر آنجا را آباد کرده بودید، اگر چیزی پیش فرستاده بودید، آنوقت مشتاق لقای الهی و مردن بودید.
تقوا، بهترین زاد و توشه
در یک روایت است که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم همراه صحابهشان حرکت کردند و به یک قبرستان رسیدند. حضرت خطاب کردند به کسانی که در این قبرها هستند، بیانات خیلی زیبایی فرمودند: ای کسانی که اسیر خاک شدید، ای کسانی که در تنهایی قرار گرفتید، ای کسانی که در وحشت هستید، ای کسانی که در دورها و خانههای موحشه قرار دارید، ای کسانی که در این وضعیت هستید، میدانید چه اتفاقی برای آنچه که به جا گذاشتید، پیش آمده؟ میدانید چه خبری اتفاق افتاد؟ وقتی شما رفتید برای آنها که شما به جا گذاشتید، چه پیش آمده؟ خانههای که گذاشتید، نشستهاند و دارند استفاده میکنند، یا کوبیدهاند و آپارتمان ساختهاند. همسرانتان را به ازدواج خود در آوردهاند، اموال شما را بین خودشان تقسیم کردهاند. اینها اخباری بود که نزد ما بود، چه اخباری در نزد شما است؟ بعد حضرت رو کردند به اصحاب خود و فرمودند: اگر به اینها اجازه میدادند که با شما سخن بگویند، قطعاً این جمله را میگفتند «...أنَّ خَيرَ الزّادِ التَّقوى»، بهترین زاد و توشه این مسیر ابدیت، معصیت نکردن است، انجام وظیفه است.
ویژگیهای اولیاءالله
از حضرت سلمان فارسی نقل شده که ایشان گفته است اگر دو چیز نباشد، من اصلا دوست ندارم در دنیا باشم؛ یکی سجده در پیشگاه حضرت حق، و دیگری مجالست با کسانی که کلمات حکیمانه و عالی میگویند، اگر این دو نباشد اصلا دنیا برای من ارزش ندارد. آن که انسان را آرام میکند «الا بذکر الله تطمئن القلوب» است. اینها است که دلها را آرام میکند، اینها است که سرمایهی حقیقی انسان است.