مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه شریف
خواندن ۲۵ دقیقه·۴ سال پیش

اسباب سلب نعمت

سلام علیکم و رحمة الله

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله ربِّ العالمین نَحْمَدُهُ و نَسْتَعینُهُ و نَسْتَغْفِرُهُ و نَتَوَکَّلُ علیه ثُم نُصَلّی و نُسَلِّمُ علی اَشرَف الاَنبیاء و المُرسَلین حبیبِ إله العالمین اَلمصطفی أبا القاسِم مُحَمّد و علی اَهلِ بیته الطیبینَ الطاهرینِ المعصومین و عترَتهِ المُنتَجَبین سِیَما بَقِیهَ الله الاَعظَم مولانا الحُجَه اَرواحُ العالَمینَ لتُراب مَقدمه الفداء»

شب دوم محرم الحرام، و شب ورود کاروان ابا عبدلله الحسین (ع) به وادی کربلا است. در همین ابتدای مجلس زیارت‌نامه‌ی مختصری که دیشب عرض کردم خدمت عزیزان مروی از امام صادق (ع) است، به نیابت از همه‌ی ذیل حقوق، رفتگان، کسانی که دستشان از این دنیا خالی است و فرصت حضور در مجالس عزای ابا عبدالله الحسین (ع) را ندارند. به خصوص کسانی که حق فراوان بر گردن ما دارند شهدای عزیزمان، امام شهیدان، شهدای مدافع حرم، سردار شهیدان مدافع حرم حاج قاسم عزیز و از طرف خودمان این کلمات را به عنوان زیارت امام حسین (ع) در شب دوم ادا می‌کنیم؛

«اَلسّلامُ عَلیک یا اباعَبدالله، صَلَّی الله علیک یا ابا عَبدالله، رَحِمَکَ الله یا ابا عبدالله، لَعنَ الله من قتلک و لعن الله من شَرِک فی دَمِکَ و لَعَنَ الله مَن بَلَغَهُ ذلک ذلِک فَرَضِی بِهِ، أَنَا إِلَی اللّهِ مِنْهم بَرِیءٌ»

هدیه کنید به محضر سرور و سالار شهیدان، و شهدای گلگون‌کفن رکابش، صلواتی دیگر بر محمد و آل محمد (ص).

سلب نعمت

خاطر شریف عزیزان هست، شب گذشته محور گفت و گوی خودمان را در این چند شبی که توفیق حضور در محفل حسینی شما عزیزان را داریم آیه‌ی شریفه‌ی ۱۱سوره‌ی مبارکه‌ی رعد، «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» این آیه را عرض کردیم محور خواهد بود و توضیح مختصری خدمت عزیزان درباره‌ی آیه عرض شد. گفته شد محضر دوستان عزیز که براساس این آیه آنچه باعث تغییر شرایط جامعه می‌شود، تغییراتی است که در درون انسان‌ها رخ می‌دهد و خداوند تغییرات بیرونی را رقم نمی‌زند مگر به ‌واسطه‌ی آنکه در درون تغییراتی اتفاقاتی افتاده‌باشد. عرض شد که مصداق و محور آیه زوال نعمت و سلب وضعیت‌ مناسب و ورود جامعه از حالت خوب به حالت بد است، سقوط و تدانی در جامعه است. چون بعد هم می‌فرماید که خداوند وقتی تصمیم گرفت که به گروهی آن بلا و عذاب و سوء را برساند، کسی مانع و جلودار نیست.

یک نکته هم عرض کردیم خدمت عزیزان که معمولاً آغاز الطاف خداوند و نعمت‌های خداوند بدون سبب انسانی، بدون سبب درونی، بدون لیاقت به معنای خاصش که ظرفیت ایجادکردن توسط انسان و بعد نزول نعمت هست اتفاق می‌افتد. یعنی خداوند نعمت‌هایش را بی‌حساب، نعمت‌هایش را بدون استحقاق به انسان عنایت می‌کند. بارها شما در ادعیه می‌بینید که نعمت‌ها را می‌شمارند و می‌گویند: «من غیر استحقاق منی» این نعمت‌هایی که به من دادی نه به واسطه‌ی این بود که باید این نعمت‌ها به من می‌رسید. امام حسین (ع) در دعای شریف عرفه می‌فرمایند که: تمام نعمت‌هایی که به من داده‌ای فریاد می‌کشند که نعمت‌های تو غیرقابل ‌شمارش است. بعد به نعمت‌هایی اشاره می‌کند که اصلاً انسان نبود تا بخواهد! نمی‌فهمید تا نیازش را حس کند! چون نعمت ابتدا از سمت خداست؛ «خدایا من در خردی و کوچکی و حقارت مشمول نعمت‌های فراوان تو شدم.» نزول نعمت استحقاق نمی‌خواهد، ابتدا از طرف خداوند است. اما آمدن بدی و سوء لازمه‌‌اش این است که در جامعه، شرایطی برای بد شدن فراهم شده‌باشد. این نکته‌ای هم بود که عرض کردم خدمت عزیزان که این آیه عمدتاً درباره‌ی سقوط جوامع از جامعه خوب به جامعه بد است.

نعمت شرایط

آیه‌ی دیگری هست در سوره‌ی مبارکه‌ی انفال، آیه‌ی ۵۳ می‌فرماید که: «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» دراین آیه‌ای که ما گفت ‌و گو می‌کردیم، فرمودند: «إِنَّ اللَّـهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ {رعد، 11}» خدا شرایط جامعه را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه در درون جامعه تحولاتی اتفاق بیفتد. اینجا اشاره می‌کند آن شرایط داخل جامعه نعمت است. «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها {انفال، 53}» خدا تغییر نمی‌دهد نعمتی را به گروهی و جامعه‌ای داده «حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ {انفال، 53}» مگر اینکه خودشان آنچه را در جان و در درون جامعه هست، در آحاد انسان‌های این جامعه هست، تغییر دهند. و خدا این نعمت را به ‌واسطه‌ی این تغییر درونی سلب کرده‌باشد.

تحول جامعه

آن وقت این بحث مهم می‌شود. دیشب، هم نکات و محورهایی از ارتباط بحث هم با عاشورا و هم با درس‌های عاشورا و ارتباطی که با جامعه‌ی ما و هر جامعه‌ی انسانی می‌تواند پیدا کند، عرض کردیم. اینکه جامعه‌ی مشمول نعمت ولایت و نبوت، مشمول نعمت هدایت، مشمول نعمت بهره‌بردن از امامتی مثل امیرالمؤمنین یک دفعه به جایی برسد که انسان‌های هرزه، نالایق و فاسد، امیر و امام این جامعه بشوند. این اتفاق کمی نیست! گاهی وقت‌ها ما می‌گوییم در اهل سنت مثلا گفت و گو که می‌شود، آنها می‌آیند و می‌گویند که امیرالمؤمنین خیلی فاضل بوده، حتی بعضی‌هایشان می‌گویند که امیرالمؤمنین برتر از باقی خلفاست. ولی باقی خلفا همه جزء صحابه‌ی گرانقدر و جلیل‌القدر و عظیم و مخلص و مجاهد و مؤمن اولیه به پیامبر بودند. یعنی در مقایسه‌ی بین امیرالمؤمنین و خلفای دیگر می‌آیند و می‌گویند که این خلفا درست است. ابن ابی الحدید معتزلی، که شرح نهج البلاغه را نوشته، خب اول همه‌ی کتاب‌ها خطبه‌ای و هم تحمیدیه‌ای هست. یکی از کلماتی که ابن ابی الحدید، که عالم اهل سنت معتزلی است، اول کتابش می‌نویسد: «الحمد لله الذی قدم المفضول علی الفاضل» سپاس آن خدایی که برتر را آخر گذاشت. علی برتر از سه خلیفه‌ی دیگر بود، ولی خدا اراده کرده‌بود آخر باشد. یعنی قبول هم داشته‌باشند که امیرالمؤمنین برتر است، نسبت به فضائل خلفای قبل از امیرالمؤمنین تردیدی نمی‌کنند، می‌گویند خیلی آدم‌های خوبی بودند. درست است امام علی (ع) بالاتر بود، ولی اینها آدم‌های خوبی بودند.

اما این جامعه یک دفعه به جایی می‌رسد که اصلا امکان دفاع از خلیفه و امام برایشان وجود ندارد! فردی به خلافت می‌رسد که حوضچه‌هایی از شراب برای خودش درست می‌کرد و شناکنان شراب‌خواری می‌کرد. و بعد گاهی اوقات اتفاقی به یک آیه‌ی قرآن برمی‌خورد که وعده‌ی عذابی داده بود. آیات صفحات قرآن را کنار دیوار گذاشت، در آن تمرینات تیراندازی که اینها داشتند، شروع کرد با کمان به سمت قرآن تیراندازی کردن، که تو مرا تهدید کردی؟ این چه کسی است الان؟ این جانشین رسول خدا، وقتی خلیفه‌ی جامعه‌ی مسلمان است. حاکم بر اموال و نفوس و اعراض و باورهای جامعه‌ی مسلمان است. خب این تغییر این تحول شرایط چگونه در این جامعه ایجاد شد؟ چه شد که جامعه‌ی نبوی و جامعه‌ی علوی یک دفعه به جامعه‌ی اموی می‌رسد؟ آن هم از سخیف‌ترین و بدترین انواعش که از مفاسد اینها موقعی که نقل می‌کنند کتاب‌هایی که وابسته به مکتب فکری خودشان هم هست، فراوان به این موضوعات اشاره کردند. این تحول چطور اتفاق می‌افتد؟

رد جبرگرایی

«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» خدا می‌فرماید کسی نیاید و بگوید که خدایا چه شد که یک دفعه ما مثل امیرالمؤمنین را از دست دادیم و مثل ولید و امثال ولید و عبدالملک و بچه‌های عبدالملک بر این جامعه اسلامی حاکم شدند؟ خدایا چرا اینطوری خواستی؟ خدا می‌فرماید که «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِم» بگرد ببین چه تحولی در درون خودتان، در درون جامعه‌ات ایجاد شد که به اینجا رسیدی؟ دنبال این نباش که بیایی و بگویی خدا اراده‌ای کرده، نمی‌دانیم خدا قصدش چه بوده‌است؟ نه! نه! تماماً روی حساب و کتاب است. اتفاقاً این آیات جبر در تاریخ و تسلیم بودن انسان در شرایط طبیعت و محیط را کامل رد می‌کند.

جبرگرایی مثل فخر رازی که بزرگ کلامی اهل سنت است به این آیه که می‌رسد، می‌ماند. می‌گوید ظاهر آیه کاملاً نفی جبر است چون می‌گوید شرایطی که در جامعه پیش می‌آید، نتیجه‌ی تغییراتی است که خود انسان برای خودش رقم می‌زند. تغییرات در درون انسان‌ها منجر به تغییرات اجتماعی می‌شود. جبر را رد می‌کند. بعد توجیه می‌کند، می‌گوید اگر ظاهر آیه را بپذیریم دچار این بن‌بست‌ها می‌شویم بنابر این آیه را باید به تأویل ببریم. می‌گوید بگرد، ببین چه اتفاقی در درون تو رخ داده‌است.

نعمات بی‌حساب

کلان‌تر نگاه کنیم؛ در ایجاد خوبی‌ها و تغییرات مثبت جوامع هم باز نقش تغییرات درونی انسان‌ها فراوان دیده می‌شود. این را ممکن است کسی بگوید از این آیه استفاده نمی‌شود، همانطور که در عرایض اولم گفتم آیه درباره‌ی زوال از خوبی به بدی است. اما از آیات دیگر قرآن فراوان می‌شود استفاده کرد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْض» خدا می‌فرماید اگر انسان‌ها ایمان بیاورند و باتقوا باشند، درهای برکات آسمانی و زمینی به روی آن‌ها باز می‌شود.

چه نعمت‌هایی وجود دارد که خدا می‌فرماید ما نعمتی را نمی‌گیریم از جامعه مگر آنکه تحولی در درون خودشان اتفاق افتاده باشد. بحث مفصلی، خود عزیزان هم می‌توانند، اهل مطالعه هستند و اهل فضل بحمدالله مخاطبین این جلسه در موضوعاتی مثل نعمت، زوال نعمت، عوامل ازدیاد نعمت و عوامل سلب نعمت، همین‌ها را جستجویی انجام دهند، فراوان مطلب دستمان می‌آید که به درد زندگی‌های خودمان هم می‌خورد. که چه موضوعاتی باعث می‌شود نعمت‌هایی را که در اختیار داریم از دست بدهیم، چه موضوعاتی موجب می‌شود نعمت فراوان شود؟

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَم» خدایا ببخش آن گناهانی از من را که باعث تغییر نعمت می‌شود.

خدا فرمود: «لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْم» خدا نعمتی را که به کسی داده‌است، نمی‌گیرد.

امام می‌فرماید: خدایا ببخش آن گناهی را که موجب شد محروم از نعمت تو شوم و این تغییر نعمت اتفاق بیفتد. به واسطه‌ی عمل من، به واسطه‌ی گناه من.

اشاره‌ای به بعضی نعمت‌ها داشته باشیم؛ خدا در قرآن می‌فرماید ما شما را غرق در نعمت کردیم. «قد أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَه» خدا شما را غرق در نعمت‌های خودش کرده‌است. هم نعمت‌های ظاهری، هم نعمت‌های باطنی. هم نعمت‌های آشکار،

هم‌ نعمت‌های مادی، هم نعمت‌های معنوی. «وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ ٱللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» نعمت‌های خدا را نمی‌توانید بشمارید و اتفاقاً هر چه علم بشر پیشرفت می‌کند متوجه نعمت‌هایی می‌شود که قبلاً اصلاً توجهی به آنها نداشت. بدنی که خدا در اختیار این وجود انسانی قرار داده آنقدر خود‌بسندگی، آنقدر تکمیل و رفع نقص در آن وجود داره، آنقدر سازمان‌های مختلفی دقیق کنار هم دارند کار می‌کنند تا این وجود بتواند حرکت بکند، تا برسد به آنچه که انسان در آسمان‌ها و زمین، در محیط اطراف خود از مخلوقات به ظاهر جاندار و به ظاهر بی‌جان دارد می‌بیند و چه قدر تسهیل برای انسان ایجاد کرده است. استادی داشتیم خدا رحمتش بکند رییس پزشکی قانونی تهران بود، دو واحد پزشکی قانونی پیش ایشان گذراندیم. ظاهر به اصطلاح مذهبی هم نداشت، ولی تعبیر قشنگی داشت. می‌گفت که هر مقدار زندگی انسان یک معجزه‌ی خداست؛ الان نشستید در این جلسه و بعد بلند می‌شوید و می‌روید یک نعمت است یک معجزه هست. آنقدر دلیل برای فقدان حیات وجود دارد که دوام حیات آن به آن معجزه است. این را متخصص پزشکی قانونی که دلایل مرگ و فوت‌ها رو می‌آورد زیر تیغ تشریح خودش بیان می‌کند، گفته‌است.

شب دوم محرم‌الحرام 1442؛ مسجد دانشگاه شریغ
شب دوم محرم‌الحرام 1442؛ مسجد دانشگاه شریغ

مهم‌ترین نعمت در مجموعه‌ی نعمت‌ها

یک‌سری نعمت‌ها نعمت‌های ظاهری است، یک‌سری نعمت‌ها نعمت‌های معنوی هست. کدام مهم‌تر است؟

ابوحنیفه محضر امام صادق (ع) بود، ایشان با اشاره ‌به آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی تکاثر که می‌فرماید: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» حتما از شما روز قیامت درباره‌ی نعمتی که خدا به‌شما داده سوال خواهد شد. امام از ابوحنیفه پرسیدند: این نعمتی که خدا سوال می‌خواهد از ما سؤال کند، چیست؟ ابوحنیفه گفت: غذا هست، آب خنک، میوه‌هایی که خدا به ما داده، خوراکی‌ها... امام فرمودند: به خدا می‌آید که روز قیامت بیاید یکی یکی به ما بگوید فلان جا به تو آب دادم، فلان جا به‌ تو غذا دادم؟ ابوحنیفه سوال کرد: پس منظور خدا چیست؟ امام فرمودند: نعمتی که خداوند در روز قیامت از شما سوال خواهد کرد، نعمت ولایت ما اهل بیت است.

این جمله از امیرمؤمنان (ع) هست: چرا گروهی نعمت خدا را، سنت رسول خدا را تغییر دادند و وصیت رسول خدا را زیر پا گذاشتند؟ آیا نمی‌ترسند که عذاب الهی شامل بشود؟ بعد این آیه را گفتند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» خدا می‌فرماید: ندیدی آن گروه‌هایی را که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و جامعه‌ی خودشان را به نیستی و هلاکت رساندند؟ در ادامه امیرمؤمنان (ع) فرمودند: «نحنُ والله نعمت الله التي انعمَ بِها عَلي عبادِه و بِنا یَفوزُ مَن فاز» ما آن نعمتی هستیم که خداوند انعام کرده بر مردم و به واسطه‌ی ماست اگر که کسی در قیامت به رستگاری رسید.

همین تعبیر را باز از امام صادق(ع) داریم درباره‌ی اینکه « بِنَا يَفُوزُ مَنْ فَازَ» هر کسی که به فوز و سعادتی رسید از طریق ما رسیده است. نعمت‌های معنوی قرآن اتفاقاً خیلی جدی و پردامنه به آنها پرداخته شده، من فقط اشاره‌ای بکنم، شما دوستان خودتان می‌توانید جست‌وجو کنید؛ «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» این کلمه‌ی «به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خودتان» در قرآن جست‌وجو کنید، ببینید چه نعمت‌هایی را خدا فرموده. «وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» به یاد بیاورید نعمت خدا را که به شما انعام کرد؛

نگاه می‌کنیم می‌بینیم «نعمت الله علیکم» دفع شر دشمنان است. «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ» دست آنها را از شما بازداشت و اجازه‌ی آسیب‌زدن آنها را به شما نداد. در جایی دیگر خطاب به بنی اسرائیل «إِذْ أَنْجَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» این نعمتی که خدا شما را نجات داد از اسارت و از بردگی و به آزادی رساند. در جایی خطاب به مسلمانان «إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ» این نعمت را به یاد بیاورید شما با هم دشمن بودید، نسبت به هم عداوت داشتید خدا الفت و همبستگی و مهربانی و مودت بین شما به وجود آورد. مجموعه‌ی نعمت‌هایی که به حوزه‌ی امینت، آزادی، دین، اسلام، قرآن، ولایت، وجود شریف انبیاء به عنوان نعمت خداوند در قرآن تصریح کرده، خیلی فراوان است.

نگاه‌های مختلف به عاشورا

برگردیم به آیه‌ی مورد گفت ‌و گوی خودمان، خداوند نعمتی را از جامعه‌ای نمی‌گیرد مگر اینکه در درون خودشان تغییراتی را ایجاد کرده باشند که موجب سلب این نعمت بشود. آن وقت چه تغییراتی و چه عواملی در جامعه‌ی نبوی و علوی و حسینی اتفاق می‌افتد که عاشورا دراین جامعه رخ می‌دهد؟

می‌دانید که عاشورا را شما از ابعاد مختلفی به آن نگاه می‌کنید؛ یک نگاه، نگاه عرفانی است؛ در نگاه عرفانی شما در فضای اتفاق عاشورا، تجلی اراده‌ی عظیم خداوند در نشان‌دادن بندگی محض و مطلق از طرف یک بنده‌ی برگزیده و خالص و مصفای خدا را می‌بینید، آن نگاهی که عمان سامانی در مثنوی گنجینه‌الاسرار خودش به قصه‌ی عاشورا دارد، تمام اتفاقات عاشورا را شما عرفانی می‌بینید و تحلیل می‌کنید، حتی جاهایی عتاب و توصیه‎ی امام حسین (ع) به حضرت علی اکبر را دارد که ما اصلاً نیامده‌ایم با اینها بجنگیم، خطاب به حضرت علی اکبر می‌گوید: «تو شیری با روبهان شیری مکن» اصلا اینها کسانی نیستند که بنا باشد تو جلوه‌ی اصلی علوی خودت را به آنها نشان بدهی، بنا نیست مظهر قهر خدا باشی، تو مظهر لطف خدا هستی. گفت‌ و گوی امام حسین (ع) و حضرت علی‌اکبر است. بعد می‌گوید حضرت علی اکبر دعوای «انا الحق» سر داده‌بود، امام حسین (ع) موقعی که دهانش را بوسید، دهان به دهانش گذاشت، نه اینکه گفت من تشنه‌تر هستم، علی‌اکبر کسی بود که خودش آب می‌آورد، می‌گوید علی‌اکبر داشت اسراری را افشا می‌کرد، امام دهان به دهانش گذاشت، مهر بر این سر در حال افشا گذاشت، فرمود: «خاموش، هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند.» اسرار را لو نده.

اراده‌ی عظیم خدا

یک نگاه، نگاه تاریخی است. یک نگاه، نگاه فلسفه‌ی تاریخی است. نگاه‌های مختلفی به ماجرای عاشورا داریم، ولی خود واقعه‌ی عاشورا به صورت عینی به آن نگاه کنیم، فارغ از آنچه به عنوان نگاه‌های فراتر درمورد آن گفت ‌و گو می‌شود، فاجعه‌ای است در حکومت اسلام، جنایتی است که اتفاقاً آثارش تا مدت‌ها بر پیکره‌ی جهان اسلام باقی ماند. این تعبیر خیلی عجیب است؛ در روایات، در کتاب‌های معتبر ما هست، می‌فرماید خداوند اراده کرده‌بود که جامعه به مدار و به مسیر اصلی خودش برگردد، در بعضی از روایات می‌فرماید که سی سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین، در روایتی دیگر داریم می‌فرماید صد و چهل سال بعد از رحلت پیامبر، بنا بود این مسیر برگردد به مدار امامت و ولایت خودش، اما جامعه سستی و نااهلی نشان داد و خداوند این جامعه را لایق ندید و اراده‌ی خودش را تغییر داد. یعنی جامعه به نقطه‌ای می‌رسد که آنچه که بنا بوده در هدف تمام انبیاء محقق شود و در نهایت در مسیر برترین انبیاء قرار می‌گیرد. به واسطه‌ی بدعملی یک جامعه، انحرافی که در این جامعه رخ می‌دهد و بعد سستی‌هایی که بعد از آن وجود دارد، این جامعه استحقاق خودش را از دست می‌دهد، و محروم می‌شود. خدا به مسلمانان فرمود: «یا ایها الذین آمنوا من یرتد عنکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم» شما بروید خدا اصلاً برایش مهم نیست، گروه دیگری را می‌آورد. آن چیزی که برای شما مهم باشد این باشد که ما باشیم آن کسانی که اراده‌های الهی را در زمین محقق می‌کنیم، ما باشیم آن کسانی که برترین فضیلت‌هایی که خدا آماده کرده‌است برای این که انسان‌ها از این فضیلت‌ها بهره‌مند بشوند را ما بهره‌مند شویم. وگرنه خدا ارده‌اش در مسیر زمین جاری است و عجله‌ای هم ندارد، اگر شما لیاقت نشان ندهید، خدا قراردادی با کسی نبسته‌است که لزوماً توسط این بناست که این اتفاق بیفتد، نه! محروم می‌شود کس دیگری می‌آید، این محروم شدن و آمدن کسان دیگر بارها رخ داده‌است و بارها رخ خواهد داد.

مرحوم آیت الله العظمی بهجت رضوان الله تعالی می‌فرمود: در این اتفاقاتی که مقدمات ظهور هست، علائم حتمی و علائم غیرحتمی، نهایتاً می‌فرمود که حتی علایم حتمی هم به یک معنا ضرورتی ندارد رخ بدهد تا ظهور اتفاق بیافتد. خودشان فرمودند اگر خدا اراده بکند و تصمیم بر این امر قرار بگیرد که ظهور اتفاق بیفتد، روایت است دیگر، خداوند امر فرج را یک شبه اصلاح خواهد فرمود. ایشان می‌گفتند که این یک شبه اصلاح خواهد فرمود یعنی اینکه خدا گاهی وقت‌ها ممکن است در یک جامعه چنان لیاقتی ببیند که حتی آن مقدمات قطعی را هم کنار بگذارد. ما به بداء معتقد هستیم دیگر، چون آخرین اراده‌ی خدا را که ما نمی‌دانیم. امام صادق (ع) می‌فرمایند که مقدر بود در سال 140 حکومت به امامان اهل بیت (ع) برسد، شما (مخاطبینشان را می‌فرمایند) کاری کردید دور شد. این طرف می‌فرمایند ممکن است کاری بکنید که حتی این مقدماتی را که گفتند یک‌باره نادیده بگیرند و بیایند به شما بدهند.

تغییر درونی توابین

«ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها» خدا نعمتی را نمی‌گیرد، مگر اینکه تغییری در درون باشد، خدا نعمتی یا شرایط بهتری به جامعه نمی‌دهد مگر اینکه یک تحولاتی در درونشان اتفاق بیفتد. و جامعه‌ی امام حسین (ع) این گرفتاری‌ها را داشت، جامعه‌ی کوفه این گرفتاری را داشت. آن کسانی که به امام حسین (ع) نامه نوشتند، بیعت کردند، آنها دروغگو نبودند به معنایی، بخشی‌شان تابع جو بودند، گفتند ظاهرا اینطور که اوضاع و احوال نشان می‌دهد حکومت امام حسین (ع) جدی ا‌ست، پس نامه‌ای بنویسیم و موقعیت خودمان را تثبیت کنیم. بخشی‌شان که بخش فراوانی هم بودند، کسانی بودند که دل‌بسته‌ی امام حسین (ع) بودند، دل‌بسته‌ی اهل بیت (ع) بودند، دل‌بستگان اهل بیت (ع) فقط آن هفتاد یا صد نفری که در کربلا فدایی امام حسین (ع) شدند که نبودند، خیلی بیشتر از اینها بودند. چه اتفاقی در این جامعه می‌افتد که در این جمع دل‌بسته‌ی امام حسین (ع)، امام به مسلخ می‌رود؟ آقا از کجا می‌گویید اینها دل‌بسته‌ی امام حسین (ع) بودند؟ شاهدش قصه‌ی توابین است. همان کسانی که با تاخیر باعث شدند امام حسین (ع) به شهادت برسد، تصمیم به توبه گرفتند قسم هم خوردند یا کشته می‌شویم یا انتقام می‌گیریم، برگشتی نداریم. سه هزار نفرشان در قیام توابین کشته شدند، سه هزار تا از مردم کوفه، سه هزار آدمی که پشیمان از تاخیر در یاری امام حسین (ع) بودند. یعنی کسانی بودند که به امام حسین (ع) علاقه‌مند بودند. چه اتفاقی می‌افتد در این جامعه‌ی علاقه‌مند به امام حسین (ع)، اینگونه محرومیت و بیچارگی رخ می‌دهد که به جای حسین بن علی (ع) و حسین بن فاطمه (ع)، ابن مرجانه، ابن سمیه، آن کسانی که مشهور در بدنامی و بدتینتی و ناپاکی بودند حاکم می‌شوند، تصمیم‌گیرنده و بعد امثال حجاج و دیگران می‌آیند در همان جامعه حکومت می‌کنند. و خدا می‌فرماید این سنت است.

ای کسانی که در سال 1399 زندگی می‌کنید، اینها قصه‌ی تاریخی نیست، «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً» اصلاً بنای خدا این است، روال اینگونه است و اگر توجه بکنیم بهره می‌بریم، اگر غفلت کنیم آسیب می‌بینیم. حالا آن موجبات زوال نعمت و سلب نعمت چه چیزهایی است را توفیق داشته باشیم گفت و گو می‌کنیم.

اشک بر حسین (ع)

امام رضا (ع) امروز، دیشب بخشی از روایتش را خواندم خدمت شما عزیزان، ریان ابن شبیب خدمتشان رسیده بود، اشاره کردند، سوال کردند که: ابن شبیب، روزه هستی؟ عرض کرد: نه. بعد امام شروع کرد درباره‌ی محرم و آنچه که موجب می‌شود با ورود به محرم، به ماه سوگ و ماتم و عزاری حسینی وارد شویم، صحبت کردند و بعد چند فضیلت برای گریه‌کن امام حسین(ع)، برای عزادار امام حسین(ع) شمردند، پنچ عنایت خدا؛

در یکی از آنها می‌فرمایند: ابن شبیب، اگر بر حسین گریه کنی و اشکت بر گونه‌هایت جاری شود، خدا همه‌ی گناهانت را می‌بخشد، کوچک و بزرگ، کم یا زیاد. حسین (ع) عزیز خدا و محبوب خداست و هر کسی با این دردانه‌ی خدا اندک ارتباطی بگیرد، خدا به او عنایت می‌کند، خدا به او لطف خواهد داشت.

ورود کاروان به کربلا

امشب، شب دوم محرم، روز ورود امام حسین (ع) و کاروانش به وادی کربلا و ماندن در اینجاست. امام یک روز قبل از عرفه از مکه حرکت کردند، منازل را طی کردند تا با سپاه حر مواجه شدند و همراه با سپاه حر، فردا روزی به کربلا وارد می‌شوند و آنجا دیگر مقیم می‌شوند و کربلایی می‌شوند.

قصه‌ی کربلا خیلی عجیب است. می‌دانید خبر شهادت امام حسین (ع)، چه زمانی به مدینه رسید؟ عصر عاشورا. یعنی لحظه‌ی شهادت امام حسین (ع) مردم مدینه خبردار شدند. از کجا خبردار شدند؟ ام سلمه می‌گوید: شبی رسول خدا (ص)، در منزل من بود، نیمه شب از منزل خارج شد و بعد از ساعاتی که برگشت، نگاه کردم دیدم حضرت، ژولیده‌مو، غبارآلوده، گرد و خاکی و اشک‌ریز به منزل برگشت. گفتم: یا رسول الله، شما را در این حال نبینم. تشریف بردید بیرون، چه اتفاقی رخ داده که به این وضع گرفتار آمدید؟ دیدم حضرت گریه می‌کند. فرمود: ام سلمه، جبرئیل مرا به کربلا برد. سوال کرد: کربلا کجاست؟ و بعد روضه‌ی شهادت امام حسین (ع) را رسول خدا برای ام سلمه خوانده‌بود و بعد ظرفی را جبرئیل به پیامبر داده‌بود، ظرفی را پیامبر به ام سلمه داد و گفت: این خاک کربلاست. اگر دیدی این خاک خون شد، بدان حسین مرا به شهادت رساندند. مردم مدینه، بعد از ظهر عاشورا، عصر عاشورا، دیدند از خانه‌ی پیامبر (ص) صدای شیون و گریه‌ی ام سلمه بلند شد.

کربلا یک وادی عجیبی است. فردا حسین (ع) وارد کربلا می‌شود. این کاروان ابا عبدالله الحسین (ع) که کاروان عزیزی است، کاروان محترمی است، بانوان مکرمه‌ای در او هستند، انسان‌های جلیل‌القدری با او همراه هستند، با عزت و جلال و شکوه، آنگونه که شایسته خاندان وحی است، حرکت می‌کنند، بار می‌افکنند، نازل می‌شوند و فردا روزی وارد کربلا می‌شوند. قشنگ گفته‌اند، اینها دیگر واقعیت است، اینگونه نیست که بیاییم بگوییم، زبان حال است. اگر بنا باشد خانمی مثل حضرت زینب (س) از مرکب پیاده شود، چه کسی می‌آید کمک این بانو؟ چطور پیاده می شوند اینها؟

عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی نقل می‌کند، می‌گوید که: حسین (ع) آمد من را دعوت کند به این که با ایشان همراه باشم. و همراه هم نشد و آخر بیچاره شد. عُبَیْدُ الله راه می‌رفتیم دیدیم حسین (ع) یک مقدار که راه می‌رود، صبر می‌کند، دوباره راه می‌رود. گفتم برای چه حسین (ع) آنقدر مکث می‌کند؟ دقت کردم، دیدم دو سه دختر بچه با حسین (ع) همراه هستند، موقعی که راه می‌رود، اینها جا می‌مانند، حسین (ع) می‌ایستد تا این بچه‌ها برسند بعد حرکت کند. گفتم چقدر بچه‌هایش را دوست دارد.

حالا این بچه‌ها وارد کربلا می‌شوند. امام به این وادی که رسیدند، فرمودند که: کسی را از اهالی اینجا صدا کنید. آمدند، پیرمردی آمد، گفتند: اسم اینجا چیست؟ گفت: غاضِریه به اینجا می‌گویند، ماریه هم می‌گویند، همینطور می‌گفت، گفت کربلا هم گفته می‌شود. یک دفعه امام حسین (ع) گفتند: عزیزان اینجا منزل و مأوای ماست، اینجا پیاده شوید. «هاهُنا مَحَطّ رحالنا» اینجا جایی است که بناست بار ما افکنده شود، اینجا جایی است که خون ما ریخته می‌شود، اینجا جایی است که قبر ما قرار داده‌شده، اینجا باید بمانیم. در کربلا پیاده شدند. حسین (ع) هشت روز در کربلا مانده تا به عصر عاشورا برسد.

هیات الزهرا سدانشگاه صنعتی شریفحجت‌الاسلام رستمیمحرم99
مکتوبات هیات الزهرا(س) دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید