زندگی انسانها پر از تصمیمگیریهای کوچک و بزرگ است. نمونهی سادهاش درست در مقابل شما قرار دارد. نوشتن همین متن، برگرفته از تصمیم قبلی بوده؛ و در کنار آن، خواندنش توسط شما هم از این قاعده مستثنی نیست. یک موضوع کاملا بدیهی. اما چه میشود که این تصمیمات رشد و نمو پیدا میکنند و در آخر به نتیجهای خاص میرسد؟ یکی از گزینههای ما تأثیرپذیری از دیگر افراد است که باز هم نتیجهاش به تصمیم و نظر خودمان برمیگردد. درست مثل زمانی که در یک مکان، پیر مراد جمع و شوهرعمهی گرامیتان با هم حضور داشتهباشند. حال چه میشود که همان شوهرعمهی از همه جا بیخبرتان در نقش همان پیر دانا ظاهر میشود و نظرات شخصیاش را در ذهن شما حک میکند؟ سلبریتیهای امروزه جامعه، درست مانند شوهرعمهی داستان ما هستند. افرادی که با هنر و حرفهی خود، جایی در میان قلب مردم پیدا میکنند و از آن پس هر سخنی که از لبان لیلی برآید، مجنون خودش را تابع اوامر او میداند. دیگر این که پشت این حرف چه منطقی وجود دارد و بر چه اساسی بیان شده هیچ اهمیتی ندارد. و همین میشود که این افراد، خود را محق در اظهار نظر در هر مطلبی میبینند و نسخهای همگانی برای یک ملت میپیچند. در جامعهی ما دیگر فرقی نمیکند بازیگر باشی یا موسیقیدان، مجری تلویزیون باشی یا ورزشکار. شما به راحتی میتوانید بدون هیچ تخصصی در دیگر زمینهها حرف بزنید و مقبولیت هم کسب کنید. درست مانند سلبریتی که تا دیروز در تصوراتش، از سانترفیوژ به عنوان نوعی از سانترهای خسرو حیدری از جناحین یاد میکرد و امروز حرف از سیاست و مقدار غنیسازی میزند.
موضوع تأثیر سلبریتی در جامعهی ما زمانی جالبتر میشود که با مصاحبهای از یورگن کلوپ، سرمربی آلمانی تیم فوتبالی لیورپول، مواجه میشویم. به گزارش یکی از سایتهای ورزشی وقتی خبرنگاران با اشاره به تعویق چند بازی سری آ در ایتالیا به دلیل ویروس کرونا از کلوپ خواستند بگوید که نظرش در این باره چیست و آیا نگران کرونا هست یا نه، سرمربی لیورپول در پاسخ گفت: «وقتی پای مسألهای تا این حد جدی در میان است، نظر یک مربی فوتبال در این باره چه اهمیتی میتواند داشته باشد. این که آدمهای مشهور در این باره چه میگویند مهم نیست. خیلیها که مثل من هیچ دانشی درباره مسأله ندارند، دارند درباره این موضوع صحبت میکنند ... کسانی که در این باره دانش دارند باید به مردم بگویند که چه کار باید بکنند نه مربیان فوتبال.» کلوپ در ادامه صحبتهایش گفت: «من نه از سیاست سر در میآورم و نه از ویروس کرونا. چرا من؟ من کلاه بیسبال سرم میگذارم. من هم مثل همه نگران هستم. من هم در این سیاره زندگی میکنم و میخواهم در ایمنی و سلامت زندگی کنم. برای همه آرزوی سلامتی دارم ولی نظر من درباره ویروس کرونا اهمیتی ندارد.»
این که آیا تمامی سلبریتیهای جوامع این چنینی، درست مانند کلوپ فکر میکنند یا نه را کنار میگذاریم. سوالی جالبتری که این جا پیش میآید چیز دیگری است: «آیا در بین سلبریتیهای ما هم این چنین افراد وجود دارند؟!» آن هم در جامعهای که میتوانی با یک توییت یا پست اینستاگرامی، شهرتت را بیش از پیش کنی و یا شهرت از دست رفتهات را برگردانی!
موضوع سلبریتی تنها مربوط به حال نیست. در سالیان و حتی قرون گذشته نیز پدیدهی سلبریتی وجود داشته و مطمئنا در آینده نیز عضوی جداناشدنی از زندگی مردم عادی است. ابنسینا، افلاطون، مولانا، پروین اعتصامی، شهید مطهری و امثالهم دقیقا از جنس سلبریتیهایی هستند که نه تنها مردم زمان خود، بلکه ما و آیندگان نیز میتوانیم از زندگی و کلام آنها سرمشق بگیریم. اما بعضی زیباسازیها که اغلب دروغین نیز هستند، باعث میشود جای این گونه الگوها دستخوش تغییراتی شود.
یک نفر میگفت: «برای شناخت خود واقعی آدمها، باید به خلوتشان ورود کنی. هیچ کس حاضر نیست در خلوت خودش از نقاب استفاده کند.» حال این پرسش به وجود میآید که ما چگونه به راحتی حاضر میشویم افسار زندگی خود را به دست کسانی دهیم که تنها آن وجه از زندگیشان که مایل به نشاندادنش هستند را میبینیم؟ یک پست در اینستاگرام؟ ماشین مدل بالا؟ بازی کردن در فیلم فلان کارگردان سینمایی؟ یا جملات قصار و زیبایی که هر شب استوریاش را در فضای مجازی میبینیم؟ کدام یک از اینها و صدها عامل پوچ دیگر باعث میشود که مسیر زندگیمان را بسازیم و گاهی به نتیجهای بهتر از یک بیراهه نرسیم؟ و همهی اینها در حالی است که هیچ کداممان از پشت پردهی موجود آگاهیای نداریم.
ما هم مانند دیگر افراد نیازمند الگوهایی هستیم که بتوانیم راه درست و غلط زندگی را از هم به درستی تشخیص دهیم. تنها نکتهی ماجرا معرفی و چگونه معرفی کردن این گونه افراد است. در زمانهای که حتی خوانندهاش (آوازهخوان) با عواملی مشخصا جذاب و فریبنده خود را بر سر زبانها میاندازد و هدف مورد نظرش را اجرایی میکند، ما چه کار کردهایم؟ اگر تاختن به این و آن دردی را دوا میکرد، مطمئنا وضع اینچنین نبود. شاید اگر همین زمان را برای معرفی الگوهای درست صرف میکردیم، صفحهی روزگار چیز دیگری برای خواندن داشت. و مطمئنا این زندگی نیازمند راهنمایانی درستکار است. همان طور که حافظ میفرماید:
«من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم»
برای ورود به کانال پیامرسان تلگرام «مکتوبات هیأت الزهرا (س) دانشگاه شریف» کلیک کنید.